شعر در مورد سردار سلیمانی
شعر در مورد سردار سلیمانی را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
شعر کوتاه، آه بلند | اشعاری کوتاه برای «شهید حاجقاسم سلیمانی»
شهرستان ادب: همزمان با شهادت سردار قاسم سلیمانی، سایت شهرستان ادبششمین چالش شعر کوتاه خود را با موضوع «شهادت سردار پرافتخار ایران، حاجقاسم سلیمانی» منتشر کرد. در پی انتشار این چالش، اشعار بسیاری از شما مخاطبان عزیز از طریق صفحات مجازی و کامنتهای سایت شهرستان ادب به دست ما رسید.
امروز، به مناسبت چهلمین روز درگذشت سردار سپهبد، حاجقاسم سلیمانی، گزیدهای از اشعار ارسالی شما را با هم میخوانیم. گفتنیست برخی از شعرهای ارسالی که در قالب شعر کوتاه نمیگنجید و بلندتر بود، در مطلب «بیش از صد شعر برای سردار سپهبد قاسم سلیمانی» منتشر شده است که میتوانید با مراجعه به این مطلب، اشعار تازهای نیز بخوانید.
مریم قاسمیزادگان:
یک شال عزا به هر مسلمان بدهید
بوی خوش او را به گلستان بدهید
بابای تمامی یتیمان بود او
انگشتریاش را به یتیمان بدهید
اصغر عاشوری:
افسوس که سردار سلیمانی رفت
سردار سپاه قدس ایرانی رفت
دشمن به خیال خویش آسوده شده
غافل که به جنگ صد سلیمانی رفت
خاطره محقق:
یک جمعۀ تلخ را ورق میزد باد
ای داد از این جنون و این استبداد
سردار وطن به دست گرگی وحشی
غلتیده به خون در آتش و بی فریاد
امین شیخالاسلام:
ما مرد نبردیم و ز دشمن داریم
خونخواهی قاسم سلیمانی را
باید که عدو دوباره احساس کند
سنگینی ضرب شست ایرانی را
حسن صنوبری:
امروز روز مرحمت نیست امروز روز انتقام است
خشمی که پنهان بود، امروز، شمشیر بیرون از نیام است
محمدمهدی معماریان:
درمجلس رهروان چو مهمانی شد
سرتاسر دشتها چراغانی شد
در حلقۀ بیسران ابومهدی هم
اندر پی سردار سلیمانی شد
حسن رفیعی کشتلی:
زخمیم که التیام خواهیم گرفت
موجیم که انسجام خواهیم گرفت
سردار به قطره قطره خونت سوگند
روزی سخت انتقام خواهیم گرفت
***
اندیشۀ شوم کینهتوزی دارد
آشفتگی شبانهروزی دارد
سردار محال بود بر خاک افتد
دشمن در بین ما نفوذی دارد
***
یک تکه جواهرید، نورید شما
اسطورۀ غیرت و غرورید شما
رفتید اگر چه، زود برمیگردید
زیرا که ذخیرۀ ظهورید شما
حسن یعقوبی:
بوسه بر انگشترت زد ماه، ای خورشید عشق!
میکشد آیینه از دل، آه، ای خورشید عشق!
روشن از خون تو گردیدهست آفاق حیات
شبپرستان نیستند آگاه، ای خورشید عشق!
محمد کابلی:
باید اصلاً شهید میشد او
تا به مردانگی مثل باشد
و همیشه برای قاسمها
مرگ شیرینتر از عسل باشد
افسانه حسینی:
تبر هرقدر بر جان درختان میزنند، این باغ
دوباره میشود سرسبز از سرو سرافرازی
سر از پا گر چه نشناسند در این راه سربازان
ولی سردار! مثل تو، ندیدم هیچ سربازی
جلال احمدی حسنآباد:
تو رسیدی به آرزوی خودت
چه کند این جهان تباهی را؟
پیمان سپهری:
هرچند که زخمخوردۀ پاییزیم
از جام بهار تا ابد لبریزیم
همخون سیاوشیم و خونخواه حسین (ع)
یک تن چو بیفتد همه برمیخیزیم
مهدی فتاحی:
در شجاعت نام تو ضربالمثل
نوش جانت شهد احلی من عسل
زهرا غلامزاده:
کاخ رؤیای تو با خاک یکی خواهد شد
وقت لشکرکشی حاجسلیمانیهاست
زهرا میریان کرمی:
ای غیرت ایمانها
ای چارۀ بحرانها
هرگز نروی از یاد
در نعرۀ طوفانها
از خون تو میروید
صدلاله به دامانها
ای قاسم جبارین
سرلشکر میدانها
از نام تو میافتد
صد لرزه به شیطانها
الهه فرحی:
آن مرد خدا، یار خدا کو؟
فرماندۀ از کینه جدا کو؟
همراه ولی، دلدار علی
آن لالۀ خونین رها کو؟
***
در روی زمین یاور محرومان بود
در ظلمت شب امید مظلومان بود
آن کس که دلش آینۀ باور بود
در خلوت شب چشم بهارش تر بود
هادی زعیم:
از شهادت خبرت بود و نگفتی هرگز
پیش چشم همگان دست تو آخر رو شد
فاطمه ناصریفر:
در ماتم این بلای سنگین باید
از دیدۀ داغدارمان خون بارد
«بی سر» نکند که بازگردد، سردار
«سر دار» خدا کند تنش باز آید
حسین میچقانی:
تو رفتی و ماندنی شدی در دل ما
پیروز همیشگی شدی بر دل ما
خورشید، غروب میرود اما صبح
پر میشود از نشانهاش منزل ما
حسن لملیکیزاده:
تاریخ ندیده همچو ایرانیها
خواهیم گرفت جان این جانیها
نابودیشان به فضل حق نزدیک است
میخیزد از این بیشه سلیمانیها
حمیده پارسافر:
سفر بهخیر، علم را به دست ما بسپار
بخواب آسوده، از تو شد جهان بیدار
به انتقام تو باید قیامتی باشد
به انتقام تن تکهتکهات، سردار!
***
سکوت جمعۀ چشمانتظار، در تکرار
غروب جمعۀ دلگیر، بر جهان آوار
پس از تو جمعۀ ما زخمخوردهتر شده است
لباس سرخ شهادت مبارکت سردار!
علی امیریان:
خون تو در رگ ما در جریان تا به ابد
شادی و غم گذرد بعد تو از حد و عدد
دمی آرام نشینیم که تا خرد کنیم
گردن قاتل تو، حیدر کرار مدد
مسلم رنجبر:
ای حافظ حریم ولایت
دلدادۀ شهید و شهادت
سردار اقتدار جهانی
سردار قلههای رشادت
دنیا به اعتبار سر تو
بر شانههای مقتدر تو
تکیه زده جهان تشیع
با یک خیال راحت راحت
سیدمرتضی موسوی:
میتوان دید دگر وعدۀ قرآنی را
خیل «من ینتظر» و جلوۀ ربانی را
داغداریم ولی نیک بدان ای دشمن
نتوان بست دگر راه سلیمانی را
علی امیریان:
از داغ تو سنگ آب شد سردار دلها
ایران همه بیتاب شد سردار دلها
حامی زینب بودی آخر از دعایش
جسم تو چون ارباب شد سردار دلها
سیدمحمدرضا لاهیجی:
موطنم هند و دل کرمانیام اهل صفا
گاندی و قاسم سلیمانی درونم زندهاند!
***
در سال هزار و سیصد و درد تو را
دادیم به دست گریهها مرد تو را
عالیجناب عشق و ایمان و عمل
خلقی دوباره زندگی کرد تو را
***
از غمت عشق بیپدر گشته
صاحبالامر بیپسر گشته
مشهد سرخ و داغ هجرانت
ساقی اشک چشم تر گشته
***
چشمـان خلیج فارس بارانی شد
حال خـزر از غمی پریشانی شد
از ساعت ابتدایی پر زدنش
نقاش دل همه سلیمانی شد
***
شهر ما
بی روزنامه بود امروز
تمام کاغذها
با گلولههای سربی خبر وداعت
آتش گرفتند قبل از تیتر اوّل!
کوچه، خیابانهای جمعه
با ایست
یکی بود و یکی نیست
بوی دود،
کباب دل،
عطر تو دارد!
***
س: سلمان و راه دیگر عشقی، سلیمانی!
ل: لقمان و گاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ی: یعقوب و سرباز عزیز یوسف زهرا
م: مقداد شاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ا: انسان، فرشته، بهتر از هردو مسلمانی
ن: نام و نگاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ی: یکلحظه از چشم تو را باید کنم تصویر
عمار ماه دیگر عشقی، سلیمانی!
***
او عقاب
ما در عقاب
او پر...
ما کلاغان بی خبر!
مردم خواب
حیّ علی الفلاح
حیّ علی خیر الْعمل
***
فزْت و رب الْکعْبه از عشق و جنون
روح نستعلیق و نقّاشی خون
قاسم آورده کنون!
سعید نوروزی:
نوش دارویی و قبل از مرگ سهراب آمدی
بار بر بستی و وقت شهادت آمدی
چون به آزادی رساندی مردمانی از دمشق
پر کشیدی درنهایت سوی خالق آمدی
زهرا میریان کرمی:
نام قاسم چون ستون عزت این کشور است
نام سرداری که در قلب زمان جامانده است
پیکر خونین قاسم این گواهی برتر است
راهمان قدس است و این در باور ما مانده است
امین نوراللهی:
هر چند روز ما لحظاتی چو شام شد
اما بدان کسوف که کارت تمام شد!
