کدام پادشاه ایرانی امپراتور روم را شکست داد
کدام پادشاه ایرانی امپراتور روم را شکست داد را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
نبرد ادسا
نبرد اِدسا بخشی از جنگهای ایران و روم بود که در سال ۲۶۰ میلادی بین شاپور یکم، شاهنشاه ساسانی و والرین امپراتور روم در مکانی به نام ادسا[یادداشت ۲] در ترکیه امروزی روی داد. پانزده سال پس از آخرین جنگ ایران و روم، رومیها به فرماندهی امپراتور جدید خود، والریانوس، که پیر و شکسته بود، به جنگ با ساسانیان آمدند، ولی سپاهیان ساسانی آنان را محاصره کرده، والرین و بسیاری از افسران ارشد او کشته شده یا به اسارت درآمدند.
سپس، به پیشروی در آسیای صغیر ادامه داد و شهرهای قیصریه و کاپادوکیه را نیز تسخیر کرد. اما، پس از آن، شاپور درگیر جنگ فرسایشی با اذینه، شاه پالمیرا (تدمر) شد که از ۲۶۰ تا ۲۶۴ میلادی طول کشید و تلفات و خسارات زیادی بر سپاه ساسانی وارد کرد و نهایتاً، سبب از دست رفتن انطاکیه و قسمتی از ارمنستان بزرگ شد.
پس از نبرد ادسا، شاپور همه اسرا را به ایالت خوزستان تبعید کرد و با استفاده از سربازان و مهندسان رومیِ بهاسارت درآمده، آغاز به ساخت و ساز بناها و راهها کرد، که از جمله این ساختوسازها میتوان به ساخت بنای پل شوشتر، سد شادُروان، پل قدیم دزفول و شهرهای جدید اشاره کرد. همچنین، شاپور دستور داد چندین کتیبه و نقش برجسته از جمله کتیبه شاپور یکم بر کعبه زرتشت برای نمایش پیروزیهای وی بر رومیان در مناطق مختلف حجاری شود.
منبعشناسی[ویرایش]
شاپور یکم ساسانی که در جنگ با رومیان بر والرین قیصر روم چیره گشت به موجب نقشهای به جای مانده از این پیروزی، اطلاعات زیادی دربارهٔ وی در تاریخ ایرانیان، رومیان و سریانیان ثبت شدهاست. بازنمایی روابط بین رومیان و ساسانیان، که بر علائق و سیاست مستقل شرقی تأکید دارد، بدیهی است که نباید شواهد و روایات شرقی را نادیده انگارد.[۴] ف. هویسه:[یادداشت ۳] در منابع تاریخی روایات نسبتاً هماهنگ با محتوایی همسان اساساً از سوی مورخان رومی، یونانی، مسیحی و سریانی بیشتر قابل اعتماد دانسته شدهاست. در منابع نسبت داده شده به خود ساسانیان اطلاعات تاریخی، سیاسی و حتی دینی آن گونه که باید و شاید بدون تحلیل و تفسیر علمی، پژوهشگران را دچار سردرگمی مینماید.[۵]
تاریخنگاری رومی[ویرایش]
آمین مارسلن اهل انطاکیه اورونتس بود و به ادامه نگارش تاریخ معروف تاریخ تاسیتوس پرداخت و تنها جنگهای ایران و روم در قرن ۴ را از دیدگاه خود نوشت. از تاریخ او تنها مجلدات ۱۴ تا ۳۱ باقیمانده که مشتمل بر وقایع سالهای ۳۵۳ تا ۳۷۸ م است. آمین مارسلن خود در جنگهای ایران و روم، به ویژه در جنگ سال ۳۶۳ م حضور داشته و اطلاعات بسیار مهمی دربارهٔ ایران و ایرانیان بر گزارش خود افزودهاست. وی مدعی بود که به بایگانی شاهنشاهی ساسانی دسترسی داشتهاست.[۶] همچنین، اورلیوس ویکتور از مورخین سده چهارم میلادی است و در تاریخی که به نام خود نگاشتهاست، اشاراتی به تاریخ دوره ساسانی کردهاست که برای تدوین و مطالعه این دوران سودمند است. تاریخ اورلیوس در سال ۳۶۰ م خاتمه یافتهاست.[۷] تربلیوس پولیو در دوران دیوکلتین میزیست. تألیفی با عنوان تاریخ قیصران روم دارد که میتوان اطلاعاتی را از آن، دربارهٔ حوادث اوایل عهد ساسانی استخراج نمود.[۸] دکزی پوس آتنی در نیمه دوم سده سوم میلادی میتوان اطلاعاتی دربارهٔ اوایل دوران ساسانی در بخشهایی که از گزارشهای او باقی ماندهاست، به دست آورد.[۹] لاکتانتیوس فیرمیانوس از مورخان یهودی بود و آثار او حاوی گزارشهایی اغراقآمیز دربارهٔ رفتار خشونتآمیز شاپور ساسانی با والرین، امپراتور شکست خورده روم بود.[۱۰] یوتروپیوس مورخ رومی است که در سده چهارم میلادی میزیست وی تاریخ روم را از ابتدای بنای آن تا سال ۳۶۳ م، یعنی مرگ یوان، امپراتور روم، تدوین نمود و سعی کرد در قضاوتهای خود بیطرف باشد. به هر حال تألیف او برای آگاهی از تاریخ ساسانی مفید است.[۱۱]
از منابع متأخرتر، پروکوپیوس قیصری یکی از نویسندگان برجسته و درجه اول در تدوین جنگهای ایران و روم محسوب میشود. این مورخ اواخر سده پنجم و اوایل سده ششم، منشی یکی از سرداران معروف بیزانس به نام بلیساریوس بود و همراه با وی در جنگهای بسیاری، از جمله جنگ با ایرانیان شرکت کرد. تألیف او شامل چند جلد کتاب است که جلدهای اول و دوم مربوط به جنگهای روم و ایران است. منتقدین تاریخ، این کتاب پروکوپ را هیستوریکن خواندهاند و معتقدند که تألیف یکی از مهمترین آثاری است که تاکنون دربارهٔ تاریخ روم نوشته شدهاست. پروکوپ در این تألیف، از شیوه نگارش هرودوت استفاده کرده و سعی نموده جانب بیطرفی را رعایت کند.[۱۲] همچنین، سونکلوس است که (و. ۸۱۰ م) که کتابی تحت عنوان تاریخ ایام سلطنت ساسانی نوشته و اطلاعات خود را از یادداشتهای آگاثیاس اقتباس کردهاست.[۱۳]
کتیبهها و تاریخنگاری ساسانی[ویرایش]
بازماندههای متنی، کتیبهها، چرمنبشتهها، پاپیروسها و سفالینههای منقوش به چند زبان و خط را شامل میشود.[۱۴] از بازماندههای متنی مربوط به نبرد میتوان از، کتیبههای شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت نام بُرد.[۱۵]
گزارشها به متونی گفته میشود که به زبانها و در دورههای گوناگونی نوشته شدهاند.[۱۶] شایان ذکر است که اساس نوشتههای همهٔ تاریخنگاران مسلمان (تاریخهای عربی و فارسی)، خداینامههای رسمی دربار ساسانی بودهاست که این خداینامهها نیز از رویدادهای مندرج در سالنامههای رسمی دربار ساسانی بهعنوان منبع بهره بردهاند. خداینامه در اواخر عصر ساسانی به زبان پارسی میانه تدوین شدهبود. عنوان ترجمهٔ این کتاب به زبان عربی زیر نام سیر الملوک العجم و در فارسی شاهنامه بودهاست. امروزه هیچیک از ترجمههای مستقیم عربی خداینامه و نیز اصل متن پارسی میانهٔ خداینامه در دست نیست.[۱۷]
(از ورسای) بخشهای آسای کتیبه سه زبانی شاپور یکم (فارسی میانه، پارتی و یونانی) را که دربارهٔ گزارش اقدامات اوست به آلمانی برگرداند و همچنین ام. اشپرنگلینگ-هینزن[یادداشت ۴] (از مونستر) ترجمهٔ گزیدههایی مهم از نوشتههای عربی و سریانی را به انجام رساند.[۱۸]
منابع تاریخی دوره اسلامی[ویرایش]
امپراتوری ساسانی در طول حاکمیت و بقای خود زمان درازی را در جنگ با رومیان، بیزانس و اقوام شرقی سپری کرد. مورخان مسلمان بخش قابل توجهی از روایات خود را دربارهٔ ساسانیان به همین جنگها و تا حدودی به منازعات و اختلافات داخلی ساسانیان اختصاص دادهاند.[۱۹] افزون بر این بی تردید نوشتههای بیشماری که توسط نویسندگان و مورخان گمنام تألیف و تدوین شدهاست و به فارسی و عربی ترجمه گردیده مورد استفاده از جمله مورخان عرب قرار گرفته و از آنها چیزی مستند در دست نیست. از جمله میتوان گفت که این نوشتهها اخیرالذکر توسط جغرافیدانان عرب نیز مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاست، از آن جمله میتوان از محمد بن مثیار الاصفهانی،[یادداشت ۵] هشام بن قاسم الاصفهانی[یادداشت ۶] و شمار دیگری را نام برد. شاهنامه فردوسی نیز از این دست منابع است که مبتنی بر خداینامه تصنیف و تنظیم شده و حکیم ابوالقاسم فردوسی این کار بزرگ را به انجام رسانیدهاست. نوشته خداینامه توسط عبدالله بن مقفع به عربی ترجمه گردید که اثری از آن در دست نمیباشد. گویا همین ترجمه عربی به فارسی برگردانده شدهاست.[۲۰]
پژوهشگران بر این باورند که براساس ترجمهٔ ابن مقفع و ترجمههای به زبان عربی، تاریخ ساسانیان در آثار مورخانی چون ابن قتیبه دینوری در عیون الاخبار و کتاب المعاریف و اوتیخیوس مسیحی[یادداشت ۷] در کتاب نظم الجوهر[یادداشت ۸] و نیز نزد ثعالبی، یعقوبی، حمزه اصفهانی، فردوسی در شاهنامه و نیز طبری و مسعودی و دینوری، نوشته شدهاست.[۲۱] بدیهی است مورخان نامبرده کوشیدهاند با کسب اطلاعات گوناگون از منابع عمدتاً ایرانی و با توجه به آثار بازمانده از عصر ساسانی پس از سقوط این سلسله به دست اعراب مسلمان مانند برجها، کاخها، معابد و آتشکدهها و نقوش و کتیبهها به چگونگی اداره امور جامعه توسط شاهان ساسانی و طبعاً نظام حاکم بر جامعه ایرانی و سرنوشت جنگهای آنان پی ببرند.[۲۲]
با آنکه تاریخ نگاران مسلمان در مقایسه با مسیحیان کمتر جدلی و استدلالی هستند، باز هم آگاهیها را با تصورات اسلامی سازگار میکنند و آنها را تحد معقول خود دگرگون میسازند و داستانها و آگاهیهای دگرگون شده را به خوانندگان عرضه میکنند. برای تنظیم و دریافت آگاهیهایی که بدانان میرسد عبارتهای متنهای گذشته را به نحوی که خود بفهمند دگرگون میسازند. چنانکه طبری مطلب مربوط به نخستین تصرف انطاکیه را به دست شاپور اول با دستگیری والریوس درهم پیچیده و آشفته کرده و اعمال شاپور را با از آن دیگران درآمیخته است. به گفته کریستین سن، آثار دو کتاب پارسی میانه آییننامه (Ayēn یا ewēnnāmak) و کتاب گاهنامک در چند اثر عربی مانند کتاب التاج جاحظ و اثر مسعودی درج شدهاست.[۲۳]
طبری در تاریخ طبری مینویسد: شاپور به سال یازدهم پادشاهی خویش سوی نصیبین رفت که سپاه روم آنجا بود و مدتی شهر را محاصره کرد. آنگاه از سوی خراسان خبرها آمد که باید آنجا میشد و آهنگ خراسان کرد و کار آنجا را سامان داد، آنگاه سوی نصیبین بازگشت.[۲۴] گویند؛ حصار شهر فرو ریخت شکافی پدید آمد که شاپور از آنجا درآمد و بکشت و اسیر گرفت و مال بسیار که از قیصر آنجا بود بدست آورد. سپس از نصیبین سوی شام و دیار روم رفت و بسیاری از شهرهای آنجا را بگشود. گویند؛ از جمله شهرها که گشود قالوقیه و قذوقیه (کیلیکیه و کاپادوکیه) بود و در انطاکیه والریانوس پادشاه روم را محاصره کرد و به اسیری گرفت و با گروهی بسیار ببرد و به جندیشاپور مقر داد.[۲۵]
مسعودی در مروجالذهب و معادنالجوهر: اسارت قیصر را به شاپور دوم نسبت میدهد و مینویسد که پس از ساختن سد شوشتر، قیصر به جانب روم بازگشت و در بعضی تاریخها هست که شاپور قیصر را با طناب بست و پی پاشنههای پای او را برید یا داغ کرد.[۲۶] بلعمی در تاریخ بلعمی: از هنر و عدل و فروتنی و تنظیم امور سپاه به وسیلهٔ شاپور تمجید میکند و سیرت او را از اردشیر نیکوتر میداند، و میافزاید؛ قیصر روم اسیر شد و او را در شوشتر جای داد و گفت که سد شادروان را بسازد، سپس او را آزاد کرد، بینی او را برید و او را مخیر کرد تا به زمین روم بازگردد.[۲۷] ابوحنیفه دینوری هم در اخبار الطوال آزاد شدن والریان را بعد از ساختن بند قیصر تأیید میکند.[۲۸]
زمینههای تاریخی[ویرایش]
شاپور یکم در ۲۵۲ تا ۲۵۳ میلادی سری دوم از جنگهایش علیه امپراتوری روم را آغاز کرد. او در این جنگها شکست سنگینی را به رومیان تحمیل کرد و یک ارتش قوی رومی را در نبرد بربلیسوس شکست داد و استانهای شرقی انطاکیه (انتیوش) را به چنگ آورد.[۲۹]
ارمنستان بزرگ از زمان اشکانیان از عوامل عمدهٔ بروز اختلاف و آغاز جنگ و درگیری میان ایران و روم بود. موقعیت ارمنستان که در شمال غربی ایران در منطقهای کوهستانی قرار داشت، برای هر دو سو از نظر نظامی بسیار مهم بود. روم با در دست داشتن ارمنستان میتوانست هر وقت که بخواهد ایران را از شمال غرب و غرب مورد تاخت و تاز قرار دهد و با تصرف راههای نظامی آن، ایران را از ذخایر نظامی خود در شرق محروم سازد، چرا که پایتخت شاهنشاهی ساسانی در تیسفون در کنار رود دجله و فرات جای داشت. ارمنستان برای دولت ایران سر پل مهمی بود که از آن طریق میتوانست به آسیای صغیر حمله کرده و خود را به دریای سیاه برساند.[یادداشت ۹] با پشتیبانی دولت روم،[۳۰] ارمنستان در سال ۲۵۳ میلادی کوششی برای بازیابی استقلال ازدسترفتهٔ خود کرد. اما سپاه شاپور در دفع این اقدام با قاطعیت عمل کرد و تا چندین سال پس از مرگ او نیز تیرداد[یادداشت ۱۰] پسر خسرو و مدعی تاج و تخت ارمنستان، برای تجربهٔ تازهای در این زمینه جرأت نیافت. از دست دادن ارمنستان برای روم شکستی بزرگ بود.[۳۱] گرجستان نیز که در گذشته متحد روم و ارمنستان بود، در این دوران از شاپور شکست خورد و آنگونه که از رویدادنامههای گرجی برمیآید، پسری از وی به نام مهران سوم، بنیانگذار خسرویانیها در گرجستان شد که بعدها آیین مسیحیت را برگزیدند.[۳۲] پیروزی بر گرجستان و ارمنستان و رفع هرگونه دغدغه از جانب آن نواحی، شاپور را به یورش به سوریه هم تحریک کرد.[۳۳]
