در زبان فارسی معمولا در ابتدای جمله
در زبان فارسی معمولا در ابتدای جمله را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
شناخت جمله و اجزاي آن
جمله :
به مجموعه كلماتي كه پيامي را به ديگري منتقل كند؛و از دو بخش نهاد و گزاره تشکیل شود،جمله گويند.
نكته 1 : نشانه جمله ، فعل است .
مثال : حكيمي گفت : آنان كه زندگي را بستري از گل هاي سرخ مي دانند ، از خارهاي آن مي نالند .
نكته 2 : جايگاه فعل در هر جمله معمولاً انتهاي جمله است . اما در شعر يا برخي عبارات براي تأكيد بيش تر جايگاه آن تغيير مي كند .
مثل : رسيد مژده كه ايّام غم نخواهد ماند
نكته 3 : هر جمله دو بخش اساسي دارد : نهاد و گزاره
نهاد
به كلمه يا گروهي از كلمات كه درباره ي آن خبري مي دهيم ؛ نهاد ( صاحب خبر / نهاد جدا ) مي گوييم
و مي توان با استفاده از « چه كسي / چه چيزي » نيز نهاد را شناخت .
مثلاً در جمله ي :
« زنبور عسل شيره ي بهترين گل ها را مي مكد » در باره ي « زنبور عسل » خبر داده ايم پس زنبور عسل نهاد جمله است . يا اين كه پرسيد : چه چيزي شيره ي بهترين گل ها را مي مكد ؟ جواب آن « زنبور عسل » نهاد جمله است .
مثال 2 :
در جمله ي « علي در امتحان پايان سال مؤفّق شد » درباره ي « علي » خبر داده ايم پس « علي » نهاد است . يا اين كه پرسيد : چه كسي در امتحان پايان سال مؤفّق شد ؟ جواب آن « علي » نهاد است .
مثال 3 :
« سعيد به منزل دوستش رفت و با او ديدار كرد »
در اين جا ما دو جمله خواهيم داشت كه هر جمله نياز به نهاد جداگانه اي دارد . در جمله ي (سعيد به منزل دوستش رفت) « سعيد » صاحب خبر يانهاد است اما در جمله ي (با او ديدار كرد ) صاحب خبر يعني « سعيد»
نيامده است و محذوف است .پس نهاد را با نشانه ي « - » نشان مي دهيم .
مثال 4 :
« علماي بزرگ ايران با رهبر انقلاب ديدار كردند. آن ها از نا كارامدي برخي انتقاد كردند »
در اين جا نيز ما دو جمله داريم كه در جمله ي اوّل (علماي بزرگ ايران با رهبر انقلاب ديدار كردند.) نهاد جمله، گروه كلمه ي «علماي بزرگ ايران » است و در جمله ي دوم (آن ها از نا كارامدي برخي انتقاد كردند) ضمير « آن ها » كه به جاي گروه اسمي (علماي بزرگ ايران) آمده است ، نهاد جمله است .
نكته 1 :
نهاد معمولا در ابتداي جمله مي آيد اما در شعر يا برخي عبارات براي تأكيد بيش تر اجزاي ديگرجمله ، جايگاه آن تغيير مي كند .
مثلاً در جمله ي : « با كار و تلاش ، مؤفّقيّت به دست مي آيد » نهاد جمله « مؤفّقيّت » است .
نكته 2 :
نهاد مي تواند ( اسم يا گروه اسمي ، ضمير و گاهي محذوف باشد ) . به مثال هاي فوق دقّت كنيد
نكته 3 :
نشانه ي نهاد ، مطابقت آن با شناسه است :
الف- اگر نهاد « من » باشد ، شناسه ي جمله « م » است (نهاد گاهي محذوف است )
مثل : من به دانشگاه مي روم
به دانشگاه مي روم . از شناسه ي (م ) پي به محذوف بودن نهاد ( من ) مي بريم . پس نهاد اين جمله ، تهي « - » است .