با چند تکه ابر سیاه و کسوف کی-
کی میشود که مانع روزی مدام شد!؟
مرتضی سرشار:
ای سوخته بال و پرت از کین عدو
حالا تو برایم سخن از عشق بگو
جایت به خدا قعر بهشت است بدان
دستان تو گیرد به علی دست عمو
عبدالله موسوی صالحی:
تا بود تمام زخمها مرهم داشت
انگار وطن دوباره یک رستم داشت
پایان تمام افتخارات، اسمش
او واژهای از جنس شهادت کم داشت
امین رحیمی:
او اسوۀ پایمردی و ایثار است
او در صف عاشقان پرچمدار است
مردی که جنون جنگ را تجربه کرد
سردار سلیمانی بیتکرار است
احمد خوانسالار:
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق
باز فرماندۀ قدس است سلیمانی ما
هادی جملبادانی:
ای عاشقان سبزپوش
جانبرکفان جامنوش
آمد زمان انتقام
از هرزۀ بذر حرام
باید که شد طوفان خشم
آتش بریخت در بود خصم
چنگال جور از هم گسست
خورشید شد شب را شکست
ظلمت زدود از هر کران
آزاد کرد خلق جهان
مرتضی ذاکر شوشتری:
باز یک فتنۀ دیگر ز سوی جانیها
رفته هم رخت عزا بر تن ایرانیها
گر گرفتند به نامردی ز ایران شیری
هست در بیشۀ شیران، چو سلیمانیها
حجت بداغی:
تو رفتهای
اما در خون تو پیوندهاست
تو قطرهقطره اقیانوس خواهی شد
و ما قطرهقطره رود
حسنیه جباری:
دیدم که چراغ چشم دلها میرفت
یک شهر پی دیدۀ بینا میرفت
با اینکه کویر زادگاهت بودهست
تابوت تو روی دوش دریا میرفت
افسانه رفیعی نظری:
ای شاه شیرمردان، ای خسرو دلیران
خورشید بینوایان، مهتاب دلنوازان
ای قاسم سلیمان، نامت وقار ایران
فرماندۀ شجاعت، راهت شعار ایران
***
پر کشیدی جمعهای از پیش چشم فرشیان
این عروج سرخ تو پیچید بین عرشیان
در میان عاشقان سردار پر آوازهای
عرش اعلا رفتهای بر تو مبارک پرنیان
حسین جعفری:
در کشور ما عطر خوش یاس رسد
با نغمه و شور و بزم احساس رسد
این قاسم ما بود که آمد میدان
پس وای اگر نوبت عباس رسد
***
تا قرعۀ پرواز سلیمانی شد
بغض آمد و دنیای پریشانی شد
غم نیست به لطف رهبرم سیدعلی
زیرا که علم به دست قاآنی شد
***
ای جیرهخورگرگصفت، بدسیرت
صدبار زدی به سنگ خورده تیرت
تو منتظر تلافی سختی باش
چون خون شهید هست دامنگیرت
***
هر میوه که افتاده شود چیدنی است
از جام بلا غم تو نوشیدنی است
یک شهر شده منتظرت برگردی
تشییع تو با ملایکه دیدنی است
***
پرسوخته مهمان خطر میگردیم
درها لۀ ماه شعلهور میگردیم
ما شیعۀ حیدری اثناعشریم
هرچه بکشید زندهتر میگردیم
***
آنان که در عشق گم شده پیدایند
مجنونشدگان حضرت لیلایند
امشب همۀ ستارهها توی بهشت
با شاخۀ گل به مقدمت میآیند
***
داغ غم تو فقط قلم میداند
ترکیب بلند محتشم میداند
قدر تو و خاک کربلا را بیبی
سرباز مدافع حرم میداند
***
غرقیم به موج و ناخدا افتاده
سرلشگر جبههها ز پا افتاده
خوب است که انگشتر تو دستت هست
هرچند که از تنت جدا افتاده
***
گل بود به سوی باغبان پرپر، رفت
از خاک به عرش پیش همسنگر رفت
سردار شهادتت مبارک باشد
با رفتنت انگار که یک یک لشکر رفت
ابوالفضل کرمی:
دیدی چطور خوشۀ انگور باغ من
با اینهمه مراقبت آخر شراب شد
مهیار فلاح (12 ساله):
آسوده برو سردار
سردار خوبیها
سردار مهربانیها
یادت اما
همیشه در قلبهای ما
مثل دلتنگیات
مثل مردانگیات
خواهد ماند
روزی دوباره تو را خواهیم دید
عاطفه قاسمی:
چگونه تو تکثیر میشوی در خاک
که کرده غمت تن زمین صد چاک
چه بود عروجت از زمین به فلک
که به آدم غبطه خورد حور و ملک
چطور ربودی ز چشم دشمن خواب
که کرد همه نقشههایشان بر آب
تو کوه پر کشیدی و جام دل بردی
بگو تو شیطان، بگو زمین خوردی
علم رسیده به دست قاآنی
که بی انتهاست ره سلیمانی
آذین یوسفوند:
بغض آسمان شکست
وقتی که دستهای فرات
درون خاکستر غلت میخورد
که روی عین الاسد باران بگیرد
اگر باران نمیگرفت
ماهیها در تشنگی انتقام میمردند
آمریکا را در گوش پرندگان رسوا کن
و قمارشان را
تا سیاستهای پلاستیکی را
از روی ویترینشان بردارند
با مغزهای منجمد شده که سربازان شطرنج میشوند
یلدا یعقوبی:
با گریه بگفتند که سردار نیامد
صد ناله و حسرت که سپهدار نیامد
دنیا شده سرتاسرش آغشته به این که:
«ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد»
زاهده معینی:
دیشب برادر از برایت یک نشان آورده بود
شأن دریای وفایت جرعهای آورده بود
طعم شیدای نگاهش در همه جان و تنت ریشه دواند
بحر دریای وجودت را به دنبالش دواند
ذره ذرات وجودت خاک پایش سجده کرد
برق چشمان نگاهت سجدۀ عشاق کرد
علم از دستت نیفتاد دست تو دلدار شد
قلب ملتها بر آن انگشتری پیدا شد
تاب شیدایی تو را تا منزل لیلی رساند
بینهایت عقل و دلها تا شهادتها رساند
علیرضا همتی فارسانی:
تصویرگر شکوه ایرانی بود
معنای حقیقت مسلمانی بود
پرواز در آغوش شهادت بیشک
زیبندۀ قاسم سلیمانی بود
فاطمه ابوالفتحی:
از داغ غمت تمام گلها پرپر
افتاده زمین دو دست و پا و یک سر
گفتی که به دل عزم شهادت دارم
گفتم برسان سلام ما بر مادر
***
از داغ غمت تمام دلها خون شد
یک عمر جهانی به تنت مدیون شد
وقتی که خبر رسید، رفتی بابا
دیدند همهکه لیلیات مجنون شد...
***
مثل تو نیاید به دل این دنیا
مردیم همه از غم تو ای بابا
هرچند که رهبر بزرگم گفته:
ایران که پر است، از سلیمانیها
مرضیهسادات صادقی:
ای که از نسل پاک سلمانی
ای که اسوۀ عشق و ایمانی
ای شهید سربلند از اسلام
حضرت سپهبد سلیمانی
رهرو صادق مسیر شهود
بندۀ پاک ربّ رحمانی
همچو عباس (ع) کف ز کف دادی
تو که عمری بود به کف جانی
ای «قضی نحبه» به وصف شماست
تو از آن عهدبسته مردانی
او که «مالک ٌ و ما مالک» گفت
هچو او را تو جان نگهبانی
او که «احلی من العسل» گفته
همچو او بر شهادت عطشانی
ای تو مربوب مکتب مهدی(عج)
مدرسهرفتۀ شهیدانی
لقبت سرور دل و جان و
قبلۀ افتخار کرمانی
ز مقامت بود همین کافی
مبغض شمرها و مروانی
به دلم رفته بد که جان! آخر
جان داعش تو به ید بستانی
ای که دلدادۀ حسین (ع) بودی
زاده در محرّم و شعبانی
شده آغوش تو بر فرزند
شهدا همچنان پدر جانی
و دل طفل شهیدان بشنید
ز دوباره غم پدرجانی
چقدر ای سخی پدر، مردی!
که دهی جان خود به آسانی
هم نشان مبین انصاف و
هم به حق تلألو وجدانی
«کی روی از دل ای قرار دلم»
و تو کی سزاوار نسیانی
تو خود پاکی و خود عشقی
نه چو من سزاوار عصیانی
این زمین ظرف حضور تو نبود
تویی از جنس دل ربانی
تو که از خلّص سپاه دلی
دشمن شیردل شیطانی
معنی واژۀ شجاعت، تو
و دلآرام مهد سبحانی
غبطۀ مدافعان میبینی
عشق وصل مرا تو میدانی
همه دارند گویی میبینند
بر دل قدسیان تو درمانی
یاد کردیم با تو چمران و
همت و کاظمی، همدانی
دارد این قلبمان هم امّیدی
که سلام از جهان برسانی
به امام شهیدمان گویی
به رکابت بود سپاهانی
خوش به حالت الا شهید رشید
که به آغوش وجه یزدانی
چو هزاران شهید هم بدهیم
تو به تاریخ چو مه میمانی
***
این کوه، شکسته پشتش از بار غمت
این شهر، خمیده زیر آوار غمت
این ابر سیاهپوش از راهی دور
باران باران آمده دیدار غمت
***
نوشید شراب پاک، در خون غلتید
افتاد به روی خاک، در خون غلتید
از زخم، گلوی جامها لبریز است
امروز درخت تاک در خون غلتید
***
این لاله که روی پرچمت دوخته است
صد داغ درون سینه اندوخته است
گریان شدهای چو شمع، ایران عزیز!
پروانۀ سرفراز تو سوخته است
***
پایان تو نیست غصۀ جانکاهت
تا صبح ظهور ادامه دارد راهت
فرماندۀ قلبهای عاشق هستی
سرتاسر عالم است اردوگاهت
***
این غصۀ هولناک، پایان تو نیست
این پیکر چاکچاک، پایان تو نیست
در خاطر ژرف آسمان میماند
پرواز عقاب، خاک پایان تو نیست
حمید حسینیان:
نقاشی زخمهای تو رنگین است
این زخم سپید، تا ابد آیین است
راز گل سرخ را تو میفهمی و بس
ای مرگ! هنرمندی تو در این است
***
ماییم و دلی شکسته، شرمندۀ تو
غیرت، شده محتوای پروندۀ تو
امروز که دست مرگ را میگیری
جز نام «شهید»، چیست زیبندۀ تو؟
***
در سینۀ تو گرمی احساس علیست
آیین تو، آیین گل یاس علیست
ای غیرت ذوالفقار سرمایۀ تو!
دست تو صدای دست عباس علیست
***
بیتاب رهاییام، مجابم کن عشق!
در آتش خود شبی کبابم کن، عشق!
شایستۀ دار تو سری با من هست
با امضای خود انتخابم کن، عشق!
***
اندوه امیر بدر، سنگین آمد
چون ماتم شام قدر، سنگین آمد
بیدار شدیم، رادیو گفت: خبر
کوتاه، ولی چقدر سنگین آمد
***
ای نعرۀ تو، نعرۀ عمار علی
ای جان و دلت مست و گرفتار علی
ای ذکر تو تا شب شهادت «حیدر»
خوش باش! مبارک است دیدار علی!
***
لبیک تو، چون به گوش باران آمد
آن ظهر بلا، به هوش باران آمد
زیباتر از این قرار، تصویری نیست
تابوت تو روی دوش باران آمد
***
هست زمانه، باورم هستی تو
انگیزۀ سرخ دفترم هستی تو
گفتند «مدافع حرم» یعنی چه؟
تفسیر «مدافع حرم» هستی تو
***
بر پیرهن تو کاروان میگرید
یعقوب، غریب و بیامان میگرید
کنعان که به تشییع تنت میآید
بر شانۀ شهر آسمان میگرید
***
اوراق مرا سپید برگردانید
با بوی دعای عید برگردانید
خورشید، مرا به خانه دعوت کرده
وقت است مرا شهید برگردانید
فاطمه شریف:
به غیر مشت حرامی که خون شیطانند
بگو کجاست دلی که مدیحهگوی تو نیست
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
که شادی همهشان قدر جستوجوی تو نیست
کجاست لشکر نامرئیات؟ که قصه کند
که دیده آن سحری را که غم به روی تو نیست
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
رسیده آنچه که من بعد، آرزوی تو نیست
سیداکبر سلیمانی:
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشمبهراه فرصت اعجازند
مردان خدا برای زیبا رفتن
هر بار مسیر تازهای میسازند
***
این منطق قدرت سیاسیشان بود
معناگر قانون اساسیشان بود
پرپر زدن تو در میان آتش
اوج هنر دموکراسیشان بود
***
سرخ است مسیر رفتن مردانت
سبز است و سفید، بختت و سامانت
از بس که ستاره در زمینت گل کرد
گشتهست رقیب آسمان، دامانت
سمیه تورجی:
همیشه مرهم داغ جگرهاست
شکوه فتح، در اوج خطرهاست
بگردم دور اسمت حاج قاسم
که سرخط تمامی خبرهاست
***
تو ما را بیسپر نگذار، سردار
بدون بال و پر نگذار، سردار
از آن حال و هوای آسمانی
زمین را بیخبر نگذار، سردار
***
بزرگ و قهرمان بودی از اول
مسیحای زمان بودی از اول
دلت را تا خدا پرواز دادی
تو سهم آسمان بودی از اول
***
غزل آرایهای کم داشت بیتو
جهان سرمایهای کم داشت بیتو
به دست بر زمین افتاده سوگند
شهادت آیهای کم داشت بی تو
***
تو آن کوه پر از احساس بودی
نگهبان حریم یاس بودی
بنازم این رشادت را که عمری
غلام حضرت عباس بودی
***
به پیشانی چین افتادۀ تو
به پای روی مین افتادۀ تو
چه زیبا اقتدا میکرد باران
به دست بر زمین افتادۀ تو
***
نگاه قابها را شعلهور کرد
دل بیتابها را شعلهور کرد
غریبانه سفر کردی و داغت
تمام آبها را شعلهور کرد.