با اینکه حملاتی به مرزهای شرقی ساسانیان صورت گرفت، اما شاپور از جنگ در جبههٔ غربی منصرف نشد و نصیبین در سال ۲۵۴ میلادی و دورا اروپوس را در سال ۲۵۶ میلادی به تصرف خود درآورد.[۳۴] در سال ۲۵۸ میلادی شاپور زمان را برای جنگ با روم مناسب دید، چرا که ارتش روم در مرزهای شمالی امپراتوری روم در اروپا به شدت درگیر نبرد با ژرمنها بود. در مرکز نیز تغییرات مداوم امپراتوران، قدرت روم را ضعیف کرده بود.[۳۵] در این زمان یک پناهنده سریانی از انطاکیه به نام کوریادس که شاپور به او وعدهٔ امپراتوری روم را داده بود، حاضر شد سپاه شاپور را تا انطاکیه راهنمایی کند. گویا شاپور میخواست انطاکیه را پایگاه استواری برای تاخت آوردن به روم سازد.[۳۶] وی از سوریه تا پای دیوار انطاکیه پیش رفت و در کاپادوکیه نیز تاخت و تاز کرد. پسر وی، هرمزد اردشیر، در آن نواحی شهر طوانه و قیصریه را گرفت و غنایم بسیار از خزانههای فرمانروایان این نواحی را به دست آورد. در سال ۲۶۰ میلادی، شهر انطاکیه توسط سپاهیان شاپور به محاصره درآمد و امپراتور والرین تصمیم گرفت این شهر مهم را باز پس گیرد که در نتیجهٔ آن جنگی درگرفت.[۳۷] این بار والرین تصمیم گرفت برای مقابله با شاپور، عملیاتی دیگر را برای جنگ با او انتخاب کند.[۳۸]
نبرد ادسا و اسارت والرین[ویرایش]
امپراتور والرین در سال ۲۵۳ میلادی بر تخت نشست. والرین، امپراتور شصت ساله، با تجهیز سپاهی بزرگ از جنوب اروپا به انطاکیه رفت تا شکست پیشین در برابر ساسانیان را جبران کند. والرین به سرعت در سال ۲۵۹ میلادی انطاکیه را از ساسانیان پس گرفت و برای جشن گرفتن این پیروزی آغازین خود، سکههای پیروزی ضرب کرد. خیلی زود ثابت شد که این جشن زودهنگام بوده، چرا که والرین تنها با سربازان درجه دوم پادگان ساسانیان مقابله کرده بود. شاپور در حقیقت سوارهنظام و ارتش اصلی خویش را حفظ کرده بود.[۳۹][۴۰] در این نبرد که در نزدیک شهر ادسا روی داد،[۴۱] والرین بدون این که جانب احتیاط را رعایت کند، نیروی پیادهنظام خود را نزدیک ادسا مستقر کرد که یک منطقه مسطح و ایدئال برای عملیات سواره نظام بود. این همان منطقهای بود که بیش از دویست سال پیش سربازان کراسوس به دست سوارهنظام اشکانیان نابود شده بودند.[۴۲][یادداشت ۱۱]
سپاه روم با این که عظیمتر از لشکر ایران بود، هرچه تلاش کرد نتوانست از محاصره خلاص شوند.[۴۳] والرین تلاش کرد با دادن غرامت و تاوان، شاپور را به صلح راضی کند،[۴۴] ولی پیشنهادش رد شد و او ناچار به جنگیدن شد، ولیکن نتوانست محاصره را بشکند. در این میان سربازان او سر به شورش برداشتند و او ناچار به گریختن شد، ولی در هنگام گریز، با بخش عمدهٔ سپاهش به دست شاپور اسیر شدند.[۴۵][۴۶] والرین، به همراه صاحبمنصبان لشکری و کشوری، فرمانروایان ایالات، سناتورها و افسران ارشد توسط ایرانیان به اسرات درآمدند و به قلمرو ساسانیان تبعید شدند. پس از اسارت والرین، احتمالاً در سال ۲۶۰ میلادی شهرهای رومی بسیاری از جمله انطاکیه به قلمرو ساسانیان درآمدند.[۴۷]
شاپور در سنگنبشته خود در کعبه زرتشت، خبر از طیف وسیعی از زندانیان رومی که از تمام امپراتوری آمدند میدهد: «والریانوس قیصر به پذیره ما آمد و با او بود از سرزمین ژرمانیا، از سرزمین ریشیا، از سرزمین نیرکوس، از سرزمین داکیا، از سرزمین پندانیا، از سرزمین میسیا، از سرزمین آستاریا، از سرزمین هیسپانیا،[یادداشت ۱۲] از سرزمین افریقا، از سرزمین تراکیا، از سرزمین بوتنیا، از سرزمین آسیا، از سرزمین پامپیا، از سرزمین آسوریا، از سرزمین لوکونیا، از سرزمین گلاتینا، از سرزمین لوکیا،[یادداشت ۱۳] از سرزمین کیلیکیه،[یادداشت ۱۴] از سرزمین کاپادوکیه،[یادداشت ۱۵] از سرزمین فریگیا، از سرزمین سوریه، از سرزمین فنیقیه،[یادداشت ۱۶] از سرزمین یهودیا،[یادداشت ۱۷] از سرزمین ارابیا، از سرزمین مورن، از سرزمین روتاس، از سرزمین اسنیوس و از سرزمین میانرودان،[یادداشت ۱۸] سپاهی هفتاد هزارنفر؛ و در آن سوی حرّان و رها حمله بزرگی بر والریانوس قیصر بود(=شد)».[۴۸][۴۹]
والرین پس از تسلیم، به اسارت شاپور درآمد و در خدمت شاپور بود و شاه ایران از او به عنوان خدمتکار استفاده میکرد.[۵۰] داستانهایی دربارهٔ اسارت والرین وجود دارد، یکی از آنها این است که شاپور هنگام سوار شدن بر روی اسب پای خود را بر پشت والرین میگذاشته، این داستان شاید درست باشد، اما دباغی کردن جسد والرین و پرکردن آن توسط کود حیوانی به دستور شاپور احتمالاً درست نیست.[۴۶][۵۱]
شیوهٔ به اسارت درآمدن والرین توسط ساسانیان به گونههای متفاوتی آمدهاست، که توسط برخی از تاریخنگاران ثبت شدهاست. تاریخنگارانی هستند که میگویند والرین با میل و رغبت خود به اسارت درآمدهاست، زیرا در طول اقامت خود در ادسا، سربازان رومی به دلیل گرسنگی شورش کرده بودند. آنها پس از آن شورش به دنبال از بین بردن امپراتور خود درآمدند؛ و او از ترس شورش سربازان خود، به سمت ساسانیان فرار کرد زیرا ممکن بود توسط مردم و سربازان خود کشته شود. والرین خود و سپاهیانش را تسلیم دشمن کرد در زمانی که قدرت ارتش رومی را در دست داشت. سربازان فرار و خیانت را از وی آموختند، و تنها چند دسته از آنها فرار کردند. امپراتور در جنگ به اسارت ایرانیان درآمد یا اینکه با میل خود تسلیم آنان شد ولی شاپور غیرمحترمانه با او رفتار کرد.[۵۲]
نتیجه و اقدامات بعد جنگ[ویرایش]
پیامدها[ویرایش]
این جنگ پیامدهای بسیار برجستهای داشت. والرین به همراه ۲۰هزار تن از سربازان و افسران ارشد خود به اسارت گرفته شد.[۵۳] این شکست سنگین سپاه روم، سبب سقوط آسیای غربی به دست سپاه ساسانی شد. شاپور در ۲۶۰ میلادی، آسیای صغیر را نیز به چنگ آورد و چنانکه مورخان نوشتهاند، تا سالها در آسیای غربی و آسیای صغیر بدون مزاحمت جدی به تاخت و تاز سرگرم بود. حال آنکه رومیها به دلیل ضعف داخلی قادر به بیرون کردن او از مرزهای شرقی خود نبودند.[۵۴] شاپور از مباهات دربارهٔ این پیروزی هرگز خسته نشد. به گفتهٔ خودش، او به دنبال شکست دادن والرین در ادسا، توانست ۳۷ شهر در ایالات سوری از جمله کیلیکیه را به چنگ آورد. افزون بر آن، گویا کار به تسخیر دوبارهٔ انطاکیه، کشیده شده بود.[۵۵] همچنین شکست والرین و اسارت او در جنوب امپراتوری، سبب ضعف قدرت سیاسی روم در دیگر نقاط امپراتوری شد، به گونهای که ژرمنها از آلپ گذشته و به شمال ایتالیا تاختند و گوتها نیز با گذر از دانوب، یونان را به چنگ آوردند.[۵۶]
شاپور پس از اسارت والرین، یکی از بزرگان انطاکیه به نام سیریادیس را به امپراتوری روم برگزید. سپس از فرات گذشت و در آسیای صغیر به پیروزیهای چشمگیری دست یافت، شهر مازاکا در کاپادوکیه را به دست آورد و چون از کاپادوکیه و نقاط دیگر آسیای صغیر فراغت یافت، در صدد فتح تدمر (پالمیرا) برآمد. تدمر که بر سر راه میانرودان به دمشق جای داشت، بدست امپراتور روم دقیانوس بنا شده بود و همین موقعیت جغرافیایی، موجب گسترش بازرگانی آن شهر گردیده بود. بازرگانان کالاهای خود را در این شهر متمرکز ساخته، از آنجا به نقاط مختلف بازارهای شرق میفرستادند.[۵۷]
نبرد شاپور با اذینه[ویرایش]
هنگامی که شاپور در راه شامات بود، اذینه حکمران تدمر تحفهها و هدایای گرانبهایی نزد او فرستاد. اما به گونهای که نوشتهاند، پادشاه ساسانی پیشکشهای وی را نپذیرفت و فرستادگان وی را به فرات انداخت. این کار برای اذینه گران تمام شد و وقتی که شاپور پس از جنگ با رومیان از راه آسیای صغیر به ایران بازمیگشت، گروهی از عربان به فرمان اذینه بار و بنهٔ او را به غارت بردند و سپاهیان ایران با تحمل رنج و سختی فراوان و دادن تلفات بسیار به ایران بازگشتند.[۵۸] در نیمه دوم سال ۲۶۰ اولین ضدحمله را به ساسانیان وارد کرد. موفقیتهای نظامی مذکور در بینالنهرین بخشی دیگر از جنگ با ساسانیان[یادداشت ۱۹] است، که اوذینه همراه با واحدهای پالمیری و قوای رومی به دستور قیصر گالینوس به انجام رساند.[۵۹] افزون بر آن، اذینه به تعقیب آنان شتافت، تیسفون را به محاصره درآورد، پس از آنکه زیانهای فراوانی به آن شهر وارد آورد، بیشتر شهرهای شامات را از فرمانروایان ایرانی گرفت، با گالینوس[یادداشت ۲۰] فرزند والرین، که به امپراتوری روم رسیده بود، متحد شد و دولت روم به او لقب اگوستوس داد.[۶۰] اینکه سرزمینها و شهرهای متصرفی شاپور فقط در مدت کوتاه در دست ساسانیان باقی ماند، مربوط به حملات اذینه بود. وی به سفارش و دستور رومیها منافع قدرت غربی در برابر دعاوی ساسانیان حفظ میکرد. اذینه پالمیری، که از طرف امپراتور گالینوس اختیارات تام داشت،[۶۱] بخصوص شرکت دادن اذینه در سرکوب تجاوزاتی که علیه گالینوس پیش از این صورت گرفته بود،[یادداشت ۲۱] موجب شد که قیصر به این حکمران پالمیری برای جنگهای بعدی در شرق قدرت کامل تفویض کند.[۶۲]
ساسانیان بدون هیچ نتیجهای تا سال ۲۶۵ جنگ خود با پالمیرا را ادامه دادند تا اینکه اذینه به قتل رسید و زن او به نام زنوبی به همراه پسرش وَهباللات،[یادداشت ۲۲] زمام امور را در دست گرفتند.[۶۳][۶۴]
اسیران رومی[ویرایش]
برخی از محققان ادعا شاپور مبنی بر اینکه؛ والرین و برخی از ارتش روم را به شهر بیشاپور، جایی که آنها در شرایط نسبتاً خوبی زندگی میکردند فرستاد. شاپور سربازان باقیمانده را در طرحهای مهندسی و توسعه شهرسازی استفاده کرد، زیرا رومیان کاسب و صنعتگران ماهری بودند. بند قیصر (سد سزار) یکی از ساختههای مهندسان رومی واقع در نزدیکی شهرستان باستانی شوش است.[۶۵]
شاپور چون علاقه زیادی به عمران و آبادانی داشت و اسرای رومی هم در معماری و مهندسی دستی توانا داشتند، آنان را به کار سدسازی و راهسازی و ساختمانسازی گماشت و حتی والرین را هم به ساختن سدی (بند قیصر) در نزدیکی شوشتر (شوستر) فرستاد. شاپور چندین شهر احداث کرد و از شهرهای مهمی که بنا نمود؛ شهر بیشاپور در نزدیکی کازرون، شهر جندیشاپور در دزفول و شهر نیشاپور در خراسان بود.[۶۶] سپس شاپور بعد از این فتح، سیریادس یکی از سرداران پناهنده رومی را به امپراتوری روم برگزید و لقب قیصری به او داد و والرین را مجبور کرد که به زانو درآمده و تکریم امپراتور جدید روم را به جا آورد.[۶۷] والرین ظاهراً تا پایان عمر در اسارت شاپور ماند و پسرش، گالینوس، هم که در روم جای او را گرفت. شاپور، والرین را با مقامات و افسران ارشد در شهر جندیشاپور سکونت داد.[۶۸][۶۹]
این رویداد به گونهای که از نوشتههای مورخان دیده میشود، گویای رفتار سخت و بیرحمانه شاپور با امپراتور اسیرشده بودهاست. توضیح آنکه شاپور او را به بندگی و خدمتگذاری واداشت و دستهای او را زنجیر کرده، هنگام سوارشدن پای خود را بر پشت والرین میگذاشت.[۷۰] رفتار وحشیانه شاپور با امپراتور والرین او را بسیار ناراحت و خسته کرده بهطوریکه به شاپور پیشنهاد غرامت فراوان دادهاست، شاپور از این پیشنهاد بسیار عصبانی شده و دستور به ذوب کردن سکههای طلا را داد. سپس والرین را مجبور به خوردن آن کرد، گویا امپراتور بعد از این عمل کشته شد. سپس به دستور شاپور[۷۱] پوست او را کنده و از کود دامی پر کرده و در معبدی پارسی به یادگاری حفظ و نگاه داشتند.[۷۲][۷۳]
ادوارد گیبون درستی این داستان را زیر سؤال میبرد. او میافزاید هر سرنوشتی که وی در ایران بدان دچار شد، این یک چیز قطعی است که وی تنها امپراتور روم بود که به دست دشمن افتاد و مابقی عمرش را در اسارت گذراند.[۷۴]
بنا به نوشتهٔ مورخان قدیم، شاپور والرین را در قید و بند و غل و زنجیر نهاد و کمال رنج و خشونت را دربارهٔ وی روا داشت. اما مورخان و پژوهشگران امروز برآنند که این روایت ساخته و پرداختهٔ وقایعنگاران کلیسایی است که در آن زمان با ایران و ایرانی کینه و دشمنی داشتند و میخواستند با انتشار اینگونه گفتارها، ایرانیان را خوار و کمارج سازند. یکی از طرفداران عقیدهٔ اخیر، یوستی پژوهشگر معروف است که پس از رد اتهامات برشمرده، چنین میگوید: شاپور از وجود اسیران رومی در بنای پل شوشتر و سد شادروان استفاده کردهاست.[۷۵]
کریستینسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان مینویسد: والریانوس امپراتور روم اسیر ایرانیان شد. تصویر شاپور در نقش رستم گویای آن است که شاپور با اشارهٔ شاهانه، امپراتور مغلوب را امان میدهد. شاپور دست راست خود را به علامت بخشایش به جانب امپراتور که در مقابل او زانو زده، دراز کردهاست. امپراتور در کمال خضوع به زمین زانو زده و هر دو دست را به سوی شاهنشاه دراز کرده و امان میخواهد. سرنوشت والریانوس معلوم نیست، قدر متقن این است که در اسارت جان داد. وفات او در شهر گندیشاپور واقع شد.[۷۶]
فردوسی در وصف ساخت پل شوشتر توسط اسرای رومی در شاهنامه فردوسی چنین میسراید:
وضعیت مسیحیت و مسیحیان[ویرایش]
بعد از پیروزی در جنگ علاوه بر مقامات بالای دولتی، مقامات بالای دینی منجمله مسیحیان، روحانیون و مقامات بلندپایه مذهبی به سرزمین ساسانیان وارد شدند و هیئتهای متشکلی پدید آمدند.[۷۷]
کتیبه شاپور در کعبه زرتشت (نقش رستم)[ویرایش]