ب- اگر نهاد « تو » باشد ، شناسه ي جمله « ي » است . (نهاد گاهي محذوف است )
مثلاً : تو در مسابقه گل زدي «- » گل زيبايي در مسابقه زدي
تو با محمد يه سينما رفتي .
پ - اگر نهاد « او » باشد ، شناسه ي جمله ( -َ د) يا ( تهي ) است . (نهاد گاهي به صورت اسم و گاهي محذوف است )
او در كنكور سربلند مي شود ( او : نهاد / -َ د : شناسه )
او به مدرسه رفت ( او : نهاد / شناسه : تهي )
كتاب از دستش افتاد ( كتاب : نهاد / شناسه : تهي )
محسن به پدرش احترام مي كند ( محسن : نهاد / شناسه : -َ د )
ت- اگر نهاد جمله « ما » باشد ، شناسه ي جمله « يم » است . (نهاد گاهي محذوف است )
مثلا : ما خود را براي رفتن به دانشگاه آماده مي كنيم
«- » خاطرات تلخ خود را مرور كرديم
تذكّر : اگر نهاد جمله ( من و تو ) باشد ، شناسه ي آن ( يم ) خواهد بود . من و تو به كلاس رفتيم
ث - اگر نهاد جمله « شما » باشد، شناسه ي جمله « يد » است . (نهاد گاهي حذف مي شود )
مثال : شما درس را به آرامي بخوانيد
ج - اگر نهاد جمله « ايشان / آن ها » باشد، شناسه ي جمله « ند » است . (نهاد گاهي حذف مي شود )
مثال : ايشان لباس ها را پاره كردند
تمرين
نهاد را در نمونه هاي زير مشخّص كنيد .
1- فردوسي وحافظ از شاعران بزرگ ايران هستند
2- انسان متمدّن امروز مضرّات زياده خواهي و غرور را مي داند .
3- پرنده مردني است . پرواز را به خاطر بسپار .
4- بيشتر داستان هاي شاهنامه از روايت هاي پهلوي گرفته شد.
5- طلب دانش بر هر مسلماني واجب است .
6- او با تلاش بسيار به مقصود رسيد .
7- نويسندگان و شعرا از اساطير در نوشته ها و اشعار خويش استفاده مي كنند
8- احترام به پدر و مادر نشانه ي معرفت است .
9- در ادبيات جهان آثار ادبي بر اساس محتوا به چهار نوع : حماسي ، تعليمي ، غنايي و نمايشي تقسيم شده است .
گزاره و اجزاي آن
گفتيم هر جمله از دو بخش نهاد و گزاره تشكيل مي شود و گزاره خبري است كه درباره ي نهاد داده مي شود . گزاره ي يك جمله گاه فقط يك فعل است . مثل : خورشيد مي درخشد
گاه گزاره علاوه بر فعل ، اجزاي ديگري چون : مفعول ، مسند و متمّم مي پذيرد كه در اين بخش به هريك اشاره مي كنيم .
مفعول :
گروه اسمي است كه پس از آن نشانه ي « را » باشد يا بتوانيم اين نشانه را به آن بيفزاييم .
به تعبير ديگر گروه اسمي است كه كار بر آن واقع مي شود و معني جمله را تمام مي كند
تشخيص مفعول با فرمول : « چه چيز را » يا چه كس را + فعل ؟
به اين مثال ها توجّه كنيد :
رامين خانه را خريد مرتضي كتاب مي فروشد
اگر از اين عبارات كلمه هاي « خانه » و « كتاب » را حذف كنيم جمله ناقص و نا تمام است .
مفعول گاهي به تنهايي معني جمله را كامل مي كند مانند مثال هاي ذكر شده ؛ و گاهي همراه وابسته هايي است و به صورت گروه مفعولي مي آيد . مانند :
كتاب شاهنامه ي فردوسي را چه كسي مطالعه كرد ؟
دانش آموزان ديوارِكلاس اوّل دبيرستان را رنگ زدند
نكته : گاهي مفعول به صورت ضمير ( جدا ، پيوسته و .... ) ظاهر مي شود .
