عباس خسروی فارسانی ویکی پدیا
عباس خسروی فارسانی ویکی پدیا را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
بیوگرافی عباس خسروی فارسانی
عباس خسروی فارسانی
Follow
نویسنده ، فعال سیاسی و فعال حقوق بشر؛ فارغالتحصیل رشته الاهیات، گرایش فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه امام صادق؛ دانشجوی اخراجی دوره دکتری رشته فلسفه غرب دانشگاه اصفهان و استاد اخراجی دانشگاه؛ وی در آستانه دفاع از تز دکتری، پس از شناسایی و بازداشت توسط وزارت اطلاعات در تیرماه ۱۳۹۱، به علت انتشار کتاب و وبلاگ «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» از محل تحصیل و تدریس اخراج گردید. // عباس خسروی فارسانی به هیچ فرد، گروه، حزب، دسته، رسته، بسته، هسته، پوسته، مسلک، مرام، منبع، مقام، اندیشه، ریشه، پیشه و... وابسته نیست و تنها هدف، یافتن «راهی به رهائی از راه آگاهی» بدون دادن هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیب مُلک و مردم ایرانزمین است.
منبع: khodnevis.org
Home
دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۲ ه.ش.
بترس از مردم نترس! نامه سرگشاده عباس خسروی فارسانی به خامنهای (+لینکهای دانلود ویرایش جدید کتاب «نجواهای نجیبانه»)
بخشهای برگزیده نامه:
شما «نجواهای نجیبانه» را نشنیدید و اینک، فریادهای خشمگینانه را میشنوید و باید منتظر بدفرجامی نیز باشید
راه رهایی ایران و ایرانیان، سرنگونی «جمهوری اسلامی» و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است
هر تلاشی در راستای اصلاح این نظام بینظام و گندیده و تزئین و مشاطهگری نقش ایوان این خانه از پایبست ویرانگشته، «آزموده را آزمودن» و خطایی محکوم به هزیمتی محتوم و «آب در هاون و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن» است
بترسید از روزی که مردم از شما نترسند و من آثار آشکار این ناترسی و انهدام هیمنه و هول و هراس را میبینم
سرنگونی سروقت سرِ نگونسار و پرنخوت و تبختر شما و حکومت جور و جهل و جعل و جنایت و خیانت شما نیز خواهد آمد
آقای خامنهای! همه جنایتها و خیانتهای جمهوری اسلامی و رهبران آن به کنار، تنها چهار کلمه، سرنگونی رژیم شما را از نظر اخلاقی، اجتماعی و سیاسی ضروری میسازد: «کشتار شصت و هفت!»
تاریخ نشان داده است که سرانجام دیکتاتورها همواره موشفرجامی بوده است!
حکومت شما سرنگون شده است و فقط جنازه گندیده آن بر روی زمین و در انتظار دفن در قبرستان تاریخ مانده است
پیشنهاد میکنم حداقل نیمنگاهی به فهرست مطالب کتاب «نجواهای نجیبانه» بیندازید، که فهرست فشردهای است از کارنامه جمهوری اسلامی و رهبران و مسؤولان آن، بهویژه شخص شما، در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و...؛ شاید... شاید در خفا و خلوت، شرم و آزرمی آزارتان داد!
پیشاپیش شکست تمامیت حاکمیت شما را در نمایش ناشایست به اصطلاح انتخابات پیش رو به مردم ایران شادباش میگویم. آری، ایران و ایرانیان سیاهترین شرایط را از سر میگذارنند، اما همواره «پایان شب سیه سپید است»
امیدوارم که انتخابات نود و دو، نه به تو و رژیم تو باشد؛ نهای نهایی و تنهایی نهایی تو و یاران پیدا و پنهان تو
متن کامل نامه:
نامه سرگشاده عباس خسروی فارسانی به خامنهای
(همراه با انتشار ویرایش جدید کتاب «نجواهای نجیبانه»
در هفت جلد و شش هزار صفحه)
«دلم میسوزد از باغی که میسوزد!...»