«کتیبه شاپور یکم در کعبه زرتشت» بر دیوار ساختمان کعبه زرتشت در نقش رستم در استان فارس کنده شدهاست. ساختمان کعبه به صورت مکعب است و بر سه ضلع آن به سه زبان فارسی میانه، زبان پارتی و زبان یونانی کتیبههایی نگاشته شدهاست. تحریر پهلوی دارای ۳۵ سطر و بر دیوار شرقی، تحریر پارتی دارای ۳۰ سطر و بر دیوار غربی و تحریر یونانی دارای ۷۰ سطر و بر دیوار جنوبی نگاشته شدهاست. تحریر یونانی و پارتی نسبت به تحریر پهلوی آسیب کمتری دیدهاست. همچنین در تحریر پارتی و یونانی توافق بیشتری دیده میشود و این دو با تحریر پهلوی تفاوتهایی دارند[۷۸][۷۹]
تحریر پارتی[ویرایش]
(سطر ۱۸)(در) سومین فرصت، هنگامی که ما کرهه (حران) و ادسا (رها) پیش تاخته و کرهه و ادسا را محاصره گرفته بودیم، قیصر والرین علیه ما حرکت کرد، (سطر ۱۹) و بود با او… (سطر ۲۱)(لشکری) به قدرت ۷۰٬۰۰۰ (تن). (سطر ۲۲) و در آن سوی کرهه و ادسا نبرد بزرگی با قیصر والرین روی داد، قیصر والرین (از طرف ما) خودمان با دستهایمان اسیر شد، و بقیه، فرمانده محافظان (و) سناتورها و افسران، که فرماندهان آن (لشکر) بودند، همه به اسارت افتادند و به فارس هدایت شدند.[۸۰]
تحریر یونانی[ویرایش]
(سطر ۱۸)(در) سومین فرصت، هنگامی که علیه کرهه (حران) و ادسا پیش تاختیم و کرهه و ادسا را محاصره گرفته بودیم، قیصر والرین علیه ما حرکت کرد، (سطر ۱۹) و بود با او… (سطر ۲۱)(لشکری) به قدرت ۷۰٬۰۰۰ (تن). (سطر ۲۲) و در آن سوی کرهه و ادسا با والرین نبرد بزرگی بین ما روی داد؛ و ما قیصر والرین را با دستهای خودمان گرفتیم و بقیه، فرمانده محافظان و سناتورها و افسران، (همه را) که فرماندهان آن قدرت (لشکری) بودند، همه آنها را با دستان خود گرفتیم و نفی بلد کردیم به فارس.[۸۱][۸۲]
تصویر به اسارت گرفتن والرین بر روی نگین[ویرایش]
تصویر به اسارت گرفتن والرین بر چیزی که به نگین مضبوط در گنجینه نشانهای کتابخانه ملی فرانسه، پاریس موسوم است، و نبرد تنبهتن منقوش در روی آن که پیروزی ساسانیان را مجسم میکند، بسیار قابل توجه است.[۸۳] شاپور اسب را تاخته، سینه به سینه اسب والرین آورده، و دست راست را دراز کرده مچ دست والرین را چنان گرفته، که انگشتان امپراتور راست گشتهاست. امپراتور از خشم شمشیر کشیده، اما شاپور شمشیر خود را بیرون نیاورده است، و معلوم است که هدف سازنده از این نقش این بوده که نبرد تن به تن این دو فرمانروا را تصویر کند و مرحله اسارت امپراتور روم را بنماید، زیرا در هنر قدیم، گرفتن مچ کسی، علامت اسارت او محسوب میشدهاست.[۸۴] این همان حالتی است که در نقش برجستههای مربوط به پیروزی شاپور نیز دیده میشود. در اینجا نیز همان حرکت سمبولیک و رازگون که در سنگنگارههای شاپور به مفهوم اسارت والرین آمده، تکرار و تأیید گردیدهاست ولی تفسیر رومی این نگین از وقایع، چندان اطمینان بخش نیست. ظاهراً کوشیدهاند با ملامت کردن شاپور، که پیروزی خود را نه با سلاح، بلکه تنها با حیلهگری به چنگ آوردهاست، که مایه شرمساری است، توجیهی پیدا کنند. با صرف نظر از چنین تلاشهایی برای توجیه مطلب، شواهد بیشتر هم حاکی از این است که اسارت والرین تا چه حد برای معاصران و نسلهای آینده تأثیرگذار بودهاست.[۸۵]
نقشبرجستههای پیروزی شاپور بر امپراتوران روم[ویرایش]
در زمان شاپور اول سه امپراتور روم به ایران تاخت آوردند. نخستین آنها گوردیانوس جوان[یادداشت ۲۴] بود که در سال ۲۴۲ میلادی کشته شد. دیگری فیلیپ عرب[یادداشت ۲۵] بود که در برابر شاپور ناچار به تسلیم شد و پذیرفت که سالیانه به ساسانیان برای حملات پیدرپیای که به آنجا نموده و خساراتی که وارد کرده بود، باج بپردازد.[یادداشت ۲۶] در پایان والرین بود که در سال ۲۶۰ میلادی با ۷۰ هزار سرباز و سناتور رومی اسیر ساسانیان شد.[۸۶][۸۷] در همین راستا شاپور دستور داد تا سنگتراشان سنگنگارههای متعدد و باشکوهی را با دقت و هنرمندی خیرهکننده در گذرگاههای اصلی و شاهراههای عبور و مرور قشون و مردم کندهکاری نموده و با ظرافت رویدادهای مهم تاریخی دوران حکومت قدرتمند خویش را بر دل صخرههای محکم کوه حک نمایند، تا مردم آن دوران از این فتوحات و دستاوردهای ساسانیان آگاه شده و از آن پند بگیرند.[۸۸]
۱. نقشبرجسته دارابگرد[ویرایش]
در چهار کیلومتری جنوب داراب در دامنه کوهی به نام «پهنا»، نقشبرجستهای از دوران ساسانیان وجود دارد. در این نقش، شاپور یکم سوار بر اسب در میان سنگنگاره به گونه تمامرخ دیده میشود و سه امپراتور رومی در جلوی او قرار دارند. این نگاره در بالای چشمه آب و برکهای پر از نی قرار دارد. این نگاره ۹٫۱۰ در ۵٫۴۰ متر است. در این نگاره شاپور تاجی شبیه تاج پدرش اردشیر اول بر سر دارد.[۸۹] دست چپ شاپور بر سر والرین است و در دست راستش چیزی مسطح و چهارگوش دارد. اسب به زیبایی تمام توسط هنرمند حجاری شدهاست. زیر پای اسب گوردیان سوم افتادهاست، که در سن ۱۹ سالگی در میشه[یادداشت ۲۷] در کرانه فرات کشته شد. در این نگاره نیز به اقتضای سن کم او بدون ریش است. پشت سر شاپور ۱۸ شخص بلندپایه ایرانی ایستادهاند. سمت راست شاه یعنی مقابل او، رومیها هستند که با نگرانی به شاپور نگاه میکنند.[۹۰] قیصر دیگری به سوی شاپور میشتابد و دستهای خود را ملتمسانه به سوی شاپور دراز کرده، فیلیپ عرب است که پس از مرگ گوردیان، صلح را به مبلغ نیم میلیون دینار از شاپور خریداری کرد.[۹۱][۹۲] در کیلومتر ۱۵جاده سلماس به ارومیه در نزدیکی روستای خانتختی و روی کوه پیرچاووش واقع شده، سوار سمت چپ اردشیر اول است و سوار سمت راست شاپور اول ساسانی که در مقام ولیعهدی است و تاجی همانند پدرش دارد.]] نقش برجسته دارابگرد از جمله بحثبرانگیزترین نقوش برجسته دوره ساسانی بهشمار میآید که دارای چندین نظریه است:
۲. نقشبرجسته اول پیروزی شاپور اول بر رومیان و دیهیمستانی از اهورامزدا[ویرایش]
این سنگ نگاره با ۹٫۲۰ متر پهنا و ۵٫۵۰ متر بلندی به شدت آسیب دیدهاست. دو اتفاق مهم زمان شاپور یعنی آیین دیهیمستانی[یادداشت ۳۱] او از اهورامزدا و جریان پیروزی او بر امپراتور روم را در هم بافتهاست.[۹۹] در این نقشه برجسته شاپور یکم (راست) در حال گرفتن دیهم شاهی از اهورامزدا (چپ) است. در زیر پای اسب شاپور جسد گوردیان سوم، و در زیر پای اسب اهورامزدا جسد اهریمن مشاهده میشود. شخصی زانو زده به حالت ملتمسانه جلوی شاپور نقش بستهاست که فیلیپ عرب، امپراتور روم بوده که درخواست صلح از شاپور را دارد. این نقشبرجسته به مرور زمان آسیبهای فراوانی دیدهاست.[۱۰۰]
در زیر سم اسب اهورامزدا، اهریمن قرار دارد و در زیر سم اسب شاپور به گفته مک درموت، گوردیان سوم. گوردیان جوان در آن هنگام تازه ۱۹ ساله بود. هماهنگ با این سن، در همه نگارههای شاپور که جسد گوردیان به زیر پای اسب شاهنشاه افتادهاست، بدون ریش به تصویر کشیده شده. گوردیان در این نقش برجسته به زحمت قابل شناسایی است زیرا آسیبهای بسیاری دیدهاست.[۱۰۱]
اما دربارهٔ فرد زانو زده دو نظریه وجود دارد:
۳. نقشبرجسته دوم پیروزی شاپور یکم و دشمنان رومی[ویرایش]
سنگنگاره دیگری به پهنای ۱۲٫۴۰ متر و ارتفاع ۴٫۶۹ متر در بیشاپور از شاپور به یادگار ماندهاست. در این نگاره شاپور سوار بر اسب است. جسد گوردیان، با نوار برگ غار در پیرامون سر، زیر پاهای اسب افتادهاست. شاپور با دست راست والرین را گرفتهاست[۱۰۳] و امپراتور با توجه به سنت دربار ایران، دستها را در آستین پنهان کردهاست. فلیپ عرب نیز ملتمسانه جلو شاپور زانو زده و باز هم مسلح است و شمشیر رومی خود را از حمایل بازوی چپ آویختهاست و شنل شالمانند و موّاج خود را بر دوش دارد.[۱۰۴] یافتن سبب رفتار متفاوت شاپور با والرین و فیلیپ آسان است. فلیپ عرب در سال ۲۴۴ میلادی با پرداخت غرامت به شاپور با او پیمان صلح بست، اما والرین در حال نبرد با او دستگیر شد. نفری که درست پشت سر والرین ایستادهاست و ساعد و مچ دست چپش را با خونسردی به دسته شمشیر تکیه دادهاست، به سه دلیل باید هرمزد اردشیر ولیعهد شاپور بوده باشد. ریش او درباری است، دست راست را به نشانه احترام بلند نکردهاست و سوم اینکه نوار ویژه فرمانروایی در پشت گردن او مواج است. نفر سمت راست که هیئتی فاخر هر دو دست را به نشانه احترام بلند کردهاست، نیز میتواند شاپور بیدخش[یادداشت ۳۲] باشد. همان کسی که در نگاره داراب با ارابه جنگی، امپراطوران اسیر را به حضور شاه آورده بود. با این تفاوت که در اینجا از ارابه خبری نیست. فرشتهٔ شناوری نیز در بالای سر شاپور در حال دادن دیهیم شاهی[یادداشت ۳۳] به اوست. به گمان در طرح مجلسهای جانبی پیرامون این نگاره بزرگ از طرح نگارههایی که به صورت ردیفهایی مطبق در پلکان آپادانا در تخت جمشید آمدهاند استفاده شدهاست.[یادداشت ۳۴] در دو سوی نگارهٔ شاپور با مهمانان اسیر، مجلسهایی نیز در چهار ردیف مطبق کنده شدهاست، که در آنها بلندپایگان ساسانی، اسیران رومی و حاملان[۱۰۵] غنیمتهای جنگی، هر یک بهطور جداگانه به نمایش درآمدهاند.[۱۰۶][۱۰۷]
۴. نقشبرجسته سوم شاپور یکم و دشمنان رومی[ویرایش]
این سنگنگاره با ۱۱ متر طول و ۴٫۲۰ متر ارتفاع، در کرانه سمت راست رودخانه در بیشاپور قرار دارد. گوردیان سوم در زیر اسب شاپور به چشم میخورد. در اینجا هنرمند سنگتراش دستهای گوردیان را به صورتی طبیعی آکنده از بدبختی به نمایش گذاشتهاست.[۱۰۸][۱۰۹] در این سنگنگاره، فیلیپ عرب به زانو درآمده، ملتمسانهتر دیده میشود و والرین، دست در دست ایستاده کنار شاپور (که به احتمال زیاد در اسارت ساسانیان درگذشت) تعجبآور است. زیرا در این سنگنگاره فیلیپ عرب به پرداخت باج تحمیل شده به حالت زانوزده نقش بسته ولی والرین که به اسارت درآمده ایستادهاست، که احتمالاً شاپور از به نقش بستن والرین به حالت زانوزده خودداری کردهاست.[۱۱۰] ولیعهد هرمزد اردشیر و شاپور بیدخش نایبالسلطنه شاپور در کنار هم قرار دارند و بیدخش در حالی که دست چپ خود را بر شمشیر دارد با دست راست خود حلقه پیروزی را به شاپور تقدیم میکند. این صحنه را میتوان یکی از کارهای هنری بسیار موفق دوره ساسانی بهشمار آورد. این نگاره که ساختار و هنجار هنری سرزنده متفاوتی دارد و یکی از پرچهرهترین و پرکارترین نگارههای دوره ساسانی است، آسیب فراوانی از گذشت زمان دیدهاست.[۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳]
۵. نقشبرجسته شاپور یکم و امپراتوران روم[ویرایش]
سنگنگاره پیروزی شاپور بر امپراتوران روم، در سه کیلومتری شمال تخت جمشید و در دهمتری شرق آرامگاه داریوش بزرگ قرار گرفته و حدود ۱۱ متر طول و ۵ متر عرض دارد. این سنگنگاره صحنهٔ اسارت والرین و درخواست صلح فیلیپ عرب را نشان میدهد که به دستور شاپور اول در حدود سال ۲۶۲ میلادی تراشیده شدهاست.[۱۱۴][۱۱۵] این نقش سهبرابر اندازهٔ طبیعی است و از حیث دقت در جزئیات و ظریفکاری یکی از بهترین نقشهای دورهٔ ساسانی است و مشخص است که از روی طبیعت ساخته شده؛ زیرا حتی لباس والرین درست مطابق جامههای رومیهای آن زمان است.[۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸]
شاپور بر اسب بسیار زیبایی سوار است و تاج کروی بزرگی که به صورت بسیار برجسته کندهکاری شدهاست، بر سر دارد که در سکههای او هم دیده میشود و نوارهایی از پشت سرش آویزان است و نیز بالاپوشی در پشت سر او هست و شلوار گشادی بر تن دارد. نوارهای شاهی از کفشهای شاپور آویخته و چین و شکن لباسش بسیار دلپذیر نموده شدهاست. شمشیر راست و بلند شاپور در نیام است و وی دست چپ را بر دسته آن نهاده، و دست راست را دراز کرده،[۱۱۹] مچ در آستین نهفته یک رومی بر پای ایستاده را گرفتهاست.[۱۲۰] در پشت سر شاپور کرتیر[یادداشت ۳۵] ایستادهاست. احتمالاً تصویر او در زمان بهرام دوم در حدود سال ۲۸۰ میلادی به نگاره شاپور اضافه شدهاست. سنگنگاره و نبشته را به دستور کرتیر موبد موبدان کندهاند. در این نگاره وی انگشت سبابهٔ دست راست را به نشانهٔ ستایش به سوی شاپور دراز کردهاست و حالت احترام به خود گرفته، در پایینتنهٔ کرتیر، سنگنوشتهای به خط و زبان فارسی میانه کندهاند که بسیار آسیب دیدهاست.[۱۲۱][۱۲۲]
اسب شاپور زین و برگ آراسته دارد و دُمش گره خورده و نوار بلند و پرچین و شکنی از آن آویختهاست.[۱۲۳] اسب اندازهای تقریباً طبیعی دارد و پای راست را خم کرده و حالت درنگ به خود گرفتهاست. پیش روی اسب، مردی در جامهٔ رومی زانوی چپ را بر زمین نهادهاست و زانوی راست را خم ساخته و دستها را به حالت التماس به جانب شاهنشاه دراز کردهاست؛ این شخص میانسال است و ریش کوتاه و مجعدی دارد و جامهاش ردای امپراتوری رومی (توگا)[یادداشت ۳۶] میباشد و بر سرش تاجی از برگ درخت غار دارد، که امپراطوران بر سر مینهادند و مشابه دیهیم امپراتوری است. او شمشیر نیامشدهای[یادداشت ۳۷] به کمر آویخته که دستهاش حالت صلیب دارد.[۱۲۴] کنار این رومی زانوزده، یکنفر دیگر رو به شاهنشاه ایستاده که بیریش است. اما دیهیمی از برگ غار بر سر دارد و نوار کوچکی پشت سرش افشان شده و شمشیری از کمر آویختهاست و دستش در آستین سردوخته مخفی گردیده و مچ چپش را شاپور گرفتهاست. هر دوی این افراد، رومی هستند و از ردای امپراتوری و تاج برگ غار آنها پیداست که امپراتور میباشند.[۱۲۵][۱۲۶]