مثال1- بزد دست سهراب چون پيل مست برآوردش از جاي و بنهاد پست
برآوردش (ش ) = اورا مفعول است
مثال2- زدش بر زمين بر به كردار شير بدانست كاو هم نماند به زير
زدش = او را زد (ش ) مفعول است
نكته : گاهي مفعول به صورت ضمير ( جدا ، پيوسته و .... ) ظاهر مي شود .
مثال1- بزد دست سهراب چون پيل مست برآوردش از جاي و بنهاد پست
برآوردش (ش ) = اورا مفعول است
مثال2- زدش بر زمين بر به كردار شير بدانست كاو هم نماند به زير
زدش = او را زد (ش ) مفعول است
تمرين :
مفعول را در نمونه هاي زير مشخّص كنيد .
بچّه ها داستان را مطالعه كردند
كتابي براي مطالعه خريدم
همي ريخت خون و همي كند موي
دوستي كه به عمري فراچنگ آريد به يكدم ميازاريد
دروغ شرافت، مردي و مروّت ببرد و حسد ريشه ي زندگي بسوزاند
حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او
نهال دشمني بر كن كه رنج بي شمار آرد
با دوست و دشمن طريق احسان پيش گير كه اين را عداوت كم شود و آن را مهر و محبّت بيفزايد .
مسند :
كلمه يا گروهي از كلمات است كه فعل اسنادي ( است ، بود ، شد ، گشت و گرديد ) به آن نياز دارد .
به اين مثال ها توجّه كنيد :
هواي مهرماه گرم بود دانش آموز آينده نگر كوشا است
آيا مي توان كلمه هاي مشخّص شده را حذف كرد ؟ چرا ؟
پاسخ شما درست است چراكه با حذف آن ها جمله ها ناقص خواهند بود .
پس « مسند » نيز مانند « مفعول » گروه اسمي است كه فعل هاي اسنادي به آن نياز دارند .
نكته 1 : واژه اي كه معمولا نقش مسندي پيدا مي كند ، از مقوله ي « صفت » است ، اما گاهي « اسم » نيز نقش مسندي مي گيرند . مانند :
نام او حسين است « حسين » اسم است و نقش مسندي گرفته است .
نكته 2 : افعال اسنادي اگر به صورت « منفي » ، « مضارع » « امر و نهي » و به همراه فعل كمكي آينده ساز ( خواهم ، خواهي و ... ) بيايد ، نقش مسندي را نيازمندند .
به اين مثال ها توجّه كنيد :
1- هيچ يك از بچّه ها مردود نشد « نشد » فعل اسنادي است و « مردود » مسند است .
2- گرم شو از مهر و ز كين سرد باش « شو » و « باش » افعال اسنادي هستند و « مهر» و « سرد» مسندند
3- پسر همسايه روزي دكتر خواهد شد « خواهد شد » فعل اسنادي است و « دكتر » مسند است .
نكته 3 : هريك از افعال اسنادي مي توانند كنار هم بيايند و نقش مسندي بپذيرند .
مثلاً :
1- دوستم در كنكور قبول شده است . « شده است » فعل اسنادي و « قبول » مسند است .
2- هوا گرم شده بود « شده بود » فعل اسنادي و « گرم » مسند است .
3- برادرم نزد معلم عزيز گشته بود « گشته بود » فعل اسنادي و « عزيز » مسند است
تذكّر : هريك از افعال اسنادي (است ، بود ، شد ، گشت و گرديد ) در صورتي كه به همراه افعال اسنادي بيايند ، فعل اسنادي به حساب مي آيند و نياز به نقش مسند دارند .در غير اين صورت فعل اسنادي نبوده و نيازي به مسند ندارند .