آقای خامنهای!
من فردا، سهشنبه هفتم خرداد ماه، به شکایت وزارت اطلاعات شما، که در واقع مدعیالخصوص شماست، به شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان احضار شدهام؛ از آنجا که متأسفانه امکان حضور در بیدادگاه شما را ندارم، این نامه را به عنوان دفاعیه نگاشتهام؛ علاوه بر این، چون ویرایش جدید کتاب «نجواهای نجیبانه» نیز در هفت جلد و بیش از شش هزار صفحه آماده انتشار بود، آن را نیز به عنوان دفاعیه خود و آزادیخواهان ایران، که نوشتارهایشان در این کتاب منتشر شده است، تقدیم دادگاه دوران و مردم ایران میکنم:
آقای خامنهای!
در اردیبهشتماه سال ۱۳۹۰، در فرجام نخستین ویرایش کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» و نیز در وبلاگی با همین عنوان، نامهای با عنوان «شرط بلاغ» ، با نام مستعار، خطاب به شما نوشتم و در آن به شما هشدار دادم که «پیش از تبدیل این نجواهای نجیبانه به فریادهای خشمگیانه به آنها توجه کنید»؛ و در پایان، گفتم که «امیدوارم فرجام این کتاب، آغاز نیکفرجامی شما باشد»؛ اما شما «نجواهای نجیبانه» را نشنیدید و اینک، فریادهای خشمگینانه را میشنوید و باید منتظر بدفرجامی نیز باشید. شما به جای اینکه به نجواهای نجیبانه گوش فرا دهید، گویندگان آنها را به بند میکشید، همانگونه که نوکران و ریزهخواران ثروت و قدرت شما، در اول تیرماه ۱۳۹۱، از طریق پلیس «فتا» (فضای تولید و تبادل اطلاعات) استان اصفهان، هویت واقعی مرا شناسایی کردند و من را بازداشت و تحویل اداره اطلاعات اصفهان نمودند و این اتهامهای واهی را متوجه من ساختند:
«۱- انتشار محتوای مجرمانه [اسناد زمینخواری برادران لاریجانی و...]؛
۲- تحریک علیه نظام و رهبران آن؛
۳- توهین نسبت به مسؤولین نظام و رهبران آن؛
۴- عضویت در دستهجات معاند نظام، وابسته به صهیونیستها [صرفاً به دلیل داشتن حساب کاربری در وبسایت اشتراک لینک «بالاترین»!]»؛
که همه اتهامها در تمامی مراحل، توسط من رد گردیدند؛ البته اتهام پوچ چهارم را به دستور اداره اطلاعات و در اولین جلسه دادگاه پس از آزادی من به قید وثیقه و برای متوقف ساختن تلاشها برای حل قانونی و حقوقی مشکلات پیشآمده به اتهامهای پیشین اضافه کردند؛ به دنبال آن، من پس از پیگیریهای لازم و ناامیدی بیش از پیش از دادگری تمامیت دستگاه شما برای این که بار دیگر در دام دیوصفتان شما گرفتار نگردم و به سرنوشت عزیزانی چون امیدرضا میرصیافی، هدی صابر، ستار بهشتی و...، که به دست مأموران نامعذور شما کشته شدند، دچار نشوم، یا با توجه به اتهامهای واهی انتسابی و تفسیر آنها به جاسوسی، در دام محاربه و دار اعدام گرفتار نگردم، ناچار گشتم در فرصت آزادی با تودیع وثیقه سنگین - که سند منزل مسکونی پدرم است، که یک کارمند بازنشسته در شهر فارسان میباشد و اخطار ضبط آن را نیز به تازگی صادر کردهاید - با دشواری فراوان، از راه کوه و دره از کشور خارج شوم تا باز هم بتوانم در آوارگی غربت، در