ولی در مورد هویت آنها بحث بسیار شدهاست. تا سال ۱۹۵۴ همه میگفتند آنکه زانو زده، والرین است که از شاه امان میخواهد و آنکه ایستاده، کردیاس نامی از اهالی سوریهاست که گفتهاند شاپور او را به امپراتوری برنشانید.[۱۲۷]
اما در آن سال مکدرموت این فرضیه را رد کرد و گیرشمن و برخی دیگر نیز با وی همآواز شدند. مکدرموت متوجه شد که کردیاس اصلاً در تاریخ جنگهای شاپور که خودش بر کعبه زرتشت نقد کردهاست نیامده و هیچ سکهای از او در دست نیست و چنین شخصی در تاریخ روم به امپراتوری شناخته نمیباشد. زمان روی دادن درگیری میان شاپور و والرین محل اختلاف است و تاریخدانان به سال ۲۵۸، ۲۵۹ و حتی ۲۶۰ میلادی اشاره کردهاند.[۱۲۸] از سوی دیگر، شاپور در شرح جنگهایش از سه امپراتور رومی نام میبرد: گردیان جوان که کشته شد، فیلیپ عرب که به درخواست صلح آمده و پانصد هزار سکهٔ زرین باج داد و والرین که گرفتار شده و در نقوش شاپور هم سه امپراتور را نمودهاند؛ امپراتوری جوان که زیر پای اسب شاپور به خاک افتاده (در دارابگرد و بیشاپور) و بنابراین گردیان است؛ امپراطوریکه مچ دستش را شاپور گرفته و بنا بر رسم کهن، گرفتن مچ دست علامت اسارت بوده همان والرین میباشد.[۱۲۹]
چیزی که استدلال مکدرموت را تأیید میکرد این بود که سکههای والرین او را بیریش نشان میدهد و فرد ایستاده که شاپور مچش را گرفته (اسیرش کرده) نیز بیریش است، در حالی که سکههای فیلیپ عرب او را با ریش کوتاه و مجعدی مینمایند و آنکه در پیش شاپور زانو زده نیز درست همین نوع ریش را دارد. افزون بر آن، گردن والرین روی سکهها بسیار ستبر است و فرد ایستاده از کنار اسب شاه نیز گردن ستبر دارد.[۱۳۰] نظریه مک درمونت توسط والتر هینتس، ژان گاژه، هوبرتوس فون گال و مانفرد راین، رد شدهاست. آنها قیصر زانو زده را والرین و قیصر ایستاده را فیلیپ عرب میدانند. در رد نظر مکدرموت این دلایل آورده شدهاست:[۱۳۱]
یوحنا مالالاس مورخ بیزانسی حتی میگوید که والرین ریشی انبوه داشتهاست. به این ترتیب همان گونه که از پیش معمول بود برای این که قیصر ملتمس در نگارههای شاپور را والرین بخوانیم، مانعی نیست.[۱۳۴]
نگارههایی از تحقیر والرین توسط شاپور[ویرایش]
لاکتانتیوس،[یادداشت ۴۰] اشاره کرده بود که والرین در زمان اسارت و تا پیش از مرگ، مورد توهین و تحقیرهای قابل توجی واقع شدهبود، به عنوان نمونه، موظف شدهبود تا هرگاه شاپور قصد سوارشدن بر روی اسبش را داشت، به عنوان پله انسانی در زیر اسب شاه به شکل چهار زانو قرار بگیرد تا شاه با رفتن بر روی او راحتتر سوار بر اسبش شود. براساس ادعای لاکتانتیوس، پس از تحمل بدرفتاریهای طولانی و تحقیرهای از این دست، والرین تحملش را از دست داد و از شاپور خواست تا با دریافت غرامت قابل توجهی، وی را رها کند. در پاسخ به جسارت والرین، بر اساس یکی از روایتها، شاپور او را مجبور میکند تا طلای مذاب بخورد و در نهایت از عوارض خوردن طلای مذاب کشته میشود. دیگر روایت این است که والرین پس از وادار شدن به مصرف طلای مذاب نمیمیرد، اما شاپور دستور میدهد تا پوست او کنده شود و پس از پرشدن با کاه، به معبدی[یادداشت ۴۱] منتقل شود. لاکتانتیوس مدعی شده بود که تنها پس از شکست ساسانیان از امپراتوری روم بود که باقیماندهٔ پیکر والرین به سبک رومیها سوزانده شد و خاکسپاری برایش ترتیب دادهشد. در مورد نقش شاهزادهای چینی که او هم در اسارت شاپور بود، در حوادثی که منجر به مرگ والرین شد، در میان تاریخنگاران بحث وجود دارد. والرین تا پیش از اسارت، باورمندان مسیحی و رهبران جامعه مسیحی روم را با قساوت تمام، تار و مار کردهبود و با توجه به تعلق لاکتانتیوس به باورهای مسیحیت و تلاش وی بر تأثیرگذاری بر کنستانتین یکم با تعریف عاقبت تراژیک والرین، که نشان از تحقیر بیسابقهٔ امپراتور ضدمسیحی روم توسط دشمنان تاریخی رومیها داشت، به عنوان منبع مرجع و بیطرف حوادث، مورد شک است.[۱۳۸]
نمودار زمانی[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
شاپور یکم
شاپور یکم دومین شاهنشاه ایرانشهر از دودمان ساسانی بود که پس از مرگ پدرش اردشیر بابکان، مؤسس شاهنشاهی، در ۱۲ آوریل ۲۴۰ میلادی به فرمانروایی رسید. وی پیش از رسیدن به شاهنشاهی بهعنوان نایبالسلطنه، در نبردهای زیادی علیه اشکانیان شرکت جست و توانست جایگاهی رفیعی در نزد پدرش پیدا کند.
پس از مرگ اردشیر، شاپور زمام امور را در دست گرفت و در ابتدای سلطنت خویش با دعوت دینی مانی رو به رو شد؛ و به سبب اینکه وی در سیاست خویش از تسامح دینی استفاده میکرد، از او حمایت نمود؛ و در نهایت توانست از شیوههای نوین مانی برداشتهای لازم را داشته باشد و در وحدت حکومت از وی استفاده نماید. در خصوص اداره اوضاع دینی کشور میتوان گفت که شاپور همانند پدر خویش توانایی اداره این امور را نداشتهاست بنابراین اداره کلیه این امور را با قدرت تصمیمگیری آزاد کاملا به عهده یک روحانی بهنام کرتیر گذاشته بود و کرتیر هم قوانین مذهبی جدیدی را برای حکومت ساسانی تصویب نمود.
شاپور در زمان سلطنت خویش در سه دوره با رومیان نبرد کرد. در دوره اول جنگها دو جنگ با رومیان را پشت سر گذرانید. نبرد اول که در رأسالعین رخ داد در ادامهٔ جنگی بود که از زمان پدر او اردشیر شکل گرفته بود و در زمان شاپور ادامه داشت. در نبرد دوم سپاه ایران به همراه سپاه رومیان در محلی بنام مشیک رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. اما سرانجام به شکست سپاهیان روم منجر شد و قرارداد ۲۴۱ میلادی هم از جمله پیامدهای منفی این جنگ با رومیان بود و از پیامدهای مثبت این جنگ برای ساسانیان، بدست آوردن سرزمین ارمنستان بود که از جمله مهمترین شهرهای این دوران بشمار میرفت. در دوره دوم جنگهای شاپور از سال ۲۵۲ تا ۲۵۳ میلادی جنگهایش را علیه امپراتوری روم آغاز کرد و توانست در این جنگها شکست سنگینی را به رومیان تحمیل کند و یک ارتش قوی را رومی را در نبرد بربلیسوس شکست دهد و استانهای شرقی را به چنگ خود درآورد. دوره سوم جنگها در اثر شکسته شدن قرارداد ۲۴۴ میلادی جنگ دیگری میان ایران و روم درگرفت و ایرانیان توانستند علاوه بر شکست دادن رومیان انطاکیه را نیز از آن خود کنند. در این دوره باز هم شاهد حملات رومیان به سمت شرق هستیم و رومیان که از فتوحات ساسانیان خشمگین شده بودند به سمت شرق حمله نموده و در سال ۲۵۴ میلادی، والریانوس به همراه سپاهیان خود به شرق لشکرکشی نمود. سرانجام در شهر ادسا نبردی میان سپاه وی و ساسانیان درگرفت که در نهایت سپاه رومیان شکست خورده و در نهایت والریانوس اسیر سپاه ساسانی شد. سرانجام در این دوره از جنگها گوردیانوس فرمانده رومی جان خود را از دست میدهد و فیلیپ عرب هم مجبور به خراجگزاری میشود.
در خصوص شیوه نظام پولی این دوره میتوان گفت که شاپور در ضرب سکه از شیوه ساختاری پدر خویش استفاده نمود و توانست از عناوینی که در زمان اردشیر استفاده شده بود، سکههای خویش را ضرب کند و در عرصه ترویج سکه تلاشهای لازم را به سرانجام برساند. در زمان حکمرانی رفتار مناسبی با تمام ادیان داشت به طوری که با مسیحیان و زرتشتیان و یهودیان سرزمین خویش بهطور یکسان رفتار میکرد و احترامی که به این ادیان میگذاشت سبب آرامش و استقلال دینی این ادیان شد.
شاپور در زمان زندگی خود شهرهای فراوانی را بنا کرد که از جمله این شهرها بیشاپور است. این شهر با همراهی اسیران رومی ساخته شد. علاوه بر بیشاپور، گندی شاپور هم که یکی از مراکز مهم علمی و پزشکی این دوران شناخته شده در زمان شاپور بنا شدهاست. شاپور علاوه بر بنا کردن شهرها به بازسازی شهرها نیز پرداختهاست که یکی از این شهرها پیروز شاپور بوده که محل جمعآوری تجهیزات نظامی بودهاست. یکی از میراث ارزشمندی که شاپور از خود برجای گذاشته، سنگنبشتهای در کعبهٔ زرتشت است که اطلاعات مهمی در خصوص سرزمینهای ایرانشهر ارائه میکند. علاوه بر کتیبه کعبه زرتشت میتوان به سایر میراث شاپور از جمله غار شاپور و دیگر نقوش او در نقش رستم و حاجیآباد و تنگ براق و… اشاره نمود. سرانجام شاپور در سیزدهمین دوره حکومت خود در ۲۷ می ۲۷۰ یا ۲۷۲ در شهر بیشاپور بر اثر بیماری درگذشت و حکومت را به پسرش هرمز اردشیر واگذار کرد.
ریشه نام[ویرایش]
سه تن از شاهنشاهان ساسانی و شخصیتهای مهم دیگری در دورهای بعد شاهنشاهی ساسانی به این نام شناخته شدهاند. نام شاپور برگرفته شده از ریشهٔ ایرانی باستان xšāyaθiyahyā-puθra به معنی «پسر پادشاه» است و در اصل باید عنوانی برای کسانی باشد که بعدها در قرن ۲ میلادی به عنوان نام شخصی بهکار گرفته شدهاست. اگر چه در اسامی پادشاهان پارتی در تواریخ عربی - ایرانی (همچون ابوریحان بیرونی) نیز دیده میشود. صورتهای دیگر این نام شامل پارتی šhypwhr؛ فارسی میانه با خط پهلوی کتیبهای šhpwhry (𐭱𐭧𐭯𐭥𐭧𐭥𐭩)؛ پهلوی - مانوی š’bwhr؛ پهلوی کتابنویس šhpwhl؛ ارمنی šapowh؛ سریانی šbwhr؛ سغدی š’p(‘)wr؛ یونانی Sapur ,Sabour و Sapuris؛ لاتین Sapores و Sapor؛ عربی سابور و شابور؛ و فارسی نو شاپور، شاهپور و شاهفور است.[۱]
نسب و نیا[ویرایش]
شاپور پسر اردشیر بابکان، دومین شاهنشاه ساسانی است که گزارشهای تاریخیِ گوناگونی در مورد نیا و نسب اردشیر و پسرش شاپور وجود دارد. برای نمونه براساس گفتهٔ طبری، اردشیر پسر بابک پسر ساسان بودهاست. در روایتی دیگر که در کارنامهٔ اردشیر بابکان ذکر شده، و شاهنامهٔ فردوسی نیز آن را گفتهاست، چنین آمدهاست که اردشیر، زادهٔ ازدواج ساسان ــ فردی از نوادگان دارا ــ با دختر بابک، حاکمی محلی در ایالت پارس بودهاست.[۲] در کتاب کارنامهٔ اردشیر بابکان که در دوران پس از زندگی اردشیر بابکان نوشته شدهاست، وی «اردشیر کی بابکان از تخمهٔ ساسان و از ناف دارا شاه» خوانده شدهاست.[۳] دریایی براساس این گفته اذعان میکند که اردشیر میتوانستهاست نسب خود را به هر آن که میتوانسته نسبت دهد؛ انتساب اردشیر به کیانیان اسطورهای با لقب «کی» در کنار پیوند دادن خویش به «ساسان» که ایزدی نگهبان و اسرارآمیز میبوده و همچنین دارا ــ که احتمالاً تلفیقی بودهباشد از داریوش بزرگ و دوم هخامنشی با دارای یکم و دوم از دودمان شاهان محلی پارس ــ، نشان از تبار ساختگی او میدارد.[۴] با این حال نریات دیگری نیز در باب نسب اردشیر بابکان وجود دارد که روایت متفاوتی از نسب و نیا وی میدهند اما براساس گفتهٔ حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده، اردشیر پس شکست دادن اردوان، دختر وی آواز را به ازدواج خود درآورد اما پس از مدتی آواز قصد مسموم کردن اردشیر را داشت اما شاهنشاه ساسانی متوجه شد و دستور قتل وی را صادر کرد اما آواز اعلام کرد که حاملهست و از آنجایی اردشیر فاقد فرزند و پسر بود، به توصیهٔ وزیر خود از مزگ وی صرفنظر کرد و پس از چند ماه شاپور پسر وی متولد شد.[۵]
علاوه بر تاریخ گزیده، شاهنامه فردوسی، ابن اثیر، حبیب السیر، طبری و … این موضوع را تصدیق میکنند. اما با توجه به مدت سلطنت اردشیر پس از مرگ اردوان، ۱۴ سال بودهاست، بهسختی میتوان این روایت را پذیرفت؛ چرا که از این داستان این نتیجه بهدست میآید که شاپور در این زمان که بر تخت مینشیند، ۱۳ ساله بودهاست. در واقع شاهنشاهی شاپور از اواخر دوره حکومت پدرش شروع شد و قبل از آن بهعنوان شریک وی را در کنترل شاهنشاهی ساسانی یاری میکرد.[۶]
وضعیت سیاسی و اجتماعی پیش از سلطنت شاپور[ویرایش]