***
پر از مهری و ماه انقلابی
همیشه تکیهگاه انقلابی
تو با این دستهای غرق در خون
علمدار سپاه انقلابی
***
تو مرد جبهههای نصر بودی
در این دنیا فقط در حصر بودی
برای تو همین بس حاجقاسم
که سرباز ولی عصر بودی
***
غزل میخواند و شاعروار میرفت
به سوی عشق زائروار میرفت
به دنبال نشانی از شهادت
حبیببنمظاهروار میرفت
مرجان اکبرزاد:
چهل شب است که دریای چَشم، بارانیست
چقدر جای نگاهَش، پُر از پریشانیست
چهل شب است که دیگر میانِ مردم نیست
یَلی که شُهرتِ او قاسمِ سلیمانیست
***
نام تو ابتدای کوچۀ دل
سر در آشیانۀ احساس
حک شده طاق حجرۀ هجران
ای شهید مدافع اسلام!
شوکتت اقتدار ایران است
تا ابد صادقانه بر تو سلام
السّلام علی مجاهد حق
السّلام علی غبار تنت
السّلام علی شب معراج
والسّلام علی نماز شبت
***
افتاده روی خاک یکی سرو سبزپوش
انگشتر عقیق سلیمان زرفروش
شیرینتر است شهد شهادت من العسل
در کام قاسمی که سبو میکشد به دوش
***
ای نام و حیات و موت تو پر برکت
دیریست که در عشق خدا سوختهای
در گنجۀ آتشزدۀ قلب همه
خاکستری از داغ غم اندوختهای
چشمان تو گفته باز برمیگردی
با نام خودت شراری افروختهای
آن خشم نگاه با ابهّت را باز
انگار به خصم دشمنان دوختهای
***
سوخته گرچه پر سیمرغ عشق
از مددش پر زده ققنوسها
شعشعۀ مهر فروزنده شد
خامشی ارزندۀ فانوسها
کاظم رستمی:
پروازی که
پرواز آخرت باشد
پرهایت تا کجا قد خواهند کشید
از کربلا
تا مشهدالرضایی که رضایت میدهند
به شهادتت کبوترها
نشانهها
انگشتر
دست
و پیکری که...
پیکر تو کدامین بود؟
کربلا را خلاصه میکرد
در صحنه ای بهت انگیز
مجال گفتن نبود
اشکها باریدن گرفته
در شبی که انتظار برای ظهور کامل میشد
حضور تو کربلایی دیگر بود
***
ایمان تو را محک زدند
گلولهها
قلبت را نشانه گرفتند کینههایی در کمین
مبارک بود شهادتی چنین
که طوفان بپا میکرد
دریایی میخروشید
غبطه میخوردند فرشتهها
پریده بودند از رود زندگی
که بگویند
تو زندهای
تو هنوز نفس میکشی
با همان ابهت میآیی
باز فرماندهی میکنی
فرمان میبرند ستارهها
***
سرمای زمستان
سوزندهتر خواهد بود
اگر بر نگردی
هیچ آتشی گرما بخش خانه نخواهد بود
این را از زبان کودکی یتیم به یادگار مینوشت
دیوارهای سرد
جا میگذارند خاطراتت را
طواف میکنند پیکرت را
دستهایی که بوی رفاقت میدهند
بوی سرزمین
وقتی که مرزها را در هم میشکستی
خون جاری از رگهایت دیدنی نبود
دیدنی نبود جان دادنت
در شبی که بازگشتی نبود
ستارهها نیامدنت را رصد کرده بودند
از فاجعه ای که سیاهیها منتشر میکردند
محمدحسین صفری:
سرت سلامت باد
ای سردار
سلامتی سرت که بر دار نرفته است
مینوشم از شراب سرخ شهادتی که در خمرۀ دلتنگ سینهام
به خروش آمده است.
***
هر بار که میرسی
از گرد راه
با تو فقط فتح است و ظفر
و نصری که پیامبریست
با فوجی از فرشتگانی که
چشمهای تو را به طواف آمدهاند.
***
یاران بدر و
دلاوران غزوه و
سرداران احد
صف کشیدهاند
پشت سرت
با نیزههایی آغشته
به شهد و شراب
گوش به فرمانی که جمارانیست.
***
چقدر حیف
که نبودند روزنامهچیها
وقتی نشسته بودی
در آستانۀ چشمهای امامی که حاضر است
کنج اتاق جنگ
پای نقشهای که تو را به خیمهای در حوالی تلی از نگاه و زیتون و ذوالجناح میکشید.
***
گور پدر جنگافروزانی که میسوزند
هنوز از نیافتنت
در میدانهای غریب جنگ
بتاز ای سردار
گرگها در حوالی چشمهایت پناه گرفتهاند
و روبهان
پشت تیترهای پوشالی روزنامههایی که باطله ماندهاند
پنهانند.
***
حالت چگونه است
ای سردار
وقتی که ایستادهای
هنوز
پای نخلی در هوای فرات
خیره بر ذوالجناحی
که آمده است
تو را ببرد
اتاق جنگ
در آنسوی مرزهایی که پر است از
اباذر و سلمان و حر ؟
***
سلام بر تو
سلام بر امام تو
سلام بر خدای تو
سلام بر قبله و نماز و تسبیح و سجادهای که از تو است
سلام بر چشمهای به باران نشستهات
سلام ای سردار
ای دماوندی که سالهاست به هیئت انسان درآمده است.
***
برای من از قرار نانوشتهات بگو
با قمر منیر آل عشق
که آمده است
پای تلی از خون و خطابه و اشک و رشک
تا با تو از دردهای ناتمام اهل عبا و عترت و قرآن و کوثر و آب بخواند
برای من ای سردار فاتح دلهایی که مجازی نیست
از قرارهای نانوشتهات با آسمان بگو
از جنگهایی که پیشروست.
***
میبینمت
که نشستهای
کنار امام عصر
شانهبهشانۀ ماه نجیب امّالبنین
با آفتابی از دردهایی که ازلیست
در نجوایی آمیخته با سلام و صلوات
در بیقراری لحظههایی که سرشارند
از زیارتی عاشورایی
وعده میدهی
که به خونخواهی اهل حرم خواهی رفت.
***
خداقوت ای سردار
دشمن چه بسیار آمده است
با انبوهی از نیرنگ و تزویر و نفاق
روبرو نشسته است
همپیمان
با جهانی از تباهی و دروغ
و تاریخی که تکرار میشود
پیوسته با آتش و جنون
در سطرهای مشق کودکی که پدر از دست داده است.
***
با تو میمانم
با تو میخوانم
با تو میآیم ای سردار
با تو که چشمی به آسمان داری و
راهی که فراوان است
در آن
دلهای به انار نشسته
و چشمهایی که به دریا رسیدهاند
با تو میآیم ای سردار
با تو که مسیر پوتینهای به آفتاب رسیده را
خوب میدانی.
***
سردار
برای من از نبودنهای گاهبهگاهت
هیچ مگوی
من از نسل دستهای به آفتاب رسیدهام
تو را خوب میشناسم
مرا نیازی به توصیف روزنامهها از تو نیست
و یا تصویر دوربینهایی که خود
در انزوای تلخی از این جهان پر از نیرنگ
گیج و حیران و آشفته ماندهاند.
سعید نوروزی:
نام تو دگر جاوید مانده
در قلب سترگ آریایی مانده
در تکتک قلبهای ایرانیها
یک مرد به نام سلیمانی مانده
***
نوشدارویی و قبل از مرگ سهراب آمدی
دل جدا کردی و در وقت شهادت آمدی
چون به آزادی رساندی مردمانی از دمشق
پر کشیدی سوی خالق باز آمدی
کلثوم خانآبادی: (شعر کودک و نوجوان)
دیشب به خوابم آمد
از آسمان دوباره
بر شانههای خود داشت
یکعالمه ستاره
یک مرد سبزپوشی
با چشمهای آبی
او خوب و مهربان است
یک مرد انقلابی
مثل ستاره آن شب
در آسمان درخشید
دنبال او دویدند
ماه و زمین و خورشید
مادر همیشه میگفت
با گریههای بسیار
سردار داده یادت
معنای خوب ایثار
محمدمهدی عبداللهی:
تکلیف تو چیست؟ با خودت چن چندی!
شیطان بزرگ! تو به مویی بندی
سردار حماسههای ما را کشتی
آه ای سگ زرد! گور خود را کندی
***
به اشکهای پر از بغض رهبری سوگند
که انتقام تو را از ترامپ میگیریم...
***
از عطر ولایت علی سرمستیم
دنبالهروِ پبر جماران هستیم
ما را بکشید، زند تر میگردیم
هستیم بر آن عهد که با جان بستیم
***
سردار عزیز، درد یاران این است
داغ تو برای رهبری سنگین است
پرواز تو آدینۀ دلتنگی شد
تا روز ظهور، جمعهها غمگین است
***
سردار به یک اشاره برمیگردد
با پیکر پارهپاره برمیگردد
با منتقم خون شهیدان، آری
تا کربوبلا دوباره برمیگردد
***
پایان حکومت شما در چاه است
یعنی که جواب سختمان در راه است
آقای ترامپ؛ پس بدان هر موشک
یک سیلی آتشین حزبالله است
***
در ملک بینظیر سلیمان به وقت شام
جز مرد عشق سوی مقاتل نمیرود
***
سردار سلیمانی عاشق به جهان گفت
راه سفر عشق به جز کربوبلا نیست
***
تصویر شکوه و عزت مهتابی
ای چشم تو دریا و نگاهت آبی!
در قاب زمین جا نشوی، نه... هرگز
سردار! تو آسمانی و کمیابی
***
تصویر تو را کنار یاران دیدیم
در سوریه و عراق و لبنان دیدیم
هم مالک اشتر علی بودی هم
عباسترین لشکر دوران دیدیم
صادق مولایی:
این قصۀ رستم است و آن دیو پلید
یا قصۀ سربریده و قوم یزید
آن روز که کفر و دین مقابل بودند
تکفیر زنام او به خود میلرزید
حاجی مراد اسماعیلوندی:
نامت را
به کاخها دادم
به شهرک باستیهیلز
به صندلیهای نرم
به صندلیهای قُرص
هیچکس تورا نمیشناخت
نامت را به باد دادم
جاری شد
بر زبان شنزارها
درهها
دشتها
کوهها
ایستادند
از جنوب خودمان
تا کربلا
بلندیهای جولان
از دمشق تا صنعا
پرندهها تورا زمزمه میکنند
خاتم سلیمانی
***
از چابهار
اسلامآباد
کابل
تا کربلا
فلوجه
غزه
قانا
کرانۀ باختری رود اُردن
همیشه پایِ شما درمیان بوده است
با همان
ادبیات وحشی قرون وسطا
مسیح را به صلیب کشیدید
و زیر چرخهای توحُّش له کردید
بر زخمهای کهنۀ ملتها
نمک تفرقه پاشیدید
بشر به جان بشر افتاد
و تو
به فکر پر کردن بشکههای نفت از خاورمیانه
و استخراج طلا از
قلب تاولزدۀ آفریقا
هی!
مُردهشور آن حقوق بشرت را ببرد
گاوچران!
طاهره دهپایینی:
روضۀ سوختن و روضۀ خون جگر است
دل بیتاب من امشب همهجا دربهدر است
مثل تابوت تو که گرد حرمها میگشت
دل ما دربهدران در پی آقا میگشت
***
دیده بودم که چه سردار رشیدی بودی
سایۀ روی سر و دست امیدی بودی
شکل پرپرزدنت کرده مجسم بهخدا
روضههایی که شنیده شده از کربوبلا
***
چقدَرآب شده قد رشیدت سردار
بدنت ریخته مثل تن سقا انگار
مالِک مُلکِ علی قبضۀ شمشیرت کو
به فدایت بشوم دست علمگیرت کو
***
ارباًاربا چو علیاکبر لیلا شدهای
با تن غرقهبهخونت تو چه زیبا شدهای
پای جسمت دلمان کربوبلا میخواهد
شاید اینبار تنِ توست عبا میخواهد
***
دور تو ریخته اعضای تنت غوغاییست
حال و احوال دل ما همه عاشوراییست
دخترت کاش نبیند که چه پاشیده شدی
تکهتکه شده در بین کفن چیده شدی
***
دستت افتاده به یک سو بدنت سوی دگر
پسرت کاش نبیند به سرافتاده پدر
حلقۀ سینهزنی دور تو برپا شده است
مثل ایام محرم همه دنیا شده است
***
تو چه کردی که شده با تو عجین فاطمیه
وعدهگاه تو و ارباب شد این فاطمیه
به غم سینۀ زخمیشدۀ مادرمان
ای خدا یوسف زهرایی ما را برسان
سیدهمریم طباطبایی:
نه عکسی و نه امضایی، نه فرش قرمزی در کَن
تو یک امضا به خون کردی برای کل این میهن
تو هم در نقش قاسم هم سلیمانی و هم اَشتر
سلبریتی تویی با فیلم «مرگت باد اهریمن»
سارا قرهتپه:
اسطورۀ بیبدیل غیرت بودی
خون در رگ ایثار و شهامت بودی
تاریخ، گواه جانفشانیهایت
سلمان معاصر! یل امت بودی
فاطمه ابوالفتحی:
مثل تو نیاید به دل این دنیا
مردیم همه از غم تو ای بابا
هرچند که رهبر بزرگم گفته:
ایران که پر است، از سلیمانیها...
علی اصلاحی:
تا که هستند در این عرصه سلیمانیها
نقش بر آب شده نقشۀ شیطانیها
ساره عبداللهیفر:
قافلۀ عشق کجا میرود
صبح به دیدار خدا میرود
زمزمه دارد به لب و ذکر یار
غرق به خون، دست جدا میرود
حاج سلیمانی نسل بهار
مثل علمدار رها میرود
مست سبوی خُمِ دلدار او
محو تماشا به رضا میرود
***
بند دلم پاره شد
اشک ره چاره شد
یاس به تو مبتلا
نرگس آواره شد
غنچه همه ناله شد
عکس رخِ لاله شد
ریخت بهم هرچه بود
باغ پر از ژاله شد
گل به گلی سبزه زد
چشمبهدر غمزه زد
زمزمۀ بوی یار
دشت همه لرزه زد
عشق تو را دید و رفت
فاصله خندید و رفت
مالک اشتر ولی
شاخه گلی چید و رفت
***
خبر آمد که پر زد لالهای آه
به دلهامان شرر زد بغض ناگاه
امیر عشق دلها حاجقاسم
چه زیبا آسمانی شد سحرگاه
حامد طونی:
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پر تردیدش
از گمشدۀ خویش ـ خدا ـ میگفتند
آنی که شهید آشکارا دیدش
امیررضا ستایش صومعهسرایی:
گلواژۀ غیرتند ایرانیها
بیشک که زبانزدند، کرمانیها
ایران عزیز من خیالت راحت
امروز زیادند «سلیمانی»ها
محمد بابایی:
آخر به مراد خود رسیدی سردار
طعمِ خوش عاشقی چشیدی سردار
دشمن به خیال خام خود کشت تو را
در باور مردمان، شهیدی سردار
***
کشتید اگرچه شیرِ کرمانی را
سردارِ بزرگ ما سلیمانی را
آمادۀ انتقام خونین باشید
باید بچشید، زهر ایرانی را
***
برخیز سپهبُد شهید آوردند
یا پیکر رستم جدید آوردند
برخیز، بزرگ ما سلیمانی را
در وادی عشق روسفید آوردند
***
سرحلقۀ رندان و خواصت کردند
مشهور میان عام و خاصت کردند
در نیمۀ شب به حکم شیطان بزرگ
کشتند و ز بند تن، خلاصت کردند
هادی داوودآبادی فراهانی:
ما را بکشید زندهتر میگردیم
گرد سر خود رقصکنان میگردیم
ما بابت انتقام برمیگردیم
دنبال شما در همهجا میگردیم
***
کشتند تو را و سخت پرپر گشتی
در آتش و خون خود معطر گشتی
گفتند که بشکنیم و نابود کنیم
ای شیشۀ عطر، منتشرتر گشتی
سمیه ایمانی:
از طایفۀ سبز بهاری سردار
هرچند همیشه سربهداری سردار
از فلسفۀ شهادتت فهمیدم
بعد از مرگت ادامه داری سردار
***
در جبهۀ جنگ مرد میدان هستی
سرلوحۀ لشکرِ دلیران هستی
با مرگ تو دشمنت هراسانتر شد
حالا تو نه یک نفر؛ که ایران هستی
فاطمه سادات آل مجتبی:
میگیرد صاحب علم دستت را
باید که ببوسد این قلم دستت را
شاید که فقط نیت دشمن این بود
کوتاه کنند از حرم دستت را
***
بر خصم همیشه راه بستی سردار
یک عمر تو از پا ننشستی سردار
حالا حرم حضرت زینب تنهاست
برخیز اگر چه خسته هستی سردار
خدیجه شیوندی:
یک گوشۀ گرم و حال آسودۀ ما
یک گوشۀ سرد و سرو افتاده ز پا
این رسم ادب نبود، سردار، ببخش
شرمنده اگر که خواب بودیم و تو را...
***
تصمیم گرفته نذر سردار شود
این جان و دلم، فدایت هر بار شود
هر چند که خونتان زمین ریخته شد
خونخواه تو، عالمی عزادار شود
***
ایران شده خانهای پر از سردارم
دنیا برساند این خبر را هر دم
از پیر و جوان به گوش سفیانیها
بر روی زمین نیفتد اینجا پرچم
***
این بود قرارمان؟ چرا؟ فرمانده
اینگونه نبود، قول ما فرمانده
هر چند که آسمان بشد جایت، باز
ما گوش به حرفتان، شما، فرمانده
***
عمریست برایمان یک عادت باشد
این قصه، که آخرش سعادت باشد
در محضر دشمنان ایران هر بار
ما حرف حسابمان شهادت باشد
***
جز زخم ندارم از تو چیزی در یاد
بر روی سرت، تمام جانم فریاد
لب تر بکند چو رهبرم، آمریکا
تردید نکن که دودمانت بر باد...
علی کاملی:
از خاک، بزرگ فاتحانم! برخیز
سردار بزرگ جاودانم! برخیز
برخیز علی بدون تو تنها شد
ای مالک اشتر زمانم برخیز
***
ای آنکه تنت به بوریا محتاج است
چون اربابت بر سر شاهت تاج است
دستان جدای توست دست عباس
دریای دل از شهادتت مواج است
سیده نرگس میرفیض:
از قلب شکست، با ظفر میآییم
آتش بزنید؛ شعلهور میآییم
در قامت قاسمِ سلیمانیها
ما را بکشید! زندهتر میآییم!
منبع مطلب : shahrestanadab.com
مدیر محترم سایت shahrestanadab.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
اشعاری در وصف سردار قاسم سلیمانی
مرورگر شما از این ویدیو پشتیبانی نمیکنید.اشعاری برای سردار شهید قاسم سلیمانی
پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین
قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین
تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین
سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین
کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست ملیون قاسم آماده است، آمریکا ببین
بد رقم در سینه اش بغض تو را پرورده است،
در زمین هر کس که آزاده است، آمریکا ببین
امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین
ایوب پرند آور
بیشتر بخوانید :
کد آوای انتظار همراه اول سخنرانی سردار سلیمانی
کد آهنگ پیشواز ایرانسل سخنرانی سردار سلیمانی
عکس های شهید قاسم سلیمانی با کیفیت بالا
۳۷ عکس پروفایل شهادت قاسم سلیمانی با کیفیت مناسب
بیوگرافی همسر سردار قاسم سلیمانی
شعری در وصف سردار سلیمانی
عشق من قاسم سلیمانی است
او که نامش نماد ایرانی است
آن دلیری که خارج از ایران
پیشه اش از وطن نگهبانی است
او که بر دشمنان فقط نامش
باعث وحشت و پریشانی است
آن دلاور نظیر نادر شاه
حمله هایش سریع و طوفانی است
تیر آرش به دست او امروز
در قلوب جنود شیطانی است
بر کند ریشه های داعش را
هرزه ای را که انگلستانی است
افتخارم بود که سربازم
تحت امر کسی که قرآنی است
در رکابش شهادتم فردا
از عنایات و فیض ربانی است
همچنین بخوانید :
پیام تسلیت برای به شهادت رسیدن سردار قاسم سلیمانی
بیوگرافی محمدرضا سلیمانی پسر سردار شهید قاسم سلیمانی
شعر کوتاه برای سردار سلیمانی
داعش برو این حرم نگهبان دارد
بر ابرهه ها عذاب سوزان دارد
پایت نرسد به کربلا ای ملعون
تا یک نفر از شیعه به تن جان دارد
شعری به مناسبت شهادت سردار قاسم سلیمانی
بهای لاله ی خون خفته پر ثمر تر گردد
شهید عاشق این بیشه زنده تر گردد
نماز کعبه ی دل آیه ی وفاداری است
که سینه اش سپر نیزه ی خطر گردد
خوشا به حال گلی از ترانه های شبش
نسیم صبح امید و دم سحر گردد
طبر بساق صنوبر چه می زنی نادان؟
که ریشه برکشد از خاک و بارور گردد
چو جان ز پیکر خاکین خود رها بیند
برون ز واهمه سیمرغ بال پر گردد
مزن به شعله آتش که رونق این باغ
به روی دوش بهاران دوباره بر گردد
ز داغ سینه ی گل ها شقایقی روید
که پهنه پهنه صحرایی از شرر گردد
هزار تازه نفس چون جوانه خواهد رُست
ز سمت جاده خوبان و همسفر گردد
جَزرِ این بغضِ فروخورده شبی مَد دارد
موج طوفانزده بسیار بسامد دارد
ما که دلدادهی داغیم؛ بگو با دشمن
مستیِ دشنهی بیشرم تو هم حد دارد
خصم را ریش نه. از ریشه بسوزیم اگر
قصد «شمعی که برافروخته ایزد» دارد
سفر عشق گُزیدیم و بلاها بردیم
تا که برگردد، هرکس به دلش بد دارد
«فتح خون» میدمد از بسمِل ما، بسم الله!
که برای همه این «فاتحه» آمد دارد!
ابرهای کدر آیینهی باران هستند
حمله ابرهه پیغام محمد دارد.