به اين مثال توجّه كنيد :
1- پرنده روي درخت نشسته است . « نشسته است » ماضي نقلي است نه اسنادي
2- احمد درسش را خوانده بود « خوانده بود » ماضي بعيد است نه اسنادي
نكته 4 : گاهي اوقات مسند براي تأكيد در جابه جا مي شود . مثل :
1- مردي بود بس بزرگ خواجه نظام الملك « مردي بس بزرگ » مسند
2- متصدّي موزه جواني بود سي ساله « جواني سي ساله » مسند
نکته ۵ : هرگاه افعال ( است و بود ) به معنی « وجود داشتن باشد ، فعل اسنادی نیست .
مانند : پول در جیبش بود
نکته ۶ : اگر افعال ( شد و گشت ) به معنی « رفت و چرخید » باشد ، فعل اسنادی نیست .
مانند : هواپيما دور شهر گشت
متمّم
گروه اسمي است كه پس از حرف اضافه ( از ، در ، به ، با ، براي ، بر ، و ... ) بيايد و معناي فعل بدون آن ناتمام باشد . به اين متمم « متمّم فعلي » مي گويند يعني برخي از افعال تنها نياز به حرف اضافه ي خاص دارند تا كامل شوند
اينك به مثال هاي زير توجّه كنيد و بيان كنيد هريك از افعال جمله هاي زير نياز به چه حرف اضافه اي دارد ؟
1- منصور شجاعانه ........... دشمن مي جنگيد .
2- كودك ...... سياهي شب مي ترسيد .
3- دانش آموز خوب ...... آينده اش مي انديشد .
4- انسان منظّم كتابش را ..... قفسه قرار مي دهد .
5- سعي كن .... دوستي با افراد نادان بپرهيزي .
شماره يك : فعل « مي جنگيد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « با » نياز دارد .
شماره دو : فعل « مي ترسيد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « از » نياز دارد .
شماره سه : فعل « مي انديشد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « به » نياز دارد .
شماره چهار : فعل « قرار مي دهد » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « در » نياز دارد .
شماره پنج : فعل « بپرهيزي » تنها به متمّم با حرف اضافه ي « از » نياز دارد .
با توجّه به مثال هاي فوق بايد توجّه داشت كه :
1- جمله بدون متمّم ( متمّم فعلي » ناتمام است .
2- اين متمّم ها تنها نياز به يك حرف اضافه ي اختصاصي دارند .
3- برخي از افعال مي توانند حروف اضافه ي مختلفي را بپذيرند كه به آن ها « متمّم قيدي » مي گوييم .
مثلا : فعل « رفت » را مي توان با حروف اضافه ي زير همراه كرد .
1- صادق به مدرسه رفت 2- صادق از مدرسه رفت 3- صادق تا مدرسه رفت
امّا براي متمّم فعلي چنين امري امكان پذير نيست . مثلا نمي توانيم بگوييم :
1- ما از پدر خود مي نازيم 2- ما در پدرمان مي نازيم 3- ما تا پدرمان مي نازيم
تست
1- در كدام گزينه « مسند » وجود ندارد ؟
الف ) او قهرمان خواهد شد ب ) ايران سرزمين دليران است
ج ) رضا از باشگاه بيرون رفته بود د ) فضاي زندگي ما سرشار از مهر گشت
2- در كدام گزينه ، مفعول وجود ندارد ؟
الف ) قدر وقت را بدانيم ب ) كتاب خريده شد
ج ) تجربه هاي بسياري از سفر بر گرفتيم د ) پيام تبريكي به معلّم خود بنويسيد .
3- در كدام گزينه مسند يافت نمي شود ؟
الف ) دانش آموز سر افراز گشت ب ) آن ها روي صندلي نشسته بودند
ج ) سرپرست كاروان پيرمردي بود با تجربه د ) زبان چيست ؟
تهیه کننده:سیده فاطمه موسوی نژاد
کلاس202
منبع مطلب : www.sedighehadabiyat.blogfa.com
مدیر محترم سایت www.sedighehadabiyat.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
تعریف «فعل»، «فاعل» و «مفعول» در زبان فارسی چیست؟
تعریف اصطلاحات فعل و فاعل و مفعول نه تنها در زبان فارسی کاربرد دارد ، بلکه در زبان عربی نیز وجود دارد.