برپایهٔ منابع موجود، بابک پدر اردشیر موبد آتشکدهٔ آناهیتا بود. او توانست جنگاوران محلی پارس که به این ایزد باورمند بودند را گرد هم آورد.[۷] در این هنگام، حکومت بلاش پنجم بهسبب یورش سپتیموس سوروس امپراتور روم به میانرودان آشفته بود.[۸] احتمال دارد بلاش پنجم، بابک را پس از آنکه سربهشورش برآورد شکست داده، تا مدتی مجبور به گردن نهادن به حکومت پارتیان کردهباشد. احتمالاً قلمروی بابک نیز چیزی فراتر از خطهٔ پارس نبودهباشد.[۹] سپس بابک به اردوان پنجم نامه بنوشت و اجازه خواست تا پسرش شاپور را بهجای گوچهر به قدرت برساند اما اردوان در پاسخ بابک و پسرش اردشیر را یاغی شناخت اما بهواسطه اشتغال به مسائل داخلی و سرکوب مدعیان حکومت،[یادداشت ۱] نتوانست به یک قدرت نوپاخاسته در پارس اهمیت دهد.[۱۰] پس از مدتی بابک در تاریخی نامشخص مُرد و پسرش شاپور بر تخت نشست اما اردشیر، دیگر پسر بابک، از پادشاهی برادر خود دوری جست و درگیریهای فراوانی میان آن دو شکل گرفت.[یادداشت ۲][۱۱] اما طی این درگیریها در اثر یک حادثه، شاپور جان خود را از دست داد[یادداشت ۳][۱۲] و در نهایت اردشیر توانست خود را به عنوان پادشاه سرزمین پارس معرفی کند. وی برای گسترش قدرت خود، بسیاری شاهان محلی و زمینداران وابسته به پارتیان را مطیع خود ساخت. در مرحلهٔ نخست شورش، اردشیر با کنشهایی مانند ضرب سکه و ساخت شهرهای نو، قدرت مرکزی اشکانیان را به چالش کشید.[۱۳] او بلافاصله بعد از تثبیت سلطنت خود امرای ایالات مختلف را از بین برد و وحدتی در منطقه ایجاد نمود، همچنین حکومت خود را در خارج از محدودهٔ پارس ــ یعنی اصفهان و کرمان امروزی ــ به اثبات رساند. اردوان پس از فتوحات اردشیر در کرمان به حکم شوش دستور داد تا نیروهای وی را سرکوب و وی را نیز اسیر و به تیسفون بیاورد اما اردشیر توانست حاکم شوش را شکست دهد و منطقه تحت حاکمیت وی را به قلمروی خود اضافه کند.[۱۴] با گسترش فتوحات اردشیر به سمت تیسفون و تسلط وی بر ایالت میشان، سرانجام در جنگ اردشیر با اردوان در نبرد هرمزدگان در ۲۸ آوریل ۲۲۴ میلادی، اردوان بهدست اردشیر کشته شد و سلسلهٔ اشکانی نیز سقوط کرد.[۱۵] پس از کشتهشدن اردوان، فتوحات اردشیر ادمه یافت. طی سلسله اتفاقاتی، خاندانهای بزرگ پارتی مطیع یا مغلوب اردشیر شدند.[۱۶][۱۷]
اردشیر در طی حکمرانی خود بر پارس، توانست رومیان و سکاییان را از میان بردارد و پادشاه کوشان را پس از دو سال پیاپی جنگیدن مجبور به عقبنشینی کند[۱۸] و در نهایت توانست پادشاه ارمنستان را طی ده سال مقاومت مغلوب خود سازد. در دوران حکومت او، فرات تا مرو و هرات تا سیستان تحت سلطه حکومت پارس قرار داشتند؛[۱۹] و نزدیک به نیم قرن توانست دشمنان خود را پیاپی شکست دهد؛ و طبق روایت گفته شده قبل از مرگ خود، شاپور را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.[۲۰]
سالهای پایانی اردشیر و مسئلهٔ جانشینی[ویرایش]
بهدلیل سختیهایی که در زمینهٔ منابع وجود دارد، سالهای پایانی و روز مرگ اردشیر بهطور واضح مشخص و روشن نیست. احتمالاً شاپور، پسر اردشیر، به عنوان شریک در پادشاهی، در ۱۲ آوریل ۲۴۰ میلادی، تاجگذاری کرده باشد. وی پدر خود را پیاپی در جنگ با پارتیان همراهی میکرد که زمینهای برای فتوحات خود در آینده شد.[۲۱] همچنین اردشیر او را آرامترین و باهوشترین و شجاعترین و تواناترین فرزندش معرفی نمود؛ و او را در مجلس نجیبزادگان جانشین خود اعلام نمود؛ همچنین شاپور در کتیبههای نقش رستم و فیروز آباد به عنوان وارث نمایان شدهاست. طبق گفتههای بلعمی، اردشیر تاج را با دستهای خودش بر سر شاپور گذاشت و مسعودی هم این سخن را تأیید میکند؛ و اضافه میکند که اردشیر برای خدمت به خدا بازنشسته شدهاست و یکسال یا بیشتر عمر کردهاست.[۲۲] زمان تاجگذاری شاپور از سنگنگارههای پیرچاوش واقع در سلماس در شمال غربی ایران که سهیم شدن شاپور در پادشاهی را نشان میدهد گرفته شدهاست. پاسخ این پرسش که آیا شاپور به عنوان شاهی بیشریک در دوران زندگانی اردشیر تاج بر سر نهاده، وابسته به تفسیر نوعی سکهٔ خاص است.[۲۳] در این سکهها، شمایل اردشیر و پسرش شاپور همراه یکدیگر بر روی سکه کنده شدهاست. شریککردن شاپور در قدرت، احتمالاً تدبیر اردشیر بوده تا مسئلهٔ جانشینی را بیدردسر و بهراحتی حل کردهباشد که علت آن این امر بود که اردشیر پسران دیگری هم داشت و نگران آن بود که پسرانش همچون خودش، چشم به تاج و تخت دوخته باشند.[۲۴]
پیرامون سال شراکت شاپور در شاهنشاهی با اردشیر، در دستنبشتههای مانوی کلن به زبان یونانی دربارهٔ زندگی مانی چنین آمدهاست:[۲۵][۲۶]
با محاسبهٔ ماه و سال مصری دانسته میشود که تاجگذاری شاپور به عنوان شریک پادشاهی پدرش، در ۱۲ آوریل سال ۲۴۰ میلادی (نخستین روز از ماه بابلی نیسان در سال ۵۵۱) اتفاق افتاد. پادشاهی همزمان اردشیر و شاپور، ظاهراً تا اوایل ۲۴۲ میلادی طول کشید. بدین ترتیب این مسئله پیش روی است که شاپور احتمالاً دو بار تاج بر سر گذاشتهباشد؛ یکی به عنوان شریک پادشاهی در ۲۴۰ میلادی و بار دگر در ۲۴۳ میلادی بهمثابهٔ شاهنشاهی تنها؛ ولیکن احتمال بیشتر آن است که وی تنها یکبار و آنهم در سال ۲۴۰ میلادی، تاج بر سر گذاشته باشد.[۲۷][۲۸]
حیات سیاسی[ویرایش]
ظهور مانی[ویرایش]
همزمان با سال پایانی سلطنت اردشیر و سال نخستین شاهنشاهی شاپور، مانی در سال ۲۴۰ میلادی یعنی مصادف با ۲۴ سالگیاش، و در زمان اردشیر بابکان مدعی پیامبری شد. طبق گفته کریستنسن، مادر وی از خاندان اشکانی بوده که در هنگام تولد مانی در ایران سلطنت میکردند و احتمالاً فاتک پدر مانی نیز از همین دودمان باشد. وی در کودکی به آیین مغتسله تربیت شد اما پس از مدتی این آیین را انکار کرد. وی مدعی بود چندبار مکاشفاتی یافته و ملکی بهنام صاحب و قرین اسرار عالم و حقایق عالم الهی به وی عرضه شدهاست. پس از سفر به هند و رجعت به ایران، دعوت خویش را آغاز کرد که در این زمان اردشیر بابکان از سلطنت کنار و پسرش شاپور به قدرت رسیده بود.[۲۹] وی پس از آغاز دعوت خود توانست عدهای را به آیین خود دعوت کند که نخستین پشتیبان او پسر اردشیر فیروز بود. پس از مرگ اردشیر، مدتی شاپور که بر خلاف پدرش در سیاست تسامح دینی را برگزید و از مانی به سبب برداشتهای نوینی که داشت، حمایت نمود. همچنین شاپور در نظر داشت که در وحدت حکومت خود میتواند از او استفاده نماید و به همین سبب از او حمایت نمود و او شاپور را در سفرهای جنگی همراهی نمود.[۳۰] بنابر روایت کتاب الفهرست، هنگامی که مانی به حضور شاپور رفت بر هر دوش خود مشعل روشن کرده بود و در آن هنگام شاپور تصمیم گرفت که او را دستگیر کند و را به هلاکت برساند اما هنگامی که چشمش به او افتاد، حس اعتمادی را در او دید و علت آمدنش در نزد شاه را پرسید و شاپور هم به وی وعده داد که از او حمایت کند و آنگاه مانی از شاه طلب مساعدت کرد و تقاضا کرد که پیروان او بتوانند آزادانه دین او را تبلیغ کنند و در سایر قسمتهای سرزمین ساسانی، مورد احترام قرار گیرد و آزادانه به هر جا قصد دارند، بروند که شاپور با درخواست وی موافقت کرد.[۳۱] طبق کتاب کفالایا که مانی شرح حال خود را در آن نوشتهاست، میتوان اطلاعات مفیدی را در خصوص روابط او و شاپور ذکر نمود. مانی پس از اینکه شرحی در خصوص در خصوص مسافرت هند و مراجعت به ایران چنین ذکر میکند:
طبق روایات مانویه، شاپور در آخر با مانی از در خصومت درآمد و بنابر روایت یعقوبی، شاپور تنها ده سال با مانی متحد شد و پس از آن او را اخراج کرد؛ و مانی نزدیک به ده سال در ممالک آسیای صغیر سرگردان بود. شمیدت نسبت به جزئیات روایات مشکوک است و معتقد است شاپور هرگز با مانی معارضهای نداشتهاست.[۳۳]
علاوه بر شاپور، پسر او هرمزد هم به مانی احترام بسیاری گذاشتهاست. نظام دینی که مانی به کار میبرد ثنویت یا دوگانه کیشی بود. همانگونه که خود او در کتاب شاپورگان بیان کردهاست، نظام دینی او مبتنی بر دو اصل بودهاست که همین باعث شکلگیری مذهب دو بُنی شدهاست. این نظام برای گسترش پیام خود از اصلاحات زرتشتی استفاده مینمود؛ و همین امر باعث گسترش این دین در قرن ۳ میلادی شد.[۳۴] نکتهای که باعث موفقیت امانی در گسترش آیین وی شد این بود که وی در بابل میزیست که در این مکان افراد با ادیان و خدایان مختلف در کنار یکدیگر میزیستند؛ که در این راستا توانست دین دو بنی خود را به همراه اصطلاحات و مفاهیم و واژههای محلی نفوذپذیرتر کند. همچنین او دبیرانی را استخدام نمود که علاوه بر ترویج دین او، به تحریر کتب دینی به زبانهای ویژه میپرداختند. به عنوان مثال او یکی از کتابهای خود را به زبان پارسی تدوین نمود و نام آن را شاپورگان نامید آن را به شاپور تقدیم نمود. دلیل جهانی شدن دین او هم این بود که او خود را ادامه دهنده و تأیید کننده پیامبران دیگر میدانست و تمام عقاید خود را وابسته به دین مسیحیان و زرتشتیان، بوداییان، منداییان، نظام گنوسی ابن دیصان، مرقیون میدانست؛ و سرانجام در زمان پادشاهی بهرام یکم، با مخالفت کرتیر موبد موبدان روبه رو شد و توسط پادشاه زندانی شد و سپس کشته شد.[۳۵]
قدرتگیری کرتیر[ویرایش]
ایجاد سیاست اتحاد دین و دولت در ایران باستان را به اردشیر بابکان نسبت داده شدهاست. بر طبق روایت طبری خاندان اردشیر متولی آتشکدهٔ ناهید در استخر قدیم فارس بودهاند و طبیعی است هنگامی که اردشیر به قدرت رسید در پی این بوده باشد که دین مزدیسنی را که در زمان اشکانیان در کنار حکومت قرار داشت با حکومت یکی سازد و از آن به عنوان حربهٔ سیاسی بهره برد. عامل اجرای این سیاست از زمان اردشیر به بعد موبدی به نام کرتیر بوده که در مدت سلطنت شش پادشاه از اردشیر یکم تا نرسه میزیستهاست. کرتیر در زمان اردشیر بابکان (بنیانگذار سلسله ساسانی) مقام عمدهای نداشتهاست.[۳۶]
او در کتیبه کرتیر در کعبه زرتشت ذکر کردهاست که در زمان شاپور یکم، به سمت رئیس بزرگ همهٔ روحانیون موبدان موبد سراسر کشور منصوب شدهاست اما به نظر برخی مورخین، کرتیر در معرفی خود در کتیبهاش گزافهگویی کردهاست و احتمالاً در دوران شاپور همچنان مقام هیربدی داشتهاست. از روایتهای گوناگون چنین بر میآید که شاپور نسبت به ادیان و مذاهب و افکار خارجی تسامح داشتهاست. مانی در زمان شاپور ظهور کرد و به حضور شاپور رسید و اجازه یافت، دین خود را تبلیغ کند. انتشار مانویت در قلمرو ساسانی که اثر دیرپایی داشت، مدیون همین روحیهٔ تسامح بود که بیتردید پسند خاطر کرتیر نبود. هرمز یکم نیز نسبت به مانی نظر تأیید و مساعدت داشتهاست و او را یک چند در دستگرد بابل، در کاخ خویش، از تعقیب مخالفان پناه داد. وی نسبت به کرتیر دشمن مانی، هم علاقه نشان داده و حتی با اعطای کلاه و کمر که نشانههای اشرافیت بود، به این موبد پرشور متعصب او را در ردیف بزرگان عصر درآورد. .[۳۷]
حیات نظامی[ویرایش]
روابط ایران و روم قبل از شاپور[ویرایش]
با قیام اردشیر بابکان (۲۲۴–۲۴۰ میلادی) و برافتادن سلسله اشکانی و جایگزینی آن با سلسله ساسانی، دعاوی جدید از جانب اردشیر بابکان[یادداشت ۴] نسب به مرزهای غربی قلمرو ساسانی پس از تحکیم و تمرکز قدرت در داخل مطرح شد که بر اثر آن بخشهای وسیعی از نیمه شرقی امپراتوری روم در معرض تهدید قرار میگرفت.[۳۸] از گزارش هرودیان که همزمان با اردشیر میزیست، اینچنین برداشت میشود که اردشیر ابتدا نامه سوروس الکساندر را که در آن شاهنشاه ساسانی را به صلح ترغیب کرده و فتوحات بزرگ آگوستوس، ترازان و سوروس را به وی یادآوری کرده کرده بود را با این نامه متقابل پاسخ داد که امپراتوری روم باید تمامی نیروهای خود را از سراسر سوریه و آسیای صغیر خارج کند. نخستین جنگ در مرزهای غربیِ خود شاهنشاهی ساسانی در سال ۲۳۰ میلادی، با حملهٔ سپاه اردشیر به مناطق تحت حاکمیت روم در شمال میانرودان رخ داد. اردشیر، ابتدا نصیبین را محاصره کرد اما موفق به فتح آن نشد؛ حمله دیگ نیروهای ساسانی به دیگر مناطق سوریه و کاپادوکیه کشیده شد. پس از تلاش بیحاصل امپراتور روم برای مصالحه با اردشیر، سرانجام الکساندر سوروس در سال ۲۳۲ با بیمیلی و اکراه نیروهای خود را برای مقابله با اردشیر آماده کرد.[۳۹] در سال ۲۳۳ میلادی سوروس الکساندر توانست پیروزهای را در جبهه ارمنستان بهدستآورد و مانع از پیشروی اردشیر بابکان درمنطقه میانرودان و سوریه شود. اینچنین نخستین جنگ میان ایران و روم در دوره شاهنشاهی ساسانی به پایان رسید و ساسانیان از سرزمینهایی که در ابتدای لشکرکشی خود، تسخیر کرده بودند عقب نشستند و وضع پیش از جنگ[یادداشت ۵] بار دیگر برقرار شد. هرچند ساسانیان و رومیان هیچکدام از این برخورد پیروز بیرون نیامدند اما در روم، جلوگیری از حمله اردشیر به سمت غرب بهعنوان پیروزی بزرگی نمایش داده شد.[۴۰]
پس از گذشت ۲ سال از پایان دور اول جنگ اردشیر با روم و با قتل الکساندر سوروس و آشوبهای حاصل از آن، اردشیر بابکان بار دیگر تهاجم خود را به سمت مرزهای شرقی امپراتوری روم آغاز کرد[۴۱] و توانست در سال ۲۳۵ و ۲۳۶ میلادی استحکامات روم در میانرودان و شهرهایی همچون حران و نصیبین را تسخیر کند و به شهر دورا یورش برد.[۴۲][۴۳] وی همچنین فتوحات ود را به شمال شبهجزیره عربستان و منطقه پالمیر ــ که یکی از مراکز مهم بازرگانی تحت نفوذ امپراتوری روم بود ــ ادامه داد که ضربه سنگینی به منافع اقتصادی امپراتوری روم در منطقه میزد. سپس به هترا ــ که شهری تجاری و مرکز عبور کاروانهای بازرگانی بود ــ لشکرکشی کرد. هترا پس از یک سال محاصره سرانجام در آوریل ۲۴۱ میلادی سقوط کرد. احتمالاً سقوط هترا سببساز جنگهای گوردیان سوم با ایران شدهباشد.[۴۴][۴۵]