یافتن «راهی به رهایی از راه آگاهی، بدون دادن هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیبِ مُلک و مردم ایرانزمین» تلاش کنم. البته شما پیش از صدور هرگونه حکمی، در حالی که قصد داشتم در شهریورماه ۱۳۹۱، از پایاننامه دکتریام دفاع کنم و با رد پیشنهادهای بازجویان شما، از جمله نگارش دوباره تز دکترا با موضوع ولایت فقیه! مرا بلافاصله و در حالی که در بازداشتگاه وزارت اطلاعات بودم، از دانشگاه اخراج کردید و ضمن لغو بورسیه تحصیلی من در وزارت علوم، مرا از تدریس در دانشگاههای سراسر کشور نیز منع و محروم کردید و خانوادهام را در تنگنا درانداختید و تلاش کردید با تهدید، تحدید، تحبیب، تطمیع و إرعاب، مرا مطیع خواستههای خود سازید؛ هرچند من راه فلسفه را، که راه آگاهی و رهایی است، انتخاب کردهام و اینک نیز در همان راه تلاش خواهم کرد و تا نگارش پایاننامه جور و جنایت و خیانت شما از پای نخواهم نشست.
آقای خامنهای!
رئیس بازداشتگاه اطلاعات شما در اصفهان (بازداشتگاه «الف. طا» در زندان مرکزی اصفهان) به من گفت ما با بررسی کتاب و وبلاگ «نجواهای نجیبانه» به این نتیجه رسیدهایم که اگر آمریکا و اسرائیل، میلیاردها دلار خرج میکردند، نمیتوانستد همان کاری را انجام دهند که تو به صورت رایگان کردهای! فارغ از اغراق مهمل او و اینکه شاید به معنای دقیق میلیاردها دلار توجه نداشت، باید بگویم که نیاز به میلیاردها دلار نیست، آگاهی، سرانجام رهاییبخش خواهد بود و جرم من فقط «آگاهیبخشی» بوده است. آری، شما از «آگاهی» و «بیداری» مردم میترسید و من هدف خود را «یافتن راهی به رهایی از راه آگاهی» میدانم و میدانم که «رهایی، رایگان نیست».
راه رهایی ایران و ایرانیان، سرنگونی «جمهوری اسلامی» و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. تا کنون تمام راهها و تلاشها برای اصلاح این رژیم، به شکست انجامیده است و از این پس نیز هر تلاشی در راستای اصلاح این نظام بینظام و گندیده و تزئین و مشاطهگری نقش ایوان این خانه از پایبست ویرانگشته، «آزموده را آزمودن» و خطایی محکوم به هزیمتی محتوم و «آب در هاون و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن» است؛ چرا که این رژیم، از لحاظ بنیانهای نظری، کارنامه و ظرفیت عملی و نیز ساختار قانونی، اصلاحپذیر نیست؛ از این رو، به صراحت میگویم که من، سرنگونیطلبِ جمهوریخواه هستم و سرنگونی «جمهوری اسلامیِ» دشمن جمهور مردم را میخواهم؛ آری، من برانداز نرم از طریق آگاهیبخشی هستم، چرا که اطمینان دارم آگاهی مردم، سرانجام به آستانهای خواهد رسید که به سرنگونی جمهوری جهلپرور اسلامی منتهی خواهد شد؛ البته این، خواسته شخصی من نیست؛ بلکه با شناختی که از جامعه ایران دارم، این را برآیند خواسته گستره گسترده و اکثریت مردم ایران میدانم. من در دانشگاه امام صادق تهران در رشته الاهیات، گرایش فلسفه و کلام اسلامی درس خواندهام - دانشگاهی که آقای منتظری، شما و جمعی