و تعریف آنها در این دو زبان (فارسی و عربی) یکسان است.
اگرچه که به نظر بنده تشخیص آنها در زبان عربی با توجه به اعراب کلمه و دیگر نشانه ها آسان تر است.
در مجموع، تعاریف این کلمات در فارسی چنین است:
فعل : کلمه ای است که در معنا بر انجام گرفتن کاری و یا پذیرش حالتی دلالت دارد:
مثل) خوردم، می روم، خواهم نوشت، رفته بودم، و ....
و با توجه به زمان انجام کار به چند دسته تقسیم می شود:
۱.ماضی ساده که در معنا بر زمان گذشته دلالت می کند.و زیر شاخه های آن عبارتند از:
-ماضی استمراری که (می) دارد: می رفتم
-ماضی نقلی که (ه و است) دارد: رفته است
-ماضی بعید که (ه و بود) دارد: رفته بود
۲.مضارع ساده که در معنا بر زمان حال دلالت می کند و زیر شاخه های آن عبارتند از:
-مضارع التزامی که (ه و باش) دارد: رفته باشم
-مضارع اخباری که (می) دارد: می روم
۳. مستقبل که در معنا بر زمان آینده دلالت دارد و در ترجمه (خواه) می گیرد: خواهم رفت
فاعل: به کسی گفته می شود که کاری را انجام می دهد یا حالتی را می پذیرد.
مفعول: به کسی یا چیزی گفته می شود که کار بر آن انجام می شود و معمولا در جمله قبل از (را) می آید.
مثال علی تکالیفش را نوشت.
در این جمله:
علی فاعل، تکالیفش مفعول، نوشت فعل است.
منبع مطلب : lamtakam.com
مدیر محترم سایت lamtakam.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
درسي(زبان و ادبيات فارسي)
الفبای فارسی
مجموع نشانههایی که برای نشان دادن آواهای هر زبان بهکار ميرود، الفبای آن زبان نامیده ميشود.
این نشانهها در زبان فارسی 32 تا است.
واج
هر کدام از آواهای زبان را واج ميگویند. واج عبارت است از کوچکترین واحد صوتی متمایز.
واجها دو دستهاند: مصوت، صامت
1- مصوت یا صدادار: آوایی است که با لرزش تار آواها از گلو بیرون ميآید و هنگام ادای آن دهان گشاده ميماند.
در زبان فارسی امروز شش مصوت وجود دارد.
مصوت کوتاه:
خط آوایی:
مصوت بلند:
خط آوایی:
2-صامت یا بی صدا: واجهایی که در ادای آنها جریان هوا پس از گذشتن از نای گلو در نقطهاي میان گلو و لب، ناگهان بر اثر مانعی متوقف ميشود.
شماره صامتها در زبان فارسی امروز 23 صامت است که عبارتند از:
ء ب پ ت ج چ خ د ر ز س ش ف ق ک گ ل م ن و ی ه
البته برای نشان دادن برخی از صامتها چند نشانه بهکار ميبریم مثلا: ز، ذ، ض، ظ
ا ،و، ی سه نشآنهاي هستند که گاهی صامت و گاهی مصوت هستند این نشانهها اگر واج دوم هجا باشد مصوت است و در غیر این صورت صامت:
با دام، بود، بید (مصوت)
ابر، ورد، یزد (صامت)
ه: صامت است. (هنر، شهر، راه)
البته گاهی در پایان کلمه نشانه مصوت کوتاه (-ِ) است.
خانه، گربه
مصوت مرکب: بعضی زبانشناسان معتقدند که در زبان فارسی دو مصوت مرکب نیز وجود دارد:
1- در واژگان فردوسی، نوروز، روشن
2- درواژگان مِی، کِی، رِی
اما بعضی این مصوت را یک مصوت و یک صامت کوتاه ميدانند.
تعریف جمله:
مجموعهاي از واژگان که دارای معنی مستقل و تمام باشد جمله خوانده ميشود.