محمدجواد میری
همچنین بخوانید :
پیام تسلیت شهادت با آیات قرآن
بیوگرافی داماد سردار قاسم سلیمانی
شعر در مورد قاسم سلیمانی
گوش عالمی کَر شد از بلندی نامت
نقش آب تا کردی نقشه های شیطانی
این صدای آمریکاست؛ این صدای اسرائیل؛
اعتراف را بشنو هر یکی به عنوانی:
اوست مرد در سایه له کند دواعش را
دشمنان شدند از ترس لشکر هراسانی
منطقه فقط چرخد با همان سر انگشت
یک ابر دلاورمرد؛ قاسم سلیمانی
خار چشم هر ظالم، نور چشم مظلومان
بین دشمنان و دوست، تو شدید و رحمانی
تار و مار رزم تو مشرکین شرق و غرب
حربیان تکفیری؛ سلفی و اخوانی
آن سپیدْکاخی که جایگاه دجّال است
ای خلیل ویران کن بت شکن به دورانی
قلع و قمع کن قاسم خار و ریشه و خس را
داعشی و وهّابی این درخت عصیانی
آن حرامیانی که نطفه های شیطانند
پاک کن زمینها را از وجود سفیانی
ای شجاع و باغیرت وارثی ز عاشورا
کربلا پدید آید چون شوی به میدانی
باکری و صیّادی؛ همتی و طهرانی
کاظمی و مغنیه؛ جمله ی شهیدانی
تا که ظلم پابرجاست این مبارزه باقیست
تا تویی علمدار حضرت جمارانی
بیرق صدور این انقلاب را بردار
این صدور قرآن است پس تو رحل قرآنی
دشمنان زمینگیرت در عراق و در شامات
ذوالفقار مولانا سیّد خراسانی
هر نیابتی جنگی در حوالی مرز است
با اشاره ی رهبر، سختْ پاسخ آنی
در مسیر او ثابت بر ولایتش قائم
فانی علی هستی انتهای عرفانی
کربلا ز سمت قدس تا همیشه راه ماست
تا شعیب ما باقیست در سپاه ایرانی
عشق ملّت ما نیست جز نبرد با صهیون
روز جنگ می بینند تو یک از هزارانی
روز واقعه نزدیک، بوی یار می آید
به به از یمن پیچید این شمیم روحانی
تکیه میزند بر خود کعبه ی خداوندی
ذکر حضرت ارباب مطلع سخنرانی؛
گوید ایّها العالم جدّ من حسین است و
آمدم که بستانم انتقام عطشانی
بعد از آن من و این سَر پای دلبر افتادن
کاش میشد این صحنه ایستگاه پایانی
قطره قطرهی خونم در هوای تو جاریست
پس قدم قدم تا مرگ میروم به آسانی
عهد ماست بر خون و، حرف ماست جانبازی
تشنه ی شهادت را ساقیِ حسین بانی
مرگ نزد قاسم ها از عسل چو شیرین تر
روضه را همین تشبیه بُرد سمت جانانی
دین مجتبایی را بر عمو ادا کرد و
این امانت آخر شد؛ جانفدا و قربانی
آنچنانکه در میدان سیزده تن افتاده
بسکه نیزه ها خوردند پیکر پریشانی
بعد هم نشد دیری آن عمو به صحرا ماند
خاکها به لب خواندند روضه های عریانی؛
تا سه روز بر خاک داغ کربلا ماندی
کوفیان ادا کردند خوب رسم مهمانی!
تا سه روز بر خاک گرم مهر خوابیدی
خاکها کفن بودند بر تنی بیابانی
همچنین بخوانید :
دانلود پوسترهای شهید قاسم سلیمانی
بیوگرافی شهید وحید زمانی نیا همراه و محافظ سردار سلیمانی
شعر زیبا در وصف سردار سلیمانی
مرحبا سپاهی مرد شرزه شیرکرمانی
داو برد دیو اوژن قاسم سلیمانی
ای جبال بارز را خود نمونهای بارز
در خروش رودارود با شکوه و طغیانی
حبذا یل ناوردای حماسه طوفان مرد
از تو میشود آرام این کران طوفانی
جنگ اگر که خون افشان، دست از آن نمیشویی
خصم اگر چه رویین تن، روی از آن نگردانی
تیغ مالک اشتر، زهد مالک دینار
اول صف پیکار، آخر مسلمانی!
ای دل مسلمانان، در پناه نامت گرم
خاطر بداندیشان، از تو در پریشانی
هار اگرسگ داعش بر جگر نهی داغش
فیل فحل تکفیری گردنش بپیچانی
تا تویی در این میدان، سرشکسته اسراییل
در امان بود جولان تا تو گرم جولانی
گرز و برز وبازو نیست گوهرمصاف امروز
عصر، عصرتدبیر است، آنچنان که میدانی
خدعه میکنی باخصم در ذکاوتی پیدا
عجز دشمنان اینجاست: نقشههای پنهانی
حرز جانت از حافظ مصرعی بلند آمد:
در پناه یک اسم است، خاتم سلیمانی
شعری برای سردار سلیمانی
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سرهای زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
راهی است پر از شور، که میبینم از این دور
نیهای فراوانی و سرهای زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزین به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به، اما و اگرهای زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی
سعید بیابانکی
همچنین بخوانید :
گلچینی از اشعار سوزناک در فراق سردار قاسم سلیمانی
سردار قاسم سلیمانی کیست و چگونه به شهادت رسید ؟
شعری به یاد سردار قاسم سلیمانی
میخروشد از داغش دیدههای توفانی
ریزد از گلو بیرون نالههای زندانی
قاسم سلیمانی پر کشید و رفت، اما
میجهد برون از دل خشمهای ایمانی
خون او هزاران گل روی شاخه بنشانده
شد مکررای یاران قاسم سلیمانی
دست حق برون آید با نشانی از قدرت
میرود که بر چیند لانههای شیطانی
پایگاه آمریکا، پایگاه اسرائیل
محو میشود هر دو در طلوع بحرانی
آسمان بود شاهد میرسند موشکها
بر زمین نمیماند این خبیث سُفیانی
غُرّش مسلمانان، چون به جوش میآید
از عدو نمیماند جز مسیرِ ویرانی
میچشد عدو یاران در خروش ناهنگام
ضربت عراقیها، ضرب شصت ایرانی
محمود تاری
همچنین بخوانید :
دانلود مداحی جدید نریمانی برای شهید سلیمانی با سبک قدیم
شعر در مدح سردار سلیمانی
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه بیداری
تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت
که میروید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری
دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدندند بر دستت کبوترهای بسیاری
چه خوش رم میکند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سر به زیری ها، سرت را سربلندی هاست
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری
ز ما در گریههای نیمه شب یاد آورای همدرد
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری
محمدعلی مؤدب
شهیدان غریبی پشت چشمان تو پنهانند
هزار آیینه در پلکت نماز صبح میخوانند
شب از شوق نگاهت سینه ریز از کهکشان دارد
به یادت اختران در هفت گردون مست و حیرانند
نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده
تبسم میکنی ابیات در تعبیر میمانند
سکوتت حرفها دارد که در گفتن نمیآید
غزلهایم پر از آرامش اما قبل طوفانند
ببار ای ابر رحمت در دلم شوری ببار آور
کویرم، چشمهای تشنهام دلتنگ بارانند
تو سردار هزاران لشکر ملک سلیمانی
شهیدان در نگاه تو نماز عشق میخوانند
نغمه مستشار نظامی
شعر واسه سردار سلیمانی
هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانیست
از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانیست
مردانِ حق، همپای او در جبههها ماندند
بدخواهِ او، تسلیم خواهشهای شیطانی ست
در وقت میدان، او: اشداءُ علی الکفار
با دوستان، تفسیری از آیات رحمانیست
شرحِ نگاهش با یلان کارزار قدس
توصیفِ او سنگینیِ اشعارِ خاقانی ست
در صبح رجعت خوب میدانم که او هم هست
در لشکری که جمع ایرانی و افغانیست
در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد
راحت بگویم؛ آنچه میدانم و میدانیست
ایوب پرندآور
شعر درباره سردار قاسم سلیمانی
پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین
قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین
تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین
سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین
کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست میلیون قاسم آماده است، آمریکا ببین
بد رقم در سینهاش بغض تو را پرورده است
در زمین هرکس که آزاده است، آمریکا ببین
امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین
متن شعر کوتاه برای شهادت سردار سلیمانی
شب میرود و عطر سحر میگردیم
در صبح ظهور یار بر میگردیم
غم نیست که قاسم سلیمانی رفت
ما را بکشید زندهتر میگردیم
شعری برای شهادت سردار سلیمانی
شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز
شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز
نگاهش قاسم حق و بدی بود
سلیمانی که قالیچه ش دل ماست
در اوج سادگیها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست
برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم
تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مامور هستیم
پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون
نگامون موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون
برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پا به کارن
تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن
تموم دشمنا اینو بدونن
که ققنوسی توی آتیش رفته
بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته
مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده
اگه ترسوی خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده
شعری در مورد شهادت سردار سلیمانی
تیغ با درد به قلب همه بستان پیوست
رود جاری شد و آرام به طوفان پیوست
دست ابلیس برون از شب تاریک آمد
کهکشانی به شهاب رخ تابان پیوست
تا ابد رونق بازار شهادت زیباست
مرد نستوه به فرمانده ایمان پیوست
فصل تفسیر شهود و سفر و لبخند است
عاشق نور به خورشید درخشان پیوست
راه باز است بر آنان که تبسم دارند
راه باز است بر آن کس که به سامان پیوست
مادرش منتظرش بود بیاید قاسم
پسر شیعه به مهمانی سلطان پیوست
ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت
مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست
شوکت خشم و خروش علوی در سر داشت
خون پاکش به شهیدان مسلمان پیوست
حاج قاسم به سلامت! که شهادت یعنی
راوی فتح به آوینی رضوان پیوست
متن شعر در مورد سردار سلیمانی
مرحبا شیر مرد کرمانی
مرحبا قاسم سلیمانی
مردی از نسل ذوالفقار علی
با خروشی همیشه طوفانی
مالک اشتر است بی تردید
عزّت شیعه در مسلمانی
مثل عمار مانده در میدان
یاور سید خراسانی
شیر مردی همیشه آماده
تا کند جان خویش قربانی
مردی از جنس همت و صیاد
کاظمی، باکری و تهرانی
مردی از نسل پاک خرّازی
با نگاهی دقیق و چمرانی
سوریه یا عراق یا لبنان
مقصدش جلوه گاه انسانی
پهلوانی همیشه توفنده
در نگاهش غرور ایرانی
در رکابش چه خوب میجنگند
شیعیان سپاه افغانی
مثل عباس می رود محکم
تا کند از حرم نگهبانی
همرکابش مدافعان حرم
همقطارش بلند پیشانی
از همین رو، سپاه تکفیری
در هراس اند و در پریشانی
داعش اما برای او دارد
دائما نقشههای شیطانی
او ولی در سکوت میرزمد
چون پلنگان بیشه پنهانی
از حلب تا دیاله و کرکوک
رد پاهای اوست نورانی
این یل قهرمان و رزمنده
این چنین است و آنچه میدانی
دو بیتی در وصف شهادت سردار سلیمانی
سرلشکر سپاه خدا ، پیکرت کجاست؟
ای پاره پاره بدن پس سرت کجاست؟
دستت جدا شد و افتاد بر زمین
بشکسته بال و پرو شهپرت کجاست؟
سرخم نموده لاله دراین ماتم عظیم
پس ناله های ای پدردخترت کجاست؟
ساغر شکسته و افتاده بر زمین
ای ماه خون گرفته ما، پیکرت کجاست؟
ای کاش باخبر نشود ساربان تو
دنبال غارت انگشترت کجاست؟
سیداکبرموسوی (فانی)
شعر نو درباره سردار سلیمانی
به غربت شهید کردید حاج قاسم سردار ایران را
به زودی میگیریم انتقام این غم جان سوز را
سردار شهید دلاور مرد وطنم بود
شیری از شیران بیشه ایران بود
ای ترامپ که از خریت خران خرتری
گمان مبرکه زپا افتاده ایم محکم تر به راه افتاده ایم
ما نیز از تبار همان سردار شهیدیم
اراده کنیم برای نابودیت شمشیر زغلاف میکشیم
گر اذن دهد سید علی رهبر ولایت
به خاک یکسان میکنیم آن کاخ سیاه و عمارت
شعر طولانی در مورد شهادت سردار سلیمانی
ابری از آهِ آینه باران گریسته
در خونِ چشمِ غم زده، مژگان گریسته
بغضی که در گلوی قلم آتشم زده
در باغِ سرخِ مرثیه طوفان گریسته
گردیده زلفِ بید، پریشان واقعه
دستی به روی چاکِ گریبان گریسته
گویا علی به منبرِ کوفه نشسته و
بر داغِ مالِک اشترِ دوران گریسته
از سنگ، ناله خواسته هنگامه ی وداع
در غیبتِ بهار، زمستان گریسته
در محورِ مقاومت از غربتش زمین
از فَکّهِ تا بلندیِ جولان گریسته
فقدان، به نبضِ بی هیجانش به معرکه
بر التهاب سینه ی میدان گریسته
آغوش خود گشوده به آغوش آسمان
بر پاک بازی اش دلِ ایمان گریسته
احلی من العسل، پیِ فتح الفتوحِ عشق
بر قاسمِ نگینِ سلیمان گریسته
بر آیه ی تبارکِ صبحِ شهادتش
غبطه به چشمِ مردمِ ایران گریسته
شهادتت گوارای وجود سردار دلها
رسول رشیدی راد(مجتبی)
کلیپ شعر برای سردار سلیمانی
منبع مطلب : www.delgarm.com
مدیر محترم سایت www.delgarm.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
۳۰ شعر حماسی در رثای سردار سلیمانی
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در پی شهادت سردار سرافراز سپاه اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی شاعرانی از ایران و دیگر کشورها اشعار حماسی در مدح و رثای سپهبد شهید سرودند؛ امتزاج زیبایی از شعر و شهادت و حماسه ای حسینی وار در حافظه ادبی و هنری این مرز و بوم برای همیشه ثبت کردند.