دور اول جنگ شاپور با روم[ویرایش]
سقوط هترا شکست سخت برای رومیان بهشمار میرفت و در نتیجه آن وضع سوقالجیشی ساسانیان در شمال میانرودان بسیار رو به بهبود گذارده بود. بدین نتیجه تنش پنهانی میان امپراتوری روم و ساسانیان به هنگام مرگ اردشیر بابکان در سال ۲۴۱ میلادی افزایش یافت. در دوره جانشین وی، شاپور یکم، جنگ و جدال بار دیگر آغاز شد.[۴۶] گوردیانوس در بهار سال ۲۴۳ توانست لشکر عظیم خود را از انطاکیه به سمت سوریه راه بندازد و با گذر از فرات، در نبرد رأسالعین، شهرهای کاره و نصیبین را به چنگ خود درآورد و سپس در رؤیایی با سپاه ایران در منطقه رسینا ــ شهری کهن در سوریه ــ توانست طی درگیریهای انجام شده، سپاه ایران را شکست دهد. بعد از اتمام جنگ به آسورستان رسیدند و پس از ورود به این منطقه قصد حمله به تیسفون را داشتند اما در سال ۲۴۴ هنگامی که سپاه گوردیانوس در شمال تیسفون در نزدیکی مشیک، با سپاه ایران به رهبری شاپور مواجه شد و در جنگ با سپاه ساسانی شکست خورد؛ در این جنگ گوردیانوس در ۳ فوریه ۲۴۴ کشته شد. هنگامی که شاپور این پیروزی را بهدستآورد، شهر مشیک را پیروز شاپور نامید.[۴۷]
طبق نوشتههای نویسندگان رومی، علت شکست آنان از سپاه ایران توطئه فیلیپ عرب فرمانده نگهبانان سپاه روم علیه گوردیانوس میباشد.[۴۸] طی معاهده انجام شده بین فیلیپ و شاپور در سال ۲۴۴ میلادی اهالی رومی میانرودان و ارمنستان به ایران واگذار شد و رومیان پانصد هزار دینار طلا برای آزادسازی رومیان به ایرانیان پرداخت کردند؛[۴۹] و هزینهای که ارمنستان در برابر دفاع از دژهای قفقاز به رومیان میپرداخت به ایرانیان واگذار شد.[۵۰] قرارداد مورد توافق شاپور و فیلیپ عرب در سال ۲۴۴ فقط سالیانی اندک دوام یافت. علت آغاز برخورد و جنگ دوباره میان دو امپراتوری به گفته شاپور، سیاست سختگیرانه امپراتوری روم نسبت به ارمنستان بود.[۵۱]
شاپور و اشکانیان ارمنستان[ویرایش]
ارمنستان بزرگ از زمان اشکانیان از عوامل عمدهٔ بروز اختلاف و آغاز جنگ و درگیری میان ایران و روم بود. موقعیت ارمنستان که در شمال غربی ایران در منطقهای کوهستانی قرار داشت، برای هر دو سو از نظر نظامی بسیار مهم بود. روم با در دست داشتن ارمنستان میتوانست هر وقت که بخواهد ایران را از شمال غرب و غرب مورد تاخت و تاز قرار دهد و با تصرف راههای نظامی آن، ایران را از ذخایر نظامی خود در شرق محروم سازد، چرا که پایتخت شاهنشاهی ساسانی در تیسفون در کنار رود دجله و فرات جای داشت. ارمنستان برای دولت ایران سر پل مهمی بود که از آن طریق میتوانست به آسیای صغیر حمله کرده و خود را به دریای سیاه برساند.[یادداشت ۶][۵۲]
پس از بسته شدن قرارداد ۲۴۴ میلادی فیلیپ عرب ارتباط خود را با پادشاه اشکانی ارمنستان قطع نمود و از دخالت در این سرزمین خودداری کرد. حکومت ساسانیان که از زمان اردشیر درگیر جنگیدن با ارمنستان بودند سرانجام پس از مرگ خسرو بزرگ [پادشاه آرشاکونی ارمنستان] سپاهیان شاپور توانستند در سال ۲۵۳–۲۵۲ ارمنستان را از آن خود کنند. طبق نوشتههای یغیشه وارداپت نویسنده و مورخ ارمنی، گمان میرود که برداران خسرو او را به قتل رسانده باشند. در نهایت پس از مرگ خسرو راهبهای ارمنی تیرداد پسر خسرو را به روم فرستادند. ارمنستان به یک استان جدید برای ساسانیان مبدل شد و هرمزد پسر شاپور که پدر را در جنگ با رومیان همراهی نموده بود، توانست با لقب «بزرگ شاه ارمنستان» فرمانروایی این سرزمین را کسب کند.[۵۳] ساسانیان با تصرف این سرزمین توانستند بزرگترین و مهمترین پایگاه رومیان را به چنگ خود درآورند و یکی از پیامدهای مثبت این سرزمین، موفقیت حکومت ساسانی در جنگهای آینده با روم بود. علاوه بر اهمیت سیاسی آن میتوان به برتری بازرگانی و جنگی ساسانیان در مقابل منطقه قفقاز اشاره نمود.[۵۴] و در نهایت شاپور توانست از این سرزمین، برای حملات مکرر به قفقاز استفاده لازم را بکند.[۵۵]
از دست دادن ارمنستان برای روم شکستی بزرگ بود.[۵۶] گرجستان نیز که در گذشته متحد روم و ارمنستان بود، در این دوران از شاپور شکست خورد و آنگونه که از رویدادنامههای گرجی برمیآید، پسری از وی به نام مهران سوم، بنیانگذار خسرویانیها در گرجستان شد که بعدها آیین مسیحیت را برگزیدند.[۵۷] پیروزی بر گرجستان و ارمنستان و رفع هرگونه دغدغه از جانب آن نواحی، شاپور را به یورش به سوریه هم تحریک کرد.[۵۸] با پشتیبانی دولت روم، ارمنستان در سال ۲۵۳ میلادی کوششی برای بازیابی استقلال ازدسترفتهٔ خود کرد. اما سپاه شاپور در دفع این اقدام با قاطعیت عمل کرد و تا چندین سال پس از مرگ او نیز تیرداد[یادداشت ۷] پسر خسرو و مدعی تاج و تخت ارمنستان، برای تجربهٔ تازهای در این زمینه جرأت نیافت.[۵۹]
دور دوم جنگ شاپور با روم[ویرایش]
شاپور یکم در ۲۵۲ تا ۲۵۳ میلادی سری دوم از جنگهایش علیه امپراتوری روم را آغاز کرد. با اینکه حملاتی به مرزهای شرقی ساسانیان صورت گرفت، اما شاپور از جنگ در جبههٔ غربی منصرف نشد و شهر استراتژیک نصیبین را در سال ۲۵۲ میلادی تسخیر کرد،[۶۰] سپس ارتش قدرتمند روم را به بهانه حمایت آنها در امور ارمنستان در نبرد بربلیسوس شکست داد.[یادداشت ۸]
علاوه بر این شهرها شاپور از ۳۶ شهرستان دیگر که از رومیان گرفته سخن میگوید؛ و احتمال داده میشود که منظور از دروغ گفتن قیصر، فراری دادن تیرداد به روم و پشتیبانی دوباره روم از ارمنستان باشد که این عملکرد از دیدگاه شاپور به منظور عمل نکردن به قرارداد ۲۴۴ میلادی میباشد. پس از آن شاپور مبادرت به محاصره انطاکیه کرد و موفق شد این شهر را نیز فتح و ضمیمه شاهنشاهی ساسانی بکند. به گزارش آمیانوس مارسسلینوس، هنگامی که سپاه ساسانی به این مکان هجوم آوردند مردم انطاکیه از این موضوع مطلع نبودند.[۶۲] در میان این جنگ سیریادس کوریادس که شاپور قول امپراتوری روم را به او داده بود، سپاه ساسانیان را تا انطاکیه راهنمایی کرد.[۶۳] طبق گزارشهای رومیان کوردیادس، در ابتدا به هرمزد و آنگاه به شاپور در پیشروی و حمله به انطاکیه کمک کردهاست. احتمال داده میشود که هرمزد بعد از فتح کاپادوکیه پدر خود را در نبرد انطاکیه همراهی نمودهاست؛ و طبق اطلاعاتی از کتیبه کعبه زرتشت به دست آمدهاست هرمزد به همراهی کوردیادس برای اینکه راه فرار از طریق دریا را به سوی انطاکیه ببندد سلوکیه را فتح نمود و سپس به سپاه پدرش پیوست.[۶۴] شاپور یکم، پس از اینکه شهر انطاکیه تسخیر کرد، به سمت شهر دورا اروپوس حمله بردند و آن را محاصره کرد. در این محاصره ساسانیان از سلاح شیمیایی استفاده کردند. در طول محاصره ساسانیان چندین تونل در اطراف شهر حفر کردند. رومیها نیز تونلهایی حفر کردند برای رسیدن به حفاران ساسانی برای مبارزه با آنان، هنگامی که دو نیروی رومی و ساسانی به هم رسیدند، ساسانیان برای مقابله با آنان از نوعی صلاح شیمیای، مشتعل مخلوطی از گوگرد و قیر استفاده کردند که باعث تولید ابری از گوگرد دیاکسید شد، که به کشته شدن بیست سرباز رومی انجامید. باستان شناسان در سال ۱۹۳۰ میلادی آن مکان را حفاری کردند و در سال ۲۰۰۹ آزمایشها نشان داد که در تونل گوگرد دیاکسید وجود دارد. سرانجام سپاه ساسانیان دورا اروپوس را در سال ۲۵۶ میلادی به تصرف خود درآورد.[۶۵]
شاپور در شرق ایران[ویرایش]
هنگامی که فیلیپ عرب به همراه سپاهیان خود به روم بازگشت و درگیر جنگهای داخلی شد، سپاهیان ساسانی هم در رویارویی با کوشانیان توانستند پیروزیهای متعدی را بدست آورند. طبق نوشتارهای گفته شده در کتیبه شاپور در کعبه زرتشت، میتوان گفت که سرزمینهای شرقی و شمال شرقی شاپور شامل گرگان، مرو، هرات، ابرشهر، کرمان، سیستان، توران، مکران، پاردان، هندوستان، کوشان شهر تا به پیشاور و تا کاشغر، سغد، چاچ را شامل میشد.[۶۶] طبق گزارشهای انجام شده در کتاب طبری، در زمان پادشاهی اردشیر بابکان مناطقی چون سیستان، گرگان، نیشابور، مرو، بلخ، خوارزم و حتی تمامی مرزهای خراسان تحت سلطه حکومت ساسانی قرار داشت. حتی پادشاهان کوشان، توران و مکران پیغام فرمانبرداری خود را نسبت به پادشاه ساسانی اعلام نمودند. احتمال میرود که لشکر ساسانی نتوانسته به این مناطق دسترسی پیدا کند و حکمرانان این مناطق برای جلوگیری از جنگ، پرداخت باج را پذیرفتهاند؛ و شاپور بعد از پدر خود توانست با کوشانیان رو به رو شود و با درگیریهای ایجاد شده این منطقه را از آن خود کندو همچنین کاشغر و سغد و چاچ را تحت سلطه خود قرار دهد. شاپور در اوایل پادشاهی خود با کوراسمیها و مادها وارد نبرد شد و توانست آنها را شکست دهد. پس از این نبرد توانست گیلها و دیلمان و هرکانیان را فرمانبردار خود کند.[۶۷] جنگ شاپور در خراسان و موفقیتهای انجام شده در این نبرد هم میتوان گفت که در این دوره اتفاق افتادهاست. شاپور در این دوره شهر نیشابور در خراسان را پایگاه جنگی خود نمود و برای ایجاد امنیت در مرزهای این منطقه نگهبانانی را وضع کرد و در نهایت او در زمینه ساختن شهرهای شاهی در مناطق شرقی و شمال شرقی به موفقیت رسید؛ و هدف از ایجاد امنیت در این شهرها مقابله آنها در هنگام حمله و جنگ از جانب غرب بود.[۶۸]
دور سوم جنگ شاپور با روم[ویرایش]
وضعیت فتوحات ساسانیان چنان رومیان را خشمگین کرده بود که در سال ۲۵۴ میلادی والریانوس به همراه سپاهیان خود به شرق لشکرکشی نمود و توانست انطاکیه را باردیگر از آن خود کند. اما سپاهیان ساسانی همچنان که در وضعیت قدرت قرار داشتند، توانستند شهرهای دورا اروپوس و قرقیسیا را از رومیان پس گرفتند.[۶۹] سال ۲۶۰ شاپور به همراه سپاهیان خود شهرهای کاره (حران) و ادسا (رُها) را تصرف نمود و هنگامی والرین[یادداشت ۹] بههمراه نیروهای خود به ادسا رسید، جنگ بزرگی میان دو سپاه درگرفت شروع شد. در کعبه زرتشت شاپور این جنگ را اینگونه شرح میدهد:
طبق سخنان شاپور امپراتور روم جنگاوران هفتاد هزار نفره خود را از اروپا تا میانرودان به همراه خود آورده بود. شاپور میگوید:
علاوه بر این شهرها شاپور نام ۳۶ شهرستان دیگر را نام میبرد که همگی تحت تسلط او قرار گرفتهاست؛[۷۰] طبق نوشتههای رومیان، بهنظر میرسد به علت بیزار بودن یا دشمن شمردن شاپور، رفتار او را نسبت به والریانوس بسیار ظالمانه میانگارند.[۷۱] والریانوس تا زمان پیری خود در ایران میزیست و هرگز به وطن خود روم بازنگشت و سرانجام در سرزمین تحت سلطه شاپور درگذشت. گزارشهایی که در خصوص بدرفتاری شاپور نسبت به والریانوس اعلام شدهاست به هیج وجه موثق نمیباشد.[۷۲] و احتمال داده میشود که این شایعهها را مسیحیان روم درست کرده باشند که سرنوشت ناگوار مخالفان مسیحیت را نشان دهند و توانستهاند که داستانهایی که آمیخته با تخیل میباشد را برای بدنام کردن و ظاهر بد شاپور در مقابل والریانوس نمایان کنند.[۷۳]
شاپور پس از پیروزی بر امپراتور روم در نبرد ادسا، بار دیگر انطاکیه محاصره کرد و با نفوذ به دیوارهای شهر توانست انطاکیه را برای بار دوم تسخیر کند. سپس شاپور بعد از این پیروزی، تصمیم به یک حمله جدید به شهرهای کلیکیه و قیصریه را ترتیب داد. در جریان محاصره قیصریه، سپاه ساسانی با مقاومت نیروهای مدافع شهر تحت رهبری دموستن روبهرو شد اما با کسب اطلاع از راههای نفوذ به شهر، سپاه ساسانی در شب به شهر هجوم برد و موفق شد شهر را مسخر کند.[۷۴] به گفتهٔ پرسی سایکس:
نبرد شاپور با اذینه[ویرایش]
هنگامی که شاپور در راه سوریه برای مقابله با ارتش امپراتوری روم بود، اذینه حکمران تدمر تحفهها و هدایای گرانبهایی نزد او فرستاد. اما به گونهای که نوشتهاند، پادشاه ساسانی هدایای حاکم تدمر را رد کرد و فرستادگان وی را به فرات انداخت. این کار اذینه خشمگین کرد و وقتی که شاپور پس از جنگ با رومیان از راه آسیای صغیر به ایران بازمیگشت، گروهی از عربهای تحت فرمان خود را به سمت ارتش شاپور فرستاد و این گروه بار و بنهٔ ارتش شاپور را به غارت بردند و سپاهیان ایران با تحمل رنج و سختی فراوان و دادن تلفات بسیار به ایران بازگشتند.[۷۶]
در نیمه دوم سال ۲۶۰ میلادی اذینه اولین حمله و در نتیجه آن اولین ضربه خود را به شاهنشاهی ساسانیان وارد کرد. موفقیتهای نظامی مذکور در بینالنهرین بخشی دیگر از جنگ با ساسانیان[یادداشت ۱۰] است، که اذینه همراه با واحدهای پالمیری و قوای رومی به دستور گالینوس به انجام رساند.[۷۷] افزون بر آن، اذینه حملات خود را ادامه داد و تیسفون را به محاصره خود درآورد، پس از آنکه خسارتهای زیادی به شهر وارد آورد، بیشتر شهرهای سوریه را از حکام ساسانی گرفت، و با گالینوس[یادداشت ۱۱] فرزند والرین، که به امپراتوری روم رسیده بود، متحد شد و دولت روم به او لقب اگوستوس داد.[۷۸] اینکه سرزمینها و شهرهای متصرفی شاپور فقط در مدت کوتاه در دست ساسانیان باقی ماند، مربوط به حملات اذینه بود. وی به سفارش و دستور رومیها منافع قدرت روم را در برابر دعاوی ساسانیان حفظ میکرد. اذینه پالمیری، که از طرف امپراتور گالینوس اختیارات تام داشت،[۷۹] بهخصوص شرکت دادن اذینه در سرکوب تجاوزهایی که علیه گالینوس پیش از این صورت گرفته بود،[یادداشت ۱۲] موجب شد که قیصر به این حکمران پالمیری برای جنگهای بعدی در شرق قدرت کامل تفویض کند.[۸۰]
ساسانیان بدون هیچ نتیجهای تا سال ۲۶۵ میلادی جنگ خود با پالمیرا را ادامه دادند تا اینکه اذینه به قتل رسید و زن او به نام زنوبی به همراه پسرش وَهباللات،[یادداشت ۱۳] زمام امور را در دست گرفتند.[۸۱][۸۲]
مرگ[ویرایش]
شاپور بر اثر بیماری در شهر بیشاپور درگذشت و احتمال داده میشود مرگ او در ۲۷ می در مصادف با سیویکمین دوره حکومت او باشد؛ و پس از او پسرش هرمزد اردشیر جانشینی را از آن خود ساخت.[۸۳] در این خصوص کتب قبطی مانویان بیان میکند که او در اثر بیماری و در شهر بیشابور جان خود را از دست دادهاست.[۸۴]
منش و شخصیت شاپور[ویرایش]
براساس کارنامه اردشیر بابکان و تاریخ طبری، شاپور در منابع به عنوان شاهی بسیار زورمند و توانگر شناخته شدهاست و اکثر ایرانیان به خاطر جنگاوریاش لقب شاپور سپاهی را به او دادهاند. در خصوص چهره او طبق گفتهٔ تاریخ طبری، زیبایی وی چنان بود که افسانهای میگوید، نضیره، دختر ضیزن، چون از بالای دیوار دژ پدرش، شاپور را دیده بود، چنان شفتهٔ تنومندی و زیبایی او شده که خود به شاپور پیغام داد که اگر وی را به همسری گیرد، راه گشودن دژ را به ایرانیان نشان خواهد داد. همچنین وی در یکی از سنگنوشتههای خود در حاجیآباد، در نزدیکی نقش رستم، به خود میبالد که چگونه پیش چشم شهرداران، ویسپوهران، بزرگان و آزادان، نیرومندی خود را در تیراندازی به رخ همگان کشیدهاست.[۸۶]
کارنامه مذهبی شاپور[ویرایش]
زرتشتیان[ویرایش]
در کتب پهلوی هیچ اشارهای نسبت به پایبند نبودن شاپور نسبت به آیین زرتشت دیده نمیشود و در کتاب دینکرد هم از او به عنوان احیاگر دین زرتشت و گردآورنده اوستا یاد میشود و حتی او در جمعآوری متنهای ستایش پراکنده تلاش بسیار نمودهاست. بر طبق گزارش دینکرد:
از این رو اوستا مملو از دانشهای یونانی و هندی بود که متناسب با دین زرتشت بود و طبق گزارشهای کرتیر موبد بزرگ هم میتوان این موضوع را اثبات نمود:
طبق گزارشهای کتاب دینکرد مناظرههای متنوعی در خصوص درست یا غلط بودن دینهای مختلف در دربار ساسانی برگزار میشد. همچنین یک نسخه از کتاب مقدس اوستا در خزانه دربار نگهداری میشد و همچنین در زمان شاپور کتاب اوستا باردیگر از نو نوشته شد.[۸۹] طبق سنگنبشتههای بدست از حکومت شاپور اول، او خود را ستایشگر اهورامزدا میداند و همچنین در سنگ نبشتههای کعبه زرتشت بیان کردهاست که همراه و دنبال کننده ادیان گذشتگان است و سعی در برگزاری مراسم آتش مقدس را داشتهاست و اظهار میکند که ایزدان در جنگ او با رومیان او را همراهی نمودهاند و در سرزمینهای بسیاری را به او بخشیدهاند:
مسیحیان[ویرایش]
بعد از پیروزی شاپور بر رومیان در جنگ علاوه بر مقامات بالای دولتی، مقامات بالای دینی منجمله مسیحیان، روحانیون و مقامات بلندپایه مذهبی به سرزمین ساسانیان وارد شدند و هیئتهای متشکلی پدید آمدند.[۹۱] مسیحیانی که در ایران میزیستند از جانب شاپور اذیت و آزاری را متحمل نمیشدند،[۹۲] در حالی که همنوعان ایمانی آنها در امپراتوری روم در حین اخراج دچار زجر و تعقیب بودند؛ بنابراین ملایمت و خوشرفتاری شاپور با آنها متضمن فوایدی برای او در جنگ با رومیان بود. شاپور، تربیتی عالی داشته و به دانش مهر زیاد میورزید، وی همچنین به تمام ادیان آزادی میداد.[۹۳] اما انتشار و گسترش سریع مسیحیت در دولت ساسانی وضع روحانیون زرتشتی را در مخاطره انداخت در نتیجه دعاوی تمامیتخواهانهٔ آنها در اواخر دوره سلطنت شاپور یکم و بیش از همه پس از مرگ او هردم علنیتر شد. علیرغم اعلام وفاداریهای مکرر مسیحیان نسبت به شاه، وی که نگهبان و پشت و پناه زرتشتیان بود، سرانجام نتوانست مسیحیت را برتابد. در اینجا نیز علناً چیزی به موازات تحولات دولت روم به وجود آمده بود، که بر مبنای آن به علل سیاسی و دولتی کار به تعقیب و ایذاءِ مسیحیان انجامید. علیرغم دورهای طولانی از تحمل و بردباری مذهبی، که بهخصوص به مانی میدان داد و برای مدتی کوتاه دین مانوی را به گزینهٔ علیالبدل مذهب زرتشتی تبدیل کرد، شاپور در اواخر عمر خود بهصراحت اعلام زرتشتی بودن دین خود را میکرد، بهطوریکه در گزارشی که وی در کتیبه از کارهای خود به دست دادهاست، شاه اعلام میدارد که پیروزیهای سیاسی خود را به لطف اهورامزدا مدیون است.[۹۴]
کنستانتین یکم[یادداشت ۱۴] نیز در ابتدای قرن چهارم پس از پیروزی بر ماکسنتیوس[یادداشت ۱۵] و لیسینیوس[یادداشت ۱۶] وضعی شبیه به این در برابر خدای مسیحیت اتخاذ میکند.[یادداشت ۱۷] اظهار چنین قربتی به خداوند (از طرف هریک از دو شاه) بدون تردید حاکی از نوعی تطابقهای ساختاری است.[۹۵] در اینجا شایستهٔ یادآوری است که در طرف شرقی، نقش برجسته تنصیب ساسانی «شاه شاهان حلقهای را به نشانه فرمانروایی الهی خود از اهورامزدا میگیرد و بدین طریق خداوند قدرت را به فرمانروای دنیوی منتقل میکند»، و در طرف مقابلهم شواهد تصویری فراوانی وجود دارد که به قریب قیصر به خدا تأکید دارد و وی را به عنوان مجری ارادهٔ الهی بر روی زمین معرفی میکند. همچنین در مورد آنچه مربوط به انگیزهها، هدفها و نتایج سیاست مذهبی کنستانتین، میتوان گفت با اوضاع مذهبی دولت ساسانی شباهتهای غیرقابل انکاری دارد. از آنجا که حمایت از دین زردشت توسط پادشاهان ساسانی، مدتها پیش از «چرخش کنستانتین» آغاز شده، پس تحول سیاسی مذهبی در دولت ساسانی برای حوادث مغربزمین حائز اهمیت بودهاست.[۹۶]
یهودیان[ویرایش]
علاوه بر مسیحیان یهودیان هم در زمان حکومت شاپور از آرامش و استقلال دینی برخوردار بودند؛ و طبق گزارشهای یهودی میتوان بیان نمود که یهودیان از شاپور به عنوان دوست و همراه و پشتیبان خود یاد میکنند.[۹۷] و زمانی که یهودیان در یک مناظره بیان کرده بودند که مسیح سوار بر الاغ میآید، شاپور اسب سپید خود را برای مسیح پیشنهاد کرده بود و دستور داده بود که اسب را تقدیم به مسیح کنند. یهودیان و رهبر دینی آنان، شموئیل همیشه سعی مینمودند که از درگیری یهودیان با ساسانیان جلوگیری کنند و شموئیل از تمام یهودیان درخواست نموده بود که از قوانین ساسانیان پیروی کنند و در دادگاههای یهودیان از قوانین ایرانیان هم استفاده میشد و مالیات اخذ شده هم بر اساس این قوانین بود و در نهایت تمامی قوانین مربوط به مالکیتهای زمین و اسناد و مدارک بر طبق قوانین ایرانی در دادگاههای یهودی اعمال میشد. هنگامی که گروهی از یهودیان در جنگ شاپور با رومیان، رومیها را همراهی نمودند و کشته شدند شموئیل به یهودیان اجازه نداد که برای آنها سوگواری کنند چون معتقد بود که آنها خود مرگ را به جان خریدهاند و اینکه آنان به خاطر همراهی با دشمنان رومی کشته شدهاند نه به خاطر یهودی بودنشان و شاپور هم روزی به شموئیل خاطر نشان کرده بود که هیچگاه نگذاشته که یهودیان کشته شوند.[۹۸]
در کتاب مقدس تلمود بابلی اغلب میتوان نام شاپور را به همراه شموئیل مشاهده نمود. شَموئِل یَرَحینا[یادداشت ۱۸] (به عبری: שמואל or שמואל ירחינאה) و رابْ[یادداشت ۱۹] (راوْ یا اَبا اَریخا: (به عبری: אבא אריכא)) دو تن از آمورائیمهای یهودی بابلی بودهاند که در تأسیس مراکز تحقیقات یهودی در بابل نقش بسزایی داشتهاند. شخصیت مذهبی شموئیل بیشتر از راب تأکید شدهاست زیرا هنگامی که مشکلی در امری پیش میآمد نظر شموئیل را ترجیح میدادند. در زمان سلطنت شاپور یهودیان از آزادی فراوانی بهره میبردند. شموئیل سعی مینمود که هر گونه اختلافی که میان دولت مرکزی و یهودیان رخ میداد را اداره کند و این اختلافها را از میان بردارد. طبق نوشتههای کتاب تلمود بنظر میرسد که شموئیل نسبت به مسائل غیر یهودی مطلع تر باشد. با وجود اینکه راب با شاپور روابط نزدیکی داشتهاست اما هیچ مدرکی در این خصوص به دست ما نرسیدهاست. اما بهطور عکس از روابط شموئیل و شاپور اطلاعاتی به دست ما رسیدهاست. در یکی از کتب تلمود راب، یکی از مثلهای کتاب را اینگونه تفسیر میکند:
یکی از مفسران بزرگ یهود بنام راشی، فقیر را در مادیات تفسیر نمینمود بلکه تصور او از فقیر معنویات بود؛ و میتوان گفت که شاپور از دیدگاه راب، مرجعی برای مجازات کردن یهودیان فاسد میباشد. مشخص نیست که شاپور چگونه با شموئیل آشناییت پیدا کردهاست اما تلمود میگوید شاپور علاقهمند بود که شیرینکارییهایی که شموئیل با جامهای مشروب در مراسم سایه بندان انجام میداد را مشاهده کند و ممکن است که شاپور در اعیاد یهودیان شرکت میکردهاست.[۹۹]
زمانی که یهودیان در یک مناظره بیان کرده بودند که مسیح سوار بر الاغ میآید، شاپور اسب سپید خود را برای مسیح پیشنهاد کرده بود و دستور داده بود که اسب را تقدیم به مسیح کنند. طبق یک داستان تلمودی شاپور از شموئیل روحانی بزرگ یهودی سؤال کرده بود که او امشب در خواب چه میبیند و او در پاسخ گفته بود که رومیان او را میگیرند و او را مجبور خواند ساخت که هسته خرما را در آسیابی زرین تبدیل به آرد کند و در آن شب شاپور خوابهای وحشتناکی دید. دوستی شموئیل با شاپور چنان عمیق بود که او در تلمود از شاپور با عنوان شاپور ملکا یاد میکند. علاوه بر شاپور خود او هم به این نام در تلمود از او یاد شدهاست و این امکان وجود دارد که به خاطر دوستی او با شاپور این لقب از آن او نیز شدهاست و در بعضی از تفاسیر گفته شدهاست که همانطور که شاپور پادشاه ایران است شموئیل هم پادشاه یهودیان میباشد. علاوه بر دوستی این دو میتوان به دوستی شموئیل با ایرانیان زرتشتی اشاره نمود.[۱۰۰] بهطور کلی میتوان گفت که چهره شاپور در تلمود مثبت بودهاست و اینکه او همیشه سعی مینمود که مدافع و دوستدار یهودیان باشد.[۱۰۱]
کارنامه عمرانی و فرهنگی شاپور[ویرایش]
شهرسازی[ویرایش]
شاپور در زمان خویش چندین شهر را بنام بیشاپور بنا نمود. ظاهراً شاپور در بنا کردن شهرهای خود از جمله گندی شاپور از اسیران رومی استفاده نمودهاست. طبق نوشتههای طبری، شاپور در ساختن بند شوشتر والرین و اسیران رومی را وارد ساخت که این بنا را برپا کنند و والرین هم در برابر این خدمت خواستار آزادی خویش شد. این بند دو منظوره که تلفیقی از پل و سد میباشد در نزدیکی شوشتر امروزی واقع شدهاست. طبق گفتارهای گیرشمن، والرین و همراهانش ای بند را بر اساس یک اردوگاه نظامی شهری بنا شدهاست که گندی شاپور نامیده شدهاست. در خصوص چگونگی حال و روزگار گندی شاپور اطلاعات زیادی در دست نداریم. اما با اطلاعات اندکی که از دوره انوشیروان وجود دارد میتوان اطلاعات ارزشمندی از نخستین مرکز علمی شناخته شده در این دوره را بدست آورد.[۱۰۲]
بیشاپور نام یکی از شهرهای تأسیس شده بدست شاپور میباشد و طبق برداشتهای انجام شده نام این شهر به معنی شهر زیبای شاپور است. شاپور این شهر را به عنوان پایتخت حکومت خود انتخاب کرده بود. این شهر ۱۵۵ هکتار و به صورت چهارگوش بنا شدهاست و همانند تخت جمشید به کوه تکیه کرده و یک دژ هم برای حفاظت، در ابتدای شهر قرار داده شدهاست؛ و ادامه شهر را بارو و خندق و رودخانه در میان گرفتهاست. کاخها در قسمت شرقی شهر ساختهاند که شامل تأسیسات زیرزمینی هم میباشد که احتمال داده شده که این قسمت برای انجام امور مذهبی بودهاست. کاخ اصلی به صورت مربعی شکل و به ضلع ۲۲ متر است که گنبدی به ارتفاع ۲۵ متر بر آن سوار شده شدهاست. علاوه بر ساختمان اصلی، پیرامون کاخ، چهار ایوان سه اتاقه داشتهاست. دیوارهای اصلی کاخ دارای ۶۴ طاقچه بوده که با رنگهای تند سرخ و زرد و سیاه دیوارهای کاخ را زینت داده بود. با وجود اینکه هنر کاشی کاری جزو هنرهای ایرانی میباشد اما میتوان حدس زد که در هنر موزائیک سازی کاخهای پیشاپور، یونانیان نقش داشتهاند. در کنار کاخ بیشاپور کاخ دیگری وجود دارد که آثار زیادی از آن باقی نماندهاست. اما میتوان مشاهده نمود که معماری این کاخ همانند تخت جمشید است و سنگتراشیهای آن تشابه فراوانی با کاخهای داریوش و خشایارشا داشتهاست. در کنار این کاخ پرستشگاهی وجود دارد که با شناختی که نسبت به دین دوره ساسانیان داریم میتوان حدس زد که این پرستشگاه متعلق به ایزد بانو آناهیتا بودهاست. در دورهٔ ساسانیان بنای معبد دچار دگرگونی شد. در این معابد آتشکده به صورت مربع شکل در مرکز تالار قرار داشت که در هر سوی آن یک در ورودی نهاده شده بود. ارتفاع آتشکده در کاخ بیشاپور ۱۴ متر است و اطراف تالار دارای دارای چهار دالان است که در هر سوی آن یک جوی ساخته شدهاست. ارتفاع دیوار تالار به ۱۴ میرسد که دیوارهای کاخ متشکل از تخته سنگهایی است که با بستهای دم چلچله ای به یکدیگر متصل شدهاند. سرستونهای کله گاوی استفاده شده در کاخ کاملاً تقلیدی از دوره هخامنشیان است. از بافت شهر مشخص شدهاست که زندگی محلی در این شهر جریان داشتهاست و هر محله حد مشخص خودش را به همراه داشته. این شهر دارای دو خیابان اصلی است که در مرکز اصلی شهر یکدیگر را قطع میکنند. در نهایت بهطور قطعی میتوان گفت که این شهر نمایی از یک هنر ایرانی را نشان میدهد.[۱۰۳]
گندی شاپور یکی از از شهرهای مهم دوره ساسانی میباشد که توسط شاپور یکم ایجاد شدهاست. این شهر در ابتدای تأسیس خود به تدریج تبدیل به مرکز پزشکی و علمی در عرصه جهانی شد؛ و بنا به گفتههای تاریخ نویسان، شاپور دستور داده بود که تعدادی از کتب پزشکی یونانی را به زبان پهلوی ترجمه کنند و در این شهر نگهداری کنند. ابوحنیفه دینوری هم در کتاب اخبار الطول چنین میگوید:
این شهر چندین نام را از آن خود کرده بود، بنابراین میتوان گفت که این شهر قبل از شاپور هم وجود داشتهاست. شاپور پس از غلبه کردن بر والرین، و ویرران ساختن انطاکیه اسیران رومی را وارد شهر کرد و نام این شهر را وه اندیک شاپور به معنی به از انطاکیه شاپور گذاشت. زیرا انطاکیه شهر زیبایی بودهاست؛ و شاپور هم اصرار داشتهاست که شهری زیباتر از انطاکیه بسازد. شکل این شهر به صورت شطرنج و مربعی شکل میباشد یعنی هشت خیابان، هشت خیابان دیگر را قطع میکند. مانی هم در این منطقه اعدام شد و پیکره او به دروازه شهر آویخته شده بود به همین سبب نام دوازه این شهر دروازه مانی بودهاست.[۱۰۴]
با وجود اختلاف در زمان ساخت شهر و دانشگاه جندی شاپور اما میتوان گفت که فعالیتهای علمی که باعث شهرت گندیشاپور شد در همان دوران اولیه آغاز شد. طبق گفتهٔ منفرد اولمن، جمعیت گندیشاپور شامل بسیاری از دانشمندان و صنعتگران انطاکیه، ازجمله پزشکان و فیلسوفان بود که همانند امپراتور اسیر روم والریانوس بهاسارت گرفته شدهبودند؛ بنابراین میتوان فرض کرد که در آن زمان، گندیشاپور وارد دوران شکوفایی فرهنگی و فکری، بهویژه در علوم اثباتی مانند فیزیک، شیمی، زیستشناسی و ریاضیات، شد.[۱۰۵]
بهگزارش قفطی، شاپور اول، همزمان با بنیاننهادن شهر، جمعی از صاحبان حرفههای گوناگون و بهویژه طبیبان حاذق را از قسطنطنیه به گندیشاپور آورد. این گروه، نوجوانان را آموزش دادند و باعث شهرت شهر بهعنوان مرکزی طبی شدند. این افراد را والریانوس قیصر روم و همراهان اسیر وی معرفی کردهاست که شاپور از مهارت آنها در کارهای ساختمانی بهره برد. ابن عبری نیز اشاره کردهاست که گروهی از پزشکان یونانی بهترویج طب بقراطی در گندیشاپور پرداختند. این گزارشها پیشینهٔ آموزش پزشکی را در گندیشاپور به حکومت شاپور اول بازمیگرداند.[۱۰۶]
نیشابور از دیگر شهرهایی بود که شاپور آن را بنا کرده بود و در دوره ساسانی شهر مهمی از لحاظ نظامی بودهاست. پیروز شاپور (انبار) شهر دیگری است که شاپور پس از نبردی با رومیان در نزدیکی این شهر، آن را تجدید و بازسازی و بنام خود نامگذاری کرد. در این شهر مخازن بزرگ اسلحه و مواد غذایی را برای سپاهیان ساسانی ایجاد میکردند بنابراین نام دیگر این شهر، شهر انبار بودهاست.[۱۰۷]
ابنیه و آثار[ویرایش]
غار شاپور[ویرایش]
غار شاپور در انتهای تنگ چوگان و در چهار کیلومتری شهر بیشاپور در کازرون مهمترین پایتخت ساسانیان در ارتفاع حدود ۸۰۰ متری از سطح زمین قرار دارد و دهانهٔ آن حدود ۳۰ متر میباشد. در دهانهٔ این غار تندیس شاپور قرار گرفتهاست و به همین دلیل این غار به نام شاپور معروف شدهاست. تندیس شاپور از یک ستون چکیده غولپیکر که در این غار وجود داشته تراشیده شده و با وجود گذشت ۱۷۰۰ سال همچنان پابرجا میباشد و تنها تندیس باقیمانده از دوران باستان است که حدود ۷ متر ارتفاع دارد. بعد از گذشت سالها کماکان سر این تندیس سالم میباشد ولی دو دست آن شکستهاند. تندیس واژگون شدهبود که در سال ۱۳۳۶ توسط ارتش در جای خود قرار گرفت. این تندیس، شاپور را به صورت ایستاده نشان میدهد.[۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰]
کعبه زرتشت[ویرایش]
در کنار نقوش حکاکی شده از پادشاهان ساسانی در نقش رستم، میتوان به مکانی اشاره نمود که به اصطلاح به آن کعبه زرتشت میگویند. در این بنا میتوان کتیبه ای از شاپور یکم را مشاهده نمود که این کتیبه یکی از مهمترین مأخذهای تاریخ ایران در سده سوم میلادی میباشد. این نبشته سه ضلع از کرسی این بنا را دربرگرفته است که به زبانهای پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شدهاند. در قسمت دیوار شرقی خطوط پهلوی به همراه سی و پنج سطر قابل مشاهده میباشد و در قسمت غربی آن خطوط پارتی با سی سطر و در قسمت جنوبی خطوط یونانی به همرا هفتاد سطر نگاشته شدهاند و بیشترین آسیب وارد شده برای خطوط پهلوی میباشد. همچنین میتوان مشاهده نمود که خطوط پارتی و یونانی توافق بیشتری با یکدیگر دارند و خطوط پهلوی تفاوت بسیاری نسبت به این خطوط دارد؛ و احتمال داده میشود که شاپور این متون را برای دو دبیر نقل کردهاست و هر کدام بهصورت جداگانه ایی آن را تحریر کردهاند و بعدها این متون را بر روی سنگ حک نمودهاند.[۱۱۱] در زیر متون فارسی میانه، نوشته ایی از کرتیر موبد موبدان هم به چشم میخورد و همچنین نموداری از نقش کعبه زرتشت را میتوان مشاهده نمود. این کتیبه دارای سه بخش میباشد در ابتدا میتوان مقدمه را مشاهده نمود و بعد از آن متن اصلی و در انتها ختم کتیبه. در مقدمه طبق روال کتیبههای پیشین، شاه به معرفی خود پرداختهاست و پس از آن به حد مرز ایرانشهر توجه شدهاست و محدوده شمال را به کوهای قفقاز و دروازه آلان نسبت داده و مرزهای شمال و مغرب را سرزمینهای ایبری و ارمنستان و کاپادوکیه و کیلیکیه و بخشی از نواحی فرات را جزو ایرانشهر معرفی نمودهاست و در نهایت حدود مشرق را تا پیشاور بیان کردهاست. سپس از سه پیروزی خود در مقابله با رومیان سخن میگوید. در این کتیبه از نامهای مسئولان و بزرگان ایرانشهر در درون دربار پاپک و اردشیر و شاپور یادبرده شدهاست. این کتیبه به زبان شاپور نوشته نشدهاست بلکه این کتیبه به دستور موبد موبدان، کرتیر نوشته شدهاست و اطلاعات مهمی در خصوص نظام دولتی و تشکیلات آن دوره به ما ارائه میدهد به طوری که میتوان فهرستی از کارگران نواحی مختلف را در این سنگ نوشته مشاهده نمود؛ و در نهایت کتیبه با این نوشته به پایان میرسد:
کتیبهها[ویرایش]
این کتیبه نزدیک به روستای حاجیآباد میباشد که در یک مکانی به نام غار شیخ علی یا زندان جمشید بر روی صخرهٔ کوهی نهادینه شدهاست و این ناحیه در چند کیلومتری نقش رستم قرار دارد. این کتیبه به دو زبان پهلوی و پارتی نوشته شده که در تحریر فارسی میانه آن، شامل ۱۶ خط میباشد و زبان پارتی آن ۱۴ سطر را شامل میشود. در ابتدای کتیبه شاپور نام و لقب خود و نام جد و پدرش خویش را بیان میکند. محتوای کتیبه اطلاعاتی دربارهٔ تیراندازی او را ارائه میدهد و در نهایت انتهای کتیبه با دعا و سپاسگزاری به پایان میرسد.[۱۱۳]
این کتیبه در نقش رجب در سه کیلومتری شمال تخت جمشید قرار دارد که شامل تصویری از خود او و همراهانش وجود دارد که همراه با کتیبه ایی سه زبانه میباشد. در این کتیبه شاه نام و نسب و نیای خود را به سه زبان پارتی و یونانی و پهلوی ذکر کردهاست. خطوط پارتی و یونانی بر روی شانهٔ اسب شاه قرار داده شدهاند و خطوط پهلوی در برابر سینه شاه کنده کاری شدهاند. تحریر پهلوی شامل پنج خط میباشد که سطر پنجم یک کلمه نوشته شدهاست و تحریر پارتی آن شامل چهار خط و یونانی آن شش سطر میباشد.[۱۱۴]
این کتیبه در تنگه براق، که ده کوچکی نزدیک به دزکرد و در ۱۲۳ کیلومتری غرب آباده و در شمال غرب حاجیآباد کشف شدهاست که این کتیبه هم همانند کتیبه حاجیآباد به دو زبان پهلوی و پارتی نوشته شدهاست. آسیبهای فراوانی به کتیبه وارد شدهاست اما میتوان گفت که اطلاعات درون آن همانند کتیبه حاجیآباد میباشد اما مضمون و محتوای آن فشرده تر میباشد.[۱۱۵]
نقش برجستهها[ویرایش]
در زمان شاپور یکم سه امپراتور روم به ایران تاخت آوردند. نخستین آنها گوردیانوس جوان[یادداشت ۲۰] بود که در سال ۲۴۲ میلادی کشته شد. دیگری فیلیپ عرب[یادداشت ۲۱] بود که در برابر شاپور ناچار به تسلیم شد و پذیرفت که سالیانه به ساسانیان برای حملات پیدرپیای که به آنجا نموده و خساراتی که وارد کرده بود، باج بپردازد.[یادداشت ۲۲] در پایان والرین بود که در سال ۲۶۰ میلادی با ۷۰ هزار سرباز و سناتور رومی اسیر ساسانیان شد.[۱۱۶] در همین راستا شاپور دستور داد تا سنگتراشان سنگنگارههای متعدد و عظیمی در گذرگاههای اصلی و شاهراههای عبور و مرور قشون و مردم کندهکاری نموده و با ظرافت رویدادهای مهم تاریخی دوران حکومت قدرتمند خویش را بر دل صخرههای محکم کوه حک نمایند، تا مردم آن دوران از این فتوحات و دستاوردهای ساسانیان آگاه شده و از آن پند بگیرند؛ که میتوان به نقش برجسته دارابگرد، نقش برجسته اول پیروزی شاپور بر رومیان و دیهیم ستانی از اهورامزدا، نقش برجسته دوم پیروزی شاپور یکم و دشمنان رومی، نقش برجسته سوم شاپور یکم و دشمنان رومی و نقش برجسته شاپور یکم و امپراتوران روم شاره کرد.[۱۱۷]
سکهشناسی[ویرایش]
شیوه نظام پولی که شاپور در حکومت خود بکار میبرد کاملاً اقتباس شده از شیوههای ساختاری پدرش بود. تقریباً میتوان گفت که شکلی که اردشیر برای سکههای خود تصویب کرده بود، در دورههای شاپور هم بکار برده شد؛ و نکته قابل توجه سکههای این دوره به سر کردن تاج کنگرهدار اهورامزدا به دست شاپور میباشد بعد از این دوره است که میتوان مشاهده نمود که هر پادشاه ساسانی تاج خاص خود را بر سر دارد، که نماد خوره یا همان منزلت آسمانی هر پادشاه میباشد. در پشت سکه هم میتوان مشاهده نمود که آتشکدهای با اندکی تغییرات وجود دارد که دو نگهبان در کنار خود داشتهاست که آنها هم همانند پادشاهان تاج کنگرهدار اهورامزدا را بر سر داشتهاند که احتمال داده میشود که همان پادشاه میباشد که مسئول نگهداری از آتش مقدس میباشد. عنوانی که شاپور بر روی سکههای خود ضرب کردهاست با عنوانی که پدرش به کار بردهاست مطابقت دارد؛ که این نوشته بر روی سکه به این صورت بیان شدهاست: «شاهنشاه بزرگ مزدیستایی، شاپور، [شاه] ایرانیان که تخمه از خدایان دارد.» همچنین در پشت سکه هم شباهتهایی دیده میشود. نکته قابل توجهی که در سکههای شاپور مشاهده میشود این است که که او نامش را در سکههای خود «شاهنشاه ایرانیان» ثبت کردهاست اماد ر سنگنبشتههایی که در این دوره قابل مشاهده میباشد، شاپور بر لقب شاهنشاه ایران و انیران تأکید بسیار خاصی دارد.[۱۱۸] شاپور در اوایل سلطنت خویش تصویری از خود که کلاهی عقابین به سر داشت را بر روی سکهها حک نمود، که این تصویر را میتوان در نقش برجستههای فیروزآباد هم مشاهده کرد. شاپور همانند پدر خویش ضرب سکه را ترویج داد و علاوه بر دینار، قیمتهای دینار را نیز همانند پدرش روی کار آورد. شاپور تا اواخر سلطنت خویش شکل ظاهری سکهها را به هیچ وجه تغییر نداد و همچنین نمیتوان اثری از ثبت پیروزیهای خود بر روی سکهها مشاهده نمود.[۱۱۹]
منبعشناسی[ویرایش]
منابع اولیه[ویرایش]
گزارشها به متونی گفته میشود که به زبانها و در دورههای گوناگونی نوشته شدهاند.[۱۲۰] شایان ذکر است که اساس نوشتههای همهٔ تاریخنگاران مسلمان (تاریخهای عربی و فارسی)، خداینامههای رسمی دربار ساسانی بودهاست که این خداینامهها نیز از رویدادهای مندرج در سالنامههای رسمی دربار ساسانی به عنوان منبع بهره بردهاند. خداینامه در اواخر عصر ساسانی به زبان پارسی میانه تدوین شده بود. عنوان ترجمهٔ این کتاب به زبان عربی زیر نام سیر الملوک العجم و در فارسی شاهنامه بودهاست. امروزه هیچیک از ترجمههای مستقیم عربی خداینامه و نیز اصل متن پارسی میانهٔ خداینامه در دست نیست.[۱۲۱]
منابع ثانویه[ویرایش]
تبارنامه[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
منابع فارسی[ویرایش]
منابع لاتین[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
من سوال
نام شاهی که بر رومی ها پیروز شد که بود
اینا می خوام
اره کاش
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
کدام پادشاه ایران ی درجنگ رومیانراشکستدادواا