مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم
مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
گنجور » حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸
سهیل قاسمی نوشته:
فرورفت از غم ِ عشق ات دم ام. دم می دهی تا کی؟ دمار از من بر آوردی نمی گویی برآور دم!
از غم عشق تو نفسی که فرو بردم باز نیامد. (عملیات تنفس مصنوعی و احیای بیمار را تجسم کنید) می گوید نفس ام بند آمده همه ش داری دم می دهی.
«دمار» در ترکی به معنی رگ هم هست. به معنی هلاک و محو هم هست به معنی دم و نفس هم هست. {همه این معنی ها در دهخدا ثبت شده}
می گوید (به قدری دم ام دادی که رگ من بر آمد) (یا رو به هلاک هستم) (یا نفس ام را برآوردی)
چرا نمی گویی که دم برآور (نفس بکش) یا (حرفی بزن)
برآور دم یعنی دم بر آور
👆☹
منبع مطلب : ganjoor.net
مدیر محترم سایت ganjoor.net لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
غزل شماره ۳۱۸: مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم میدهی تا کی
دمار از من برآوردی نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستم
رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم
منبع مطلب : toomar.net
مدیر محترم سایت toomar.net لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.