علیمحمد مودب
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه بیداری
تو دهقانزاده از فضل پدر مهریست در جانت
که میروید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری
دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدند بر دستت کبوترهای بسیاری
چنین رم میکند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سر به زیریها، سرت را سربلندیهاست
خوش آن معنا که بخشیدهست چشمانت به سرداری
ز ما در گریههای نیمه شب یاد آور ای همدرد
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری
مهدی همتیان
جگر شیر در این معرکه می خواهی؟ هست
غیر جنگیدن و آزاد شدن راهی هست؟
تیغ ما تشنهی خون است به زینب سوگند
موسم عشق و جنون است به زینب سوگند
کار ما، دادن جان، مثل سلیمانیهاست
این شهادت به خدا عادت ایرانیهاست
لشگر ابرهه با فیل اگر آمده است
نوبت بارش سجیل، دگر آمده است
به سگ زرد بگویید سرت خواهد رفت
تیرِ پرتاب شده، تا جگرت خواهد رفت
از عراق و یمن و شام تو را میکوبیم
از همه خطهی اسلام تو را میکوبیم
روزتان، شامِ سیاه است؛ ببین کی گفتم
کارتان ناله و آه است؛ ببین کی گفتم
"رفت سردار، ولی خیل سلیمانیها
تیغ برداشته در لشگر قاآنیها"
مهدی چراغ زاده
تمام شهر در خواب و تو در آغوش طوفان ها
سرودی در دل شب آخرین شعر رهایی را
همیشه شیوه ی چشمت فریب جنگ با خود داشت
کجا آموختی عاشق کُشی را، دلربایی را
غزل نه، قطعه باید گفت، شاید چاره ای باشد
برای کاف. ها. یا. عین. صادت، بی عبایی را
بیا برگرد خیمه ای علمدار رشید عشق
یتیمان حرم طاقت ندارند این جدایی را
تو در آغوش یارانی و می خوانیم با حسرت
بیاد تو کجایید ای شهیدان خدایی را
نمی دانم چه گفتی در سلام آخرت با دوست
که اینگونه گرفتی تو نشان کربلایی را
لباس رزم بر تن کن برای مسجد الاقصی
بیا فرماندهی کن نقشهی فتح نهایی را
پیمان طالبی
خبر بده به زمین، آسمان شهید شده ست
سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده ست
به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی
خبر رسیده ز باغ، ارغوان شهید شده ست
چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل
چقدر خاطره از نهروان شهید شده ست
چراغ روشن آن آشیانه کن خاموش
که آن قناری بی آشیان شهید شده ست
بگو رقیه بداند که برنخواهد گشت
بگو به زینب قامت کمان: شهید شده ست
به دوش ماست کنون بار ای گرانجانان!
که آن برنده بار گران شهید شده ست
علم ز دست علمدار ما نمیافتد
چقدر پیر شهید و جوان شهید شده ست
کجاست صور بشارت؟ بشیر را کشتند
سیه بپوش که ماه منیر را کشتند
خبر رسید که با کشتن کریم آنک
فقیر را و یتیم و اسیر را کشتند
نگاه کن به سندهای روشن تاریخ
که این قبیله صغیر و کبیر را کشتند
فغان که اهل سقیفه به پشت آن در باز
به قصد کشتن حیدر، غدیر را کشتند
همان مجاهد هر راه صعب و دور و دراز
همیشه حاضرِ هر دور و دیر را کشتند
یگانه مرد کویری! نواده کرمان!
به کشتن تو نه ما را! کویر را کشتند
قرار بود اگر راه گم شود، میشد
چقدر راهنمای دلیر را کشتند
مگر به دست حسن واقعه مرتب شد
ببین دو مرتبه قاسم فدای زینب شد
چنان که خون تو بر خاک ریخته هر سو
ز خون پیاله تو گوییا لبالب شد
خبر رسید که تقصیر گندم ری بود
شریح قاضی اگر فکر مال و منصب شد!
چه خون دمید به پیکر مرا؟ که میجوشد
چنان که آخر سر رشک هر مرکب شد
به صبح واقعه گفتم نبارمت ای مرد!
چنان به گریه نشستم غروب شد، شب شد
سرم فدای سر روی نی مقیمِ حسین
فدای آنکه فدایی راه زینب شد
به گریه مینگرم بر حیات بعد از تو
شهادت است برایم ممات بعد از تو
زکات خون مرا داده است شریانت
که فرق کرده برایم زکات بعد از تو
تفاوت است برای هر آدمی بینِ
حیات قبل از تو با حیات بعد از تو
بهل به مرگ به بستر بمیرد آنکس که
نکرده است به خون التفات بعد از تو
نمیرود دگر آب خوش از گلو پایین
اگر که باز شود هم فرات بعد از تو
قلم به خون من آغشته میشود زین پس
مگر که رنگ بگیرد دوات بعد از تو
الا که سوی خدا صبح جمعه پر زدهای!
نشستهام به دعای سمات بعد از تو
پس از تو اشک یتیمانه جانگدازتر است
قسم به اشک غم بچههات بعد از تو
حسن لطفی
بوی حرم آمد و بیرق غم میکشیم
چشمِ ترِ خویش بر شانهی هم میکشیم
گرچه چهل سال است ظلم و ستم میکشیم
راه حسین است و ما باز علَم میکشیم
ماکه قسم خوردهایم پایِ قسم میکشیم
آی شهیدانِ عشق نوبت مهمانی است
عرش خدا تا بهشت غرقِ چراغانی است
منتظر یارِ ما پیرِ جمارانی اس
آنچه که مانده کنون راهِ سلیمانی است
دشمنِ این خاک را ما به عدم میکشیم
خواستهام از خدا تا که مُرادم دهد
مثل شهیدی که ماند عشق به یادم دهد
تا که پذیرد مرا تا که زیادم دهد
وای اگر رهبر حکم جهادم دهد
هرچه که مستکبر است زیر قدم میکشیم
یاد تورا بعد از این بین حرم میکنیم
یاد علمدار با مشک و عَلم میکنیم
یاد عمود و سر و دست قلم میکنیم
باش که این جمله را زود دودم میکنیم
بر روی نامِ ترامپ زود قلم میکشیم
علی اصغر الحیدری شاعر هندوستانی
شیر بیشهها بودی حضرت سلیمانی
رحمت خدا بودی حضرت سلیمانی
در مجاهدت ماندی پایدار و پابرجا
تو امید ما بودی حضرت سلیمانی
این بهشت دل گشته موج موج طوفانی
معدن دعا بودی حضرت سلیمانی
ای شهید پاینده مثل مهر تابنده
از جهان رها بودی حضرت سلیمانی
دل به یاد تو گریان دیدهام پر از باران
این سحر کجا بودی حضرت سلیمانی
مثل مالک اشتر یاور علی گشتی
پشت مرتضی بودی حضرت سلیمانی
در تاسی از قاسم پاره پاره تن گشتی
قاسم وفا بودی حضرت سلیمانی
جان جان جان بودی در کجا نهان بودی
جان کربلا بودی حضرت سلیمانی
سیدوحید حقانیان در ماتم شهادت رفیق عزیزش
ای عراق! از تو سخت دلگیرم
کرده داغ دلاوران، پیرم
دم به دم میکنی سیه پوشم
با خبرها که از تو میگیرم
هر طرفای عراق! با داغی
میزنی هر نفس به شمشیرم
هر طرف پاره تن زهراست
خسته از این غم نفس گیرم
باز هم اتفاقی افتاده؟
که بدین حد ز. جان خود سیرم؟
حالم این روزها دوباره بد است
مثل شیری اسیر زنجیرم
گله، بسیار دارم از تو
ولی نیست دیگر توان تقریرم
چیزی از درد خود نمیگویم
هست شاید سکوت، تقدیرم
گلهها را گذاشتم تا بعد
گرچه هر لحظه میزنی تیرم
با غم و گریهها رهایم کن
ای عراق! از تو سخت دلگیرم...
غلامرضا سازگار
ننگتان یک پیام قرآنی است
شاهدم سید خراسانی است
مورها ادخلوا مساکنکم
کشور ما پر از سلیمانی است
ولی الله کلامی زنجانی
فنا فیالله شد اما بقا دارد سلیمانی
مقام قدس در قُرب خدا دارد سلیمانی
شهید فی سبیل الله، عزیز جان روح الله
بلی در قلب حزب الله جا دارد سلیمانی
ز جان باید سلامش کرد اطاعت از امامش کرد
مرام عاشقی چون اولیا دارد سلیمانی
به رضوان کرد کاشانه به دنیا بود بیگانه
که میثاق وفا با آشنا دارد سلیمانی
بحق تسلیم مولا بود بلی سردار دلها بود
ارادت بر علی المرتضیا دارد سلیمانی
همای رحمت ایزد به اوج آسمان پر زد
خوش آوازه چو پرواز هما دارد سلیمانی
بُوَد آن کشتهی توحید همیشه زنده و جاوید
به گوش جان سرود دلربا دارد سلیمانی
سپاه قدس را فرمانده لایق، بلی عاشق
نشان باشکوه مرحبا دارد سلیمانی
عراق وشام از او ایمن نشد تسلیم اهریمن
پیام نور بر اهل وفا دارد سلیمانی
برادر استقامت پیشهی مردان حق باشد
که ثابت کرد شور کربلا دارد سلیمانی
سیدحمیدرضا برقعی
خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست
بهراسید که این اولِ بسم اللّه است...
محمود ژولیده
ای پسندیده ی خدا، سردار
مالک اشتر ولا ، سردار
جز شهادت نبود لایق تو
ای براه ولی فدا، سردار
داغ تو خونجگر کند ما را
خون تو زنده تر کند ما را
تازه بیدار تر شدیم، آری
خونِ مظلوم اثر کند ما را
گر چه این قلب رهبرم خون شد
همتِ انتقام افزون شد
بلکه با خون حاج قاسم ها
فتنه های دگر دگرگون شد
ای بنازم به استقامتشان
میدمد لاله ها ز قامتشان
بخدا بر مشام جان آید
عطر پیروزی از قیامتشان
رهبر و مقتدایمان فرمود
نبرَد خصم زین جنایت سود
عزمها را کنید اینک جزم
که زمان فرج بیاید زود
رفت با خونِ مالکِ اشتر
اقتدارِ نظام، بالاتر
به ولایت قسم، اَلا قاسم
بی تو تنها نمانَد این رهبر
یارِ سردار کو به کو مهدی
کیست "مَن یَنتَظِر" ابو مهدی
به یقین لحظه ی شهادتشان
با تو گشتند روبرو مهدی!
حاج قاسم که کربلایی شد
آسمان نیز نینوایی شد
شهدا را گرفت در آغوش
که بسر دوره ی جدایی شد
ای علمدارِ جبهه ی اسلام
ای به وقتِ نیازها، اقدام
نزد زهرا به فاطمیه شدی
با علمدارِ کربلا اکرام
آنکه فرمانِ شامِ هجرت داد
نیمه ی شب، طلوعِ فجرت داد
ای امیرِ مدافعانِ حرم
موسم زینبیه اَجرت داد
ایکه معشوق، هم کلامت باد
جانِ ما نذر انتقامت باد
سرِ سردار و زانوی ارباب
سرِ آقایمان سلامت باد
ای دلت غرقِ حضرتِ معبود
عهد ما انتقام سیلی بود
رفتی اما به رجعتت برگرد
باز همراهِ مهدیِ موعود
میلاد عرفان پور
آن لحظه که جان می رود از دست، حسین!
دیدار تو آخرین امید است، حسین!
تا همت عشق است چرا منت مرگ؟!
باید به شهیدان تو پیوست، حسین!
پیمان طالبی
خبر بده به زمین، آسمان شهید شده ست
سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده ست
به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی
خبر رسیده ز باغ، ارغوان شهید شده ست
چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل
چقدر خاطره از نهروان شهید شده ست
چراغ روشن آن آشیانه کن خاموش
که آن قناری بی آشیان شهید شده ست
بگو رقیه بداند که برنخواهد گشت
بگو به زینب قامت کمان: شهید شده ست
به دوش ماست کنون بار ای گرانجانان!
که آن برنده بار گران شهید شده ست
علم ز دست علمدار ما نمیافتد
چقدر پیر شهید و جوان شهید شده ست
کجاست صور بشارت؟ بشیر را کشتند
سیه بپوش که ماه منیر را کشتند
خبر رسید که با کشتن کریم آنک
فقیر را و یتیم و اسیر را کشتند
نگاه کن به سندهای روشن تاریخ
که این قبیله صغیر و کبیر را کشتند
فغان که اهل سقیفه به پشت آن در باز
به قصد کشتن حیدر، غدیر را کشتند
همان مجاهد هر راه صعب و دور و دراز
همیشه حاضرِ هر دور و دیر را کشتند
یگانه مرد کویری! نواده کرمان!
به کشتن تو نه ما را! کویر را کشتند
قرار بود اگر راه گم شود، میشد
چقدر راهنمای دلیر را کشتند
مگر به دست حسن واقعه مرتب شد
ببین دو مرتبه قاسم فدای زینب شد
چنان که خون تو بر خاک ریخته هر سو
ز خون پیاله تو گوییا لبالب شد
خبر رسید که تقصیر گندم ری بود
شریح قاضی اگر فکر مال و منصب شد!
چه خون دمید به پیکر مرا؟ که میجوشد
چنان که آخر سر رشک هر مرکب شد
به صبح واقعه گفتم نبارمت ای مرد!
چنان به گریه نشستم غروب شد، شب شد
سرم فدای سر روی نی مقیمِ حسین
فدای آنکه فدایی راه زینب شد
به گریه مینگرم بر حیات بعد از تو
شهادت است برایم ممات بعد از تو
زکات خون مرا داده است شریانت
که فرق کرده برایم زکات بعد از تو
تفاوت است برای هر آدمی بینِ
حیات قبل از تو با حیات بعد از تو
بهل به مرگ به بستر بمیرد آنکس که
نکرده است به خون التفات بعد از تو
نمی رود دگر آب خوش از گلو پایین
اگر که باز شود هم فرات بعد از تو
قلم به خون من آغشته میشود زین پس
مگر که رنگ بگیرد دوات بعد از تو
الا که سوی خدا صبح جمعه پر زده ای!
نشسته ام به دعای سمات بعد از تو
پس از تو اشک یتیمانه جانگدازتر است
مجتبی صمدی
سردار آسمونی
سخته ندیدن تو
مونده زمین تو بُهتِ
این پر کشیدن تو
تو مُزدت و گرفتی
ما به غمت نشستیم
تا آخرین نفس با
عهدی که بستی هستیم
اُسطوره واسه مردم
هستی برا همیشه
سنگ از تو بود هراسون
بودی اگر چه شیشه
چشمات خروش خشم و
آئینه رو با هم داشت
حاج قاسم دلاور
لفظ شهید و کم داشت
آرامش از تو داره
تهران، دمشق و بغداد
رو هیچ ضریحی با تو
حتّی یه خط نیفتاد
یک روح سربلندی
توو سربه زیریهات بود
بعد فرج ، شهادت
بالاترین دعات بود
اسم تو رو می خونه
سو سوی هر ستاره
این خاکِ آریایی
مثل تو کم نداره
نزدیکه با صلابت
بر فتنه گر بتازیم
مِیدونی توی حیفا
با نام تو میسازیم
دشمن شبیه قطره س
اسم تو مثل دریاس
راهت ادامه داره
عکست تووقاب دلهاس
دست تو رو گرفتن
بردن به آسمونا
اون دستی که رو خاکا
اُفتاد شبیه سقا....
ناصر شهریاری
چگونه از تو بگوید کلام من سردار
تو بوده ای همه آرامش وطن سردار
شهادت تو مبارک ، خوشا به احوالت
رسیده ای تو به ارباب بی کفن سردار
حسن لطفی
اگرچه نوبت خون گریههای طولانیست
اگرچه کشور من در هوای بارانیست
قسم به خون تو ای سربدار قدسیِ ما
که این دیار پُر از قاسم سلیمانیست
قاسم نعمتی
مسیر رود خروشان به دامن دریاست
به خون خویش طپیدن سرورِ این دنیاست
بدون دست؛علمدار؛دیدنی تر شد
لباس سرخِ شهادت به قامتت زیباست
به روی دوش شهیدان تنت شب جمعه
کنارِ علقمه مهمانِ حضرت زهراست
ز فاو تا به حلب ؛زینبیه تا به عراق
حضور ِ سبز تو شانه به شانهٔ شهداست
سلام بر تنِ پاکِ تو و «ابومهدی»
که عاشقانه در آغوش سیدالشهداست
کسی که در پی الگو برای ایثار است
حیات تا به شهادت نتیجه اش اینجاست
زمان زندگی ات فاتحانه جنگیدی
شهادت تو سرآغاز مرگ آمریکاست
تقاص خون تو را صهیونیسم پس بدهد
به گور میبرد این آرزو «علی تنهاست»
نوشته روی عَلَم «قاسم سلیمانی»
به روی شانهٔ او پرچم علی بالاست
زکربلای چهار و شلمچه جا ماندی
ولی قرار تو بادوستان تو ؛دی ماست
کسی که فاطمیه جام وصل می نوشد
میانِ شعله اگر دست و پا زند ؛ گویاست_
_میانِ آن درودیوار مادرِ ماسوخت
میانِ آن در و دیوار محشری برپاست
به پیش چشم علی می زدند زهرا را
یگانه عصمت کبری به زیر دست وپاست
اگر که چادر مادر به کوچه خاکی شد
ظهور فاطمیه در غروب عاشوراست
سیدمحمد میرهاشمی
ای که شیطان و ابن شیطانی
نام ما را مبر به آسانی
اهل سر دادنیم ما، هستیم
لشکر سید خراسانی
ملتی از بسیجیان هستیم
مالک اشتران ایرانی
عاشقان، لشکر امام زمان
و سفیهان جنود سفیانی
قطعه قطعه شویم و خوش باشیم
رسم ما را مگر نمیدانی
مرگِ بستر برای ما ننگ است
بگذریم از جهان به آسانی
ما یکی نه، هزارها هستیم
کلنا قاسم سلیمانی
محسن ناصحی
به پیمانِ خود -اهل ایمان - عمل می کنند
به قولی که دادند - مردان - عمل می کنند
چه اندازه ما - سخت - از عشق دم می زنیم
شهیدان چه اندازه آسان عمل می کنند
چه باک از سر و تیغ و خنجر ، که در پای عهد
شهیدان نه با حرف با جان عمل می کنند
دم از جنگ می زد یهود و نفهمیده بود
که مردانِ مُلکِ سلیمان ، عمل می کنند
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از الست
بلیَ گفته اند و به پیمان عمل می کنند
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از غدیر
علی باورند و به قرآن عمل می کنند
چه سلمان چه بوذر چه مالک ، علی یاوران
چه آغاز باشد چه پایان ، عمل می کنند
عباس احمدی
باز هم موج های طوفان زاد
غیرت خلق را تکان دادند
تا به دریای معرفت برسیم
شهدا راه را نشان دادند
تسلیت واژه قشنگی نیست
گرچه او قهرمان ملت بود
او که چون مرغِ در قفس، عمری
در به در در پی شهادت بود
یا علی گفت و دل به دریا زد
چون شهادت کلید پرواز است
حاج قاسم دوباره ثابت کرد
درِ این باغ همچنان باز است
مرحبا ای شهید زنده ی عشق
پیش ارباب، روسپید شدی
تلخ بود این خبر، جدید نبود
سالها پیش تو شهید شدی!
موعد انتقام نزدیک است
تند بادیم و غیرتی شده ایم
دشمن از ما به وحشت افتاده
همگی بمب ساعتی شده ایم
نفیسه سادات موسوی
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها
بیدوام است ولی خنده شیطانیها
کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا
کم نبودند در این خاک سلیمانیها
جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت
کی جهان دیده از این گونه فراوانیها؟
آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
رفت پیوست به حاج احمد و طهرانیها
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ
کم مباد از سرشان سایه نادانیها
برسانید به آنها که پشیمان نشوند
ثمری نیست در این دست پشیمانیها
غیرت است این که همه پیر و جوان میبندند
گره بر چکمه و سربند به پیشانیها
انتقامش به خدا از حججی سختتر است
وای از مشت گرهکرده ایرانیها!
راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
این خبر را برسانید به سفیانیها
محسن زعفرانیه
دشمنِ پست بداند که مسلمان هستیم
از تبار علی(ع) و میثم و سلمان هستیم
عهد بستیم که تسلیم شیاطین نشویم
تا نفس هست همه بر سر پیمان هستیم
با دفاع از حرم آل علی(ع) در واقع
حامی میهن خود، خادم ایران هستیم
بیشمارند در این عرصه سلیمانی ها
پس بدانید در این خاک فراوان هستیم
چند سالی است که با کلّ قوا منتظرِ
یک خطا از طرف دشمنِ نادان هستیم
راه قدس از حرمِ کرب و بلا می گذرد
فکر ملحق شدن قدس به تهران هستیم
مهدی مقیمی
در دل خون و خاک خوابیدن
تازه گاهی شروع بیداریست
پیش چشمان عمهء سادات
اربٱ اربٱ شدن چه تکراریست
راستی روضه خوان شدن ساده است
باز، آتش به جانمان افتاد
عکس انگشتر تو هر کس دید
یاد انگشت و ساربان افتاد
حاج قاسم، اگر چه سربسته
گفته بودی، شهید خواهی شد
حرفی از سوختن نبود اما....
آخر روضه خیمه گاهی شد
التماس دعا، چه حال خوشی
چه دل روشنی، چه معراجی
در دل شعله ها، شب جمعه
زایر کربلا شدی حاجی
عزت و غیرت و شکوه و شرف
در رگ و خون هر چه ایرانیست
قاسمی رفت و قاسمی مانده
کشور ما پُر از سلیمانیست
حنجر این دیار تا محشر
جز سرود ظفر نمی خواند
بر تن قطعه قطعه ات سوگند
پرچمت بر زمین نمی ماند
محمدمهدی عبداللهی
از فتنه پاییز در این باغ ،پیام است
این حادثه سرخ سرآغاز قیام است
سبز است قیامی که در این چله عزت
در معرکه ها سرخ ولی گام به گام است
هرچند که تلخ است به دل،داغ شهیدان
در فصل شهادت فقط ایام به کام است
این نهضت امّید چهل ساله شد امروز
در سایه خورشید، پر از شور مدام است
سرخیم در این باغ پر از خون سپیدار
هستیم بر آن عهد که در جان کلام است
بی شبهه عدو نقشه کشیده ست چهل سال
دوران بزن در رواِشان نیز تمام است
غم نیست که سردار سلیمانیِ ما رفت
زیرا که علمدار، نگاهش سوی شام است
خونخواه شهیدان سفر کرده می آید
می آید از آن دور ،یقین حسن ختام است
امیر عظیمی
خبر آمد که ماه را زده است
تیرهروزی پگاه را زده است
نور چشم سپاه را زده است
آتشی زد به قلب ایرانی
خبر قاسم سلیمانی
با شهادت دلش مراد گرفت
فیض را وقت بامداد گرفت
راه را از حسین یاد گرفت
تاج عزت مبارکت سردار
این شهادت مبارکت سردار
نه فقط کشورم برایت سوخت
دل هرچه حرم برایت سوخت
رهبرم، رهبرم برایت سوخت
گرچه در سینهها غمت باقیست
رفتی اما مقاومت باقیست
قاتلت پایمال خواهد شد
قبر خود کنده، چال خواهد شد
گرچه ترسیده، لال خواهد شد
رهبرما اگرچه دلریش است
انتقامی بزرگ در پیش است
ای امیر حماسهساز سلوک
با تو موسیقی شهادت کوک
لعن الله اُمه قتلوک
این شعار امام و روح خداست
مرگ بر قاتلت که امریکاست
روز جمعه، دل امام زمان
سوریه تا عراق تا ایران
در عزای تواند سینهزنان
ای عقاب حرم پرت پاشید
ای علمدار پیکرت پاشید
بر دل ما زده است باز شرر
عکس یک دست دور از پیکر
از تو ای مرد باوفا افسر
چشم تو روضه، پیکرت روضه
دست و انگشتر و سرت روضه
روضه شاه بی کفن شده ای
پاره پاره تن و بدن شده ای
قاسمی، گرم سوختن شده ای
پیکری پاره سوخت در شعله
پشتدر، فاطمه، خطر... شعله
زهرا آراسته نیا
شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز
شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز
نگاهش قاسم حق و بدی بود
سلیمانی که قالیچه ش دل ماست
در اوج سادگی ها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست
برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم
تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مامور هستیم
پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون
نگامون موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون
برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پا به کارن
تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن
تموم دشمنا اینو بدونن
که ققنوسی توی آتیش رفته
بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته
مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده
اگه ترسوی خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده...
مهدی جهاندار
تشهّد سحر شاهدان کرب و بلایی
شهود هرشبهی آیههای سرخ خدایی
شهادت آینه و بازتاب آینههایی
شهید را خودت آیینهی تمامنمایی
خلاصه اینکه دلاور خلاصه شهدایی
در این میانه بنازم مدافعان حرم را
شناختند چه رندانه خاندان کرم را
که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را
به دست خوب کسانی سپردهاند علم را
مدافع حرم عشق با تمام قوایی
بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد
و سبک زندگیاش بوی انجماد بگیرد
خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد
رسد به رتبهی حلاج و از تو یاد بگیرد
به حاج همّت و چمران قسم، خود از عرفایی
بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی
سر قبایلی از این قبیل را بشکافی
سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی
و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی
برای حضرت موسای این زمانه عصایی
در آن طرف حججیها خراب چشم سیاهش
در این طرف دل جاماندههاست چشم به راهش
و قاسمان سلیمانیاند خیل سپاهش
درآبهای کف دست کیست چهرهی ماهش
پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟
محمدحسین ملکیان
سینه ها با سوختن، ارزنده تر خواهند شد
شمع ها در عمق شب، تابنده تر خواهند شد
امتیاز ماست مُردن! می کُشند و غافلند
دم به دم با مرگِ ما بازنده تر خواهند شد
سنگ اگر هم صحبت آیینه های ما شود
ما زبان هامان از این بُرّنده تر خواهند شد
چونجواب صخره تکراری ست، پرسش های موج
بعد از این از صخره ها کوبنده تر خواهند شد
چشم هایی که پی میراث ما افتاده اند
منتظر باشند! در آینده، تر خواهند شد!
اهل دنیا را خیال مرگ حتی می کُشد
عاشقان با مرگ اما زنده تر خواهند شد
ای شهادت! دست خونین بر سر و رومان بکش!
تحفه ها، تزیین شده، زیبنده تر خواهند شد
رزق اگر باشد شهادت، شام با تهران یکی ست
«بی تفاوت ها» فقط شرمنده تر خواهند شد!
سیدمهدی موسویتبار
بدینسان که بودی خوشا زندگانی
خوشا زیستن، دائم و جاودانی
خوشا نیمه شب، التماس و تضرع
و در روز روشن، یلی، قهرمانی
و ویرانگر خانههای شیاطین
شده بود بر بیکسان سایبانی
چگونه بگویند این شاعران با
کدامین بیان و کدامین زبانی
سخن از تو و دست جاماندهای که
گرفت از علمدار نام و نشانی
و عهدی است با خون تو تا همیشه
که در هر زمانی، که در هر مکانی
بگیریم سخت انتقامی که پیچد
صدایش همیشه به گوش جهانی
موسی عصمتی
ما گریهای از جنس بهاران داریم
ما گریه از این دست، فراوان داریم
ما هرچه سر افرازی و سر سبزی را
از برکت خون این شهیدان داریم
ما آینه دوباره تاریخیم
تکرار هزار باره تاریخیم
فردوسی و مولوی و حافظ از ماست
ما ملت پر ستاره تاریخیم
اسطوره پاک تیر آرش از ماست
گودرز و تهمتن و سیاوش از ماست
تو خرمن پنبهای و میدانی که
پایان غریب قصه، آتش از ماست
مرتضی پیرزاده عضو انجمن اسلامی دانشجویان
بنویسید که دست از تن سردار افتاد
پای برجاست علم، گرچه علمدار افتاد
بنویسید که بیتاب خدا بود که رفت
سروِ جا مانده ز خیل شهدا بود که رفت
مردی از جنس علی مالک دوران بوده
معنی عشق به اسلام و به ایران بوده
درد این است که عمار ستودن سخت است
چه بگویم که ازو شعر سرودن سخت است
وقت معراج رسیدست که عازم شده ای
جمع عباس و علی اکبر و قاسم شده ای
نزد حق جان تو هشیار تر است ای سردار
دستت از پیش علمدار تر است ای سردار
خسته جانی دگر آسوده ازین میدانی
این سحر ندبه کنار شهدا میخوانی
رفتی و غرق در آن بغض غریبت بودی
بس که دلتنگ رفیقان شهیدت بودی
احمد آمد ببرد مستی خود را با خود
که در آغوش برد هستی خود را با خود
شب وصل است شب جمع پریشانی ها
همه سربند حسین است به پیشانی ها..
محمدرضا زائری
منبع مطلب : iusnews.ir
مدیر محترم سایت iusnews.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
مدح و ثنا لایق رب جلیل است
همان ربی که رحمن و خلیل است
جهاندار عظیم و بی نیاز است
خالق کل نبات ز سیر تا پیاز است
برای راهنمای جن و ابن آدم
فرستاد انبیا را او دما دم
محمد خاتم پیغمبران است
نگینی در ورای مرسلان است
بعداز او آمدن ائمه اطهار
ره مصطفی را کردن اظهار
خدا را شاکریم هستیم مسلمان
به مانند شمعی هر دم فروزان
از ان به که هستیم اهل ایران
زاده شیر مردان جنگی و دلیران
بلوچ ،کرد، لر، ترک با بختیاری
برای خاک ایران کنند بی قراری
به پا خواسته یلی از خاک کرمان
چون آمریکا ز بیمش بود گریزان
به میدان نبرد و رزمُ پیکار
نمود با اهریمنان جنگ دشوار
ز لبنان یمن هم مرادن جنگی
بُودن در رکابش چون خدنگی
فلسطین تا به غزه یار داشتند
درخت الفت و دوستی بکاشتند
برای دشمنان شمشیرِ علی بود
امامش رهبر ما آن سید علی بود
نگشت آسایشش یک لحظه دمساز
به میدان نبرد چون شیر پیشتاز
چو داعش اسم قاسم می شنیدن
هراسان و لرزان ز شهر می رمیدن
شبی از شب های سرد سال بود
ورا با خالقش عهد و وصال بود
ابو مهدی مهندس یار غارش
ز نسل دلیران و عالی تبارش
خبر امد که هر دو مجروح گشتن
نه مجروح بلکه بی روح گشتن
نصیب هر دو تاشون شد شهادت
نگردد برکسی تحقق این سعادت
از اول با ولایت پیمان بستند
تا پای جان بر این پیمان هستند
خدایا سرنگون کن دشمنش را
به ایران باز آوردند انگشترش را
همه ملت ز سوگش داغ دار است
برای قاتلانش چون زهر مار است
سلیمانی بخواب ما بیدار هستیم
به چشم دشمنان چون خار هستیم
خدایا رهبر ما نور جهان است
برای دشمنان حرفم عیان است
که ما سرباز هستیم بر ولایت
خودت یارب نصیبم کن شهادت
سعیدا شاعری کاریست دشوار
ز نوکاران که خواهد کار بسیار
💫💫💫💫💫💫💫💫
شعر از شاعر جوان سعید ناروئی ( فرهنگی )از خطه ولایت مدار دلگان جلگه چاه هاشم