دیگر، آن را برای تربیت کادرهای جمهوری اسلامی تأسیس کردید و اکنون آقای مهدوی کنی ریاست آن را بر عهده دارد - و به دانشگاههای دیگر، از جمله دانشگاه تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس و... هم به صورت مرتب رفت و آمد داشتهام؛ همچنین دوره دکتریام را در رشته فلسفه غرب در دانشگاه اصفهان سپری کردم؛ و زادگاه من شهر فارسان در استان محروم چهارمحال و بختیاری است و از سایر شهرها و دیدگاههای مردم کشور نیز بیاطلاع نیستم؛ از این رو، بر اساس علم و آگاهی میگویم که اکثریت بسیار بالایی از مردم، از تمامی اقشار و گروهها، از شما و مدیریت خارج از مدار و بدون مدارا و مروت شما خستهاند و سرنگونی حکومتتان را در دل آرزو میکنند و در خلوت و جلوت به زبان میآورند، اما افسوس که بسیاری از اقدام عملی هراسناکاند. آری، شما حکومت خود را بر مبنای ترس و وحشت پی افکندهاید و استراتژی حکومتی خود را «پیروزی با وحشت» (النصر بالرعب) میدانید، اما باز هم بر همان نهج نجواگون به شما میگویم که بترسید از روزی که مردم از شما نترسند! چرا که حکومت و حاکمیت قسر و قهر و اجبار و وحشت، دائمی و اکثری نخواهد بود و من آثار آشکار این ناترسی و انهدام هیمنه و هول و هراس را میبینم. آری، سرنگونی سروقت سرِ نگونسار و پرنخوت و تبختر شما و حکومت جور و جهل و جعل و جنایت و خیانت شما نیز خواهد آمد؛ آری، بترس از مردم نترس!
آقای خامنهای!
همه جنایتها و خیانتهای جمهوری اسلامی و رهبران آن به کنار، تنها چهار کلمه، سرنگونی رژیم شما را از نظر اخلاقی، اجتماعی و سیاسی ضروری میسازد: «کشتار شصت و هفت!»؛ البته این سند محکم محکومیت شما در گذشته به جای خود، در زمان اکنون نیز گسترانیدن غم و افسردگی و فرسودگی و بیماری و گرسنگی و سیاهی بر سراسر ایران و در دل تمام ایرانیان، سرنگونی سراسر حکومت سیاه شما را ثابت میکند؛ شما که تورم دستهای خسته و پینهبسته را نمیبینید؛ شما که تورم دلهای گرسنه و غمباد گرفته را نمیبینید؛ شما که پاهای برهنه را نمیبینید و مسأله شما سرهای برهنه شده است، نه هزاران برهنگی و بحران هویدا و نهان فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی.
آقای خامنهای!
همینجا بد نیست به خاطرهای اشاره کنم تا عمق غرور، نخوت و تبختر شما را نشان دهم؛ البته تبختر شخص شما بر مردم هویدا و بدیهی است؛ در اینجا میخواهم یادی کنم از برادر بزرگتر شما آقای محمد خامنهای، که به تازگی نیز با تمام توش و توان به دفاع از شما برخاسته است؛ آقا محمد شبیهترین فرد به شما در روش و منش و غرور و قدرتطلبی است و پس از سالها عزلت و سایهنشینی سیاسی به دنبال عتاب شدید و بایکوت او توسط آقای خمینی در جریان رسوایی مکفارلین و ماجرای موسوم به «گروه ۹۹ مجلس» در سال ۱۳۶۴، بار دیگر به میدان آشکار جنگ قدرت و ثروت آمده است. برادر بزرگتر شما در ظاهر، از طرف شما به ریاست «بنیاد حکمت اسلامی صدرا» منصوب شده است و در واقع، در حال تجارت و سوداگری است و این بنیاد را پوشش سوداهای پرسود خود قرار داده است و به کار خرید و فروش املاک، صادرات و واردات کالا، انبارداری و... مشغول است. من به اشتباه، و با این گمان که در این بنیاد، کار پژوهشی و فلسفی میشود، در سال ۱۳۸۴ چند ماهی را در بخش دبیرخانه «مرکز تدوین تاریخ جامع حکمت و فلسفه» مشغول به کار بودم و به طور مرتب و پیوسته و از نزدیک، با برادر شما در ارتباط بودم. او یک بار از من خواست نامهای خطاب به افراد، نهادها و دانشکدههای فلسفی ایران و جهان و نیز رایزنهای فرهنگی ایران در سراسر جهان تنظیم کنم و در آن، از آنان جهت تدوین کتابی در حدود ۴۰ جلد با عنوان «تاریخ جامع حکمت و فلسفه» دعوت به همکاری نمایم. رئوس نظرات خود را نیز جهت تنظیم این نامه به من ارائه داد. از نظر برادر بزرگتر شما، حکمت و فلسفه فقط در اختیار ایران و شرقیان بوده است و غرب و غربیان، آن را از ایران و ایرانیان بنا بر توطئهای از پیش تعیینشده ربودهاند. در این میان، من با توجه به ادعاهای ایشان مبنی بر جامع بودن و بیطرف بودن طرح، فهرستی از افراد و مؤسساتی تهیه کردم که میتوانند در این طرح مشارکت داشته باشند؛ اما هنگامی که لیست را پیش او بردم، با خط قرمز روی نام برخی افراد خط کشید، که به طور مشخص، چهار نام را به یاد دارم: استاد ارجمندم آقای حسن سعادت مصطفوی (استاد فلسفه، کلام و عرفان اسلامی در دانشگاه امام صادق)، استاد ارجمندم آقای مصطفی ملکیان (این انسان نجیب و آزاده، که پس از رد پیشنهادهای اغواگر شما برای خرید ایشان، از جمله ریاست «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»، اینک از تدریس در تمامی دانشگاههای ایران منع شده است)، آقای عبدالکریم سروش و آقای بهاءالدین خرمشاهی؛ و در این رابطه به من گفت: «برخی افراد مثل «موش» میمانند که اگر در غذا بیفتند، همه غذا را خراب میکنند!»؛ که البته فراتر از تمامی انگیزههای احتمالی، به نظر میرسد که مهمترین دلیل چنین کاری، این است که شما را یارای دیدن افراد مستقل، غیرمرید، برتر و داناتر از خودتان نیست؛ چنانچه کارنامه شخص شما در برخورد با افراد برتر از خودتان که دست ارادت بر سینه نداشتهاند، گویای روشنی از این امر است؛ آری، از نظر شما، هر که با شما نیست و چون شما نمیاندیشد و مریدانه شما را تقدیس نمیکند موش است و غذای غرور و قدرت شما را خراب میکند! هرچند تاریخ نشان داده است که سرانجام دیکتاتورها همواره موشفرجامی بوده است! - هر چند خواسته قلبی من برای شما و تمام دیکتاتورها دست برداشتن از منش دیکتاتوری و خوشفرجامی است - پس از آن بود که فهمیدم نه کار پرطمطراق «تاریخ جامع حکمت و فلسفه» به فرجام میانجامد و نه این بنیاد بیبنیاد، جای پژوهش و تحقیق است و استعفا دادم و علیرغم تمایل برادر شما از آنجا خارج گشتم؛ و اکنون نیز که ۷ سال از آن تاریخ میگذرد، تا آنجا که من اطلاع دارم، نه کتابی تدوین شده و نه طرحی به سرانجام رسیده است.
به هر حال، به گمان من و بر اساس شناختی که از جامعه ایرانی و روند سیاسی حاکم بر ایران و جهان دارم، سرنگونی شما و حکومت جنایت و خیانتپیشه شما، محتوم و قطعی است و «دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد»؛ هر چند چندان هم دیر به نظر نمیرسد و برای شما و حکومت شما اکنون نیز دیر شده است؛ و البته واقعبینانهتر آن است که حکومت شما سرنگون شده است و فقط جنازه گندیده آن بر روی زمین و در انتظار دفن در قبرستان تاریخ مانده است؛ البته امید دارم و همه باید تلاش کنیم که این رهایی، از راه آگاهی باشد، نه با جنگ و خشونت و خونریزی و انتقام. بهترین راه برای برگزاری مراسم تدفین حکومت شما و سرنگونی جمهوری اسلامی، سرنگونی درونزاد است و پس از آن، برگزاری انتخاباتی کاملاً آزاد و تحت نظارت نهادهای بینالمللی؛ و مطمئناً در آن انتخابات، مردم آگاه و بیدار ایران، دیگر به روسیاهان روی گشاده نشان نخواهند داد و افرادی در قامت اسامی زیر را، که از حداقل استانداردهای آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر برخوردار نیستند، بر سرنوشت خود حاکم نخواهند کرد؛ روسیاهان دیروز و امروزی چون: رضا پهلوی (که حکومت را ارث پدرش و خود را وارث «اسپرم همایونی» میداند و همچنان «شاهزاده» میخواند، بر سوگند سلطانی سماجت میورزد و خود را نماد ملت میداند و «شورای ملی» میسازد)، مسعود رجوی (جنایتکار خیانتپیشهای که معلوم نیست مرده است یا زنده)، یا مریم رجوی (که خشونت و تزویر از چشمان او میبارد و خود را «رئیسجمهور برگزیده مقاومت!» میخواند)، ابوالحسن بنیصدر (آن صدارتطلب همیشگی)، اکبر هاشمی رفسنجانی (آن همیشه «شریک قاتل و رفیق قافله» که در تمام سخنانش، «نظام» و «انقلاب»، مقدم بر «مردم» هستند)، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و حسن خمینی (چهار یار در هر حال وفادار جمهوری اسلامی)، علیاکبر ولایتی (جناب «آقا اجازه» و فرمانبر همیشگی ولایت شما)، اسفندیار رحیممشایی (مهره امنیتی و حقیر و مطیع رژیم، که خود را «سرباز ولایت» میخواند)، غلامعلی حداد عادل (نوکر برتر آهنگر دادگر!)، سعید جلیلی (یار غار مجتبای شما و رفیق و رئیس برادر داماد شما، مصباح و علی باقری کنی، برادرزادههای محمدرضا مهدوی کنی؛ من و سعید جلیلی، هر دو فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق هستیم و بهخوبی منش، روش و اندیشه او و اطرافیان امام صادقیاش را درک و البته رد میکنم)، محمدباقر قالیباف (آن بافنده قالی دروغ و اغراق و دلق و دغل) و دیگر نقشآفرینان سیاهچهره سیاهبازی شما و دیگران که کارنامه آنها و مشارکت و سکوت رضایتآمیزشان در جنایتها و خیانتها، آشکار و بر آفتاب است. هر چند تلاشهای احتمالی آنان در راه رهایی ایران، به عنوان یک انسان، شایسته تقدیر و گامی در جهت جبران گذشته خواهد بود.
آقای خامنهای!
من به همراه این نامه، ویرایش پنجم کتاب «نجواهای نجیبانه: نقد نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران آن» را در هفت جلد و مجموعاً نزدیک به شش هزار صفحه (شش جلد و چهار هزار صفحه مطلب جدید) منتشر کردهام و وبلاگ خود را نیز از دست سربازان بدنام و بدکردار شما خارج ساخته و فعال کردهام و با خود عهد نمودهام که هیچگاه از آگاهیبخشی برای رهایی وطن و هموطنان دست برندارم. پیشنهاد میکنم حداقل نیمنگاهی به فهرست مطالب کتاب «نجواهای نجیبانه» بیندازید، که فهرست فشردهای است از کارنامه جمهوری اسلامی و رهبران و مسؤولان آن، بهویژه شخص شما، در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و...؛ شاید... شاید در خفا و خلوت، شرم و آزرمی آزارتان داد!
آقای خامنهای!
و در پایان، باید بگویم که مسؤولیت تمامی فعالیتها و نوشتارهای من، در گذشته، اینک و آینده، تنها با شخص خودم میباشد و حتا تا پیش از بازداشت، هیچ کس از هویت واقعی من در ارتباط با آنها خبر نداشت و همانطور که همیشه گفتهام «به هیچ فرد، گروه، حزب، دسته، رسته، بسته، هسته، پوسته، مسلک، مرام، منبع، مقام، اندیشه، ریشه، پیشه و... وابسته نیستم! و تنها هدف من «یافتن راهی به رهائی از راه آگاهی بدون دادن هزینههای گزاف و بیحاصل از جان و جیبِ مُلک و مردم ایرانزمین» است»؛ از این رو، مسؤولیت مستقیم هر گونه تهدید یا تحدیدی که برای خانواده و نزدیکان من و نیز خود من ایجاد شود، با شخص شما خواهد بود.
پیشاپیش شکست تمامیت حاکمیت شما را در نمایش ناشایست به اصطلاح انتخابات پیش رو به مردم ایران شادباش میگویم. آری، ایران و ایرانیان سیاهترین شرایط را از سر میگذارنند، اما همواره «پایان شب سیه سپید است»؛ دیگر رو کردن کاندیدای خودی و معرفی او به عنوان غیرخودی و بازی «این یه چیز دیگه است» نتیجهبخش نخواهد بود و حنای دوقطبیهای نمایشی و کاذب ساختن و ادای دموکراسی درآوردن و خیمهشببازیهای مسخره، رنگ و بویی برای مردم ایران ندارد؛ هر چند این بار چنان ترس بر شما غالب شده است که از قالب ساختگی دوقطبیهای کاذب نیز دوری کردید؛ از این رو، امیدوارم که انتخابات نود و دو، نه به تو و رژیم تو باشد؛ نهای نهایی و تنهایی نهایی تو و یاران پیدا و پنهان تو.
«ما،
همان جمع پراکنده، همان تنها،
آن تنهاهائیم!
این همه موج بلا در همه جا میبینیم،
«آی آدمها» را میشنویم،
دستی از غیب نخواهد آمد،
هیچیک حتی یک بار نمیگوئیم
با ستمکاریِ نادانی، اینگونه مدارا نکنیم
آستینها را بالا بزنیم
دست در دست هم از پهنه آفاق برانیمش
مهربانی را،
منبع: blogspot.com
فارسان
فارسان یکی از شهرهای استان چهارمحال و بختیاری است. شهر فارسان، مرکز شهرستان فارسان است.
جغرافیا[ویرایش]
شهر فارسان در ۵۰ درجه و ۳۵ دقیقه طول شرقی جغرافیایی و ۳۲ درجه و ۱۶ دقیقه عرض شمالی جغرافیایی، و ارتفاع ۲۰۷۲ متر از سطح دریا در یک منطقه کوهستانی قرار دارد.[۳][۴] شهر فارسان در ۳۵ کیلومتری شهرکرد(مرکز استان)، میان پیشکوههای زاگرس در مکان مرتفع و خوش آب و هوا بنا گردیده و کوه کلک معروف به کوه کبود در جنوب شهر قرار دارد و اکثر ماههای سال پوشیده از برف است در اطراف این شهر چشمه ساران و ییلاقهای خوش آب و هوایی وجود دارد؛ که فصول گرم سال از مناطق مختلف کشور جهت تفریح و تنوع آب و هوا به این شهر مسافرت میکنند.[۵] رود سراب غرب و جنوب این شهر را مشروب میسازد.
وجه تسمیه[ویرایش]
نام این شهر ریشه در نام سرزمین پارسوآش، پارسوا، پارسوماش یا پارسومش یا پارساماش (سرزمین شاهان پارسی) دارد که در گذر زمان بر اساس قواعد تغییر و تطور واژگان در بستر زبان محاوره، ابتدا به پارسوم، سپس پارسون و در سده اخیر ابتدا به فارسون و درنهایت به فارسان تغییر پیدا کردهاست. اما کماکان در روستاهای اطراف و در میان بختیاریها با نام پارسون از این شهر یاد میگردد. این منطقه، سرزمین اصلی طوایف پارسه بودهاست که گفته میشود از محلی در نواحی رشته کوههای زاگرس مرکزی به نام پارسوآش در امتداد زاگرس در درههای کرخه و کارون تدریجاً به سمت جنوب فلات ایران و سرزمین عیلام سرازیر شدهاند.[۶]
زبان[ویرایش]
ساکنین این شهر با گویش بختیاری سخن میگویند که در این گویش واژگان پهلوی میانه (پارسی میانه یا پارسیگ) و اوستایی فراوانی وجود دارد.[۷][۸]
جمعیت[ویرایش]
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۳۰٬۵۰۴ نفر (در ۸٬۴۰۰ خانوار) بودهاست.[۹]
گردشگری[ویرایش]
جاذبههای تاریخی[ویرایش]
بناها و مکانهای تاریخی[ویرایش]
مراکز تفریحی[ویرایش]
مهمترین مرکز تفریحی فارسان، پیرغار واقع در ۴ کیلومتری شهر در روستای ده چشمه است. پیرغار در دامنه کوه لاخرسان قرار گرفته و مشتمل بر چشمه ای پرآب، آبشار فصلی و منطقه جنگلی است. سنگ نوشته دوران مشروطه که شرح لشکر کشی بختیاریها به تهران در انقلاب مشروطه میباشد نیز در این تفریحگاه واقع شدهاست. این سنگ نوشته به دستور سردار اسعد بختیاری حجاری شدهاست. از دیگر مناطق تفریحی فارسان میتوان به چشمه دره حنا، تپه چقا پنجعلی، سر درّه و چشمه قلعه اشاره کرد.
صنایع دستی[ویرایش]
از مهمترین و ارزشمندترین صنایع دستی که قدمتی دیرینه دارد بافتن فرش دستباف است که در روستاهای مختلف با طرحها و نقشهای متفاوتی بافته میشود. سایر دستبافتهها که هنوز در این شهر رایج است عبارتاند از: گلیم، جاجیم، نمد مالی، چوغا بافی، خرسک بافی -نوعی قالی- و گیوه دوزی.
هنر[ویرایش]
از جمله خصوصیات برجسته شهر فارسان استعداد و علاقه زیاد اهالی این شهر به فرهنگ و هنر است. به گونهای که رشتههای هنری شهر همچون شعر و ادب، تئاتر و نمایش، شاهنامه خوانی و… کارنامه درخشانی در سطح کشور دارند. به عنوان نمونه، گروه تئاتر شهر، بارها نمایشهایی را در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر اجرا کردهاست.[۱۴][۱۵] همچنین، این شهر، سالانه میزبان جشنواره تئاتر استان با عنوان جشنواره تئاتر ققنوس است.[۱۶]
ورزش حرفهای[ویرایش]
در سالهای گذشته، دو تیم از شهر فارسان در بالاترین سطح ورزش حرفهای کشور حضور داشتهاند.
به علاوه تیمهای زیر نیز در ردههای پایینتر حضور داشتهاند.
مراکز آموزش عالی[ویرایش]
* دانشگاه هنر فارسان
* دانشگاه آزاد واحد فارسان
* دانشگاه پیام نور واحد فارسان
* دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد فارسان
منابع[ویرایش]
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
شیر مردان نترسی همچون ایشان در این سرزمین کم نیستند
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
حالاهمین فردرااگه روزی دستگیربشه زیرهمه چیزمیزنه. وبه غلط کردن میفته