جمله سخنی است که حداقل دارای دو جزء اصلی باشد.
نهاد و گزاره.
در جمله حداقل یک فعل وجود دارد.
گروه، واژه، واژک
هر جمله از جزءهاي کوچکتری تشکیل ميشود:
1- گروه: دارای یک هسته و چند وابسته است.
دانشآموزان (هسته) کلاس (وابسته) پنجم (وابسته).
2-واژه: هر کدام از جزءهاي هسته را واژهاي تشکیل ميدهد.
3- واژک: بعضی واژهها از جزءهاي کوچک واژک تشکیل ميشوند.
دانشآموزان (واژه) کلاس (واژه) پنجم (واژه)
چهار واژک 1 واژک 2 واژک
کسره اضافه هم واژک است.
تعریف واژک: کوچکترین واحد زبان است که دارای بار دستوری و معنایی است و نميتوان آن را به واحد کوچکتری تقسیم کرد.
ارکان جمله
بعض از اجزاء جمله نقش اساسیتری دارند که به آنها ارکان جمله ميگویند.
11- جملههاي که فعل تام دارند دارای دو رکن هستند: علی (فاعل) آمد(فعل).
2- جملههاي که فعل ربطی دارند دارای سه رکن هستند: هوا (مسندالیه) سرد (مسند) شد (فعل).
جایگاه و ترتیب اجزا ء جمله
نهاد: معمولا در صدر جمله ميآید.
فعل: همیشه در آخر جمله ميآید.
مسند: قبل از فعل ربطی ميآید.
مفعول: معمولا پیش از فعل ربطی ميآید.
متمم: پس از نهاد و پیش از مسند ميآید.
اگر جمله هم مفعول هم متمم داشته باشد اول مفعول بعد متمم ميآید.
یوسف (فاعل) کتاب را (مفعول) به کتابخانه (متمم) داد (فعل).
منادا: در آغاز جمله و پیش از نهاد ميآید.
بدل: بعد از مبدلمنه ميآید.
تمیز: معمولا قبل از فعل ميآید.
مضافاليه: بعد از مضاف ميآید.
صفت بیانی:معمولا پس از موصوف ميآید اما صفات پیشین مثل اشاره و پرسش قبل از موصوف ميآید.
قید: معمولا در آغاز جمله ميآید. اما در جاهای دیگر جمله هم جای ميگیرد.
جمله از حیث مفهوم به چهار نوع تقسیم ميشود: خبری، پرسشی، عاطفی و امری
1- جمله خبری: در آن از وقوع کار یا بودن و پذیرفتن حالتی به اثبات با نفی خبر ميدهیم.
2- جمله پرسشی: در آن درباره چیزی یا کسی سوال ميپرسیم.
3- جمله عاطفی: که با آن یکی از عواطف خود از قبیل تعجب، تمنی، خشم و جز آنها را بیا ن ميکنیم.
چه هوای خوبی!
22- جمله غیرمستقیم یا نادستورمند: جملهاي است که در آن، اساس نظم طبعی و آیین ترکیب اجزا و ارکان بههم خورده باشد. باز برگردم به تاریخ (متمم بعد از فعل)
جمله فعلی و جمله اسنادی
11- جمله فعلی: جملهايست که از نهاد و فعل تام ساخته شده باشد و دارای دو رکن باشد: نهاد + فعل: علی آمد.
2- جمله اسنادی: به جملهاي ميگویند که از نهاد و مسند و فعل ربطی ساخته شده باشد یعنی دارای سه رکن باشد.
هوا (نهاد) سرد (مسند) است (فعل ربطی).
جمله بی فعل: به جملهاي گفتهاي ميشود که در ظاهر فعل نداشته باشد و فعل در ژرف ساخت یعنی در تقدیر باشد.
صبح بخیر، ایستادن ممنوع
جمله ساده، جمله مرکب
1-جمله ساده: جمله است که در آن تنها یک فعل بهکار رفته باشد. علی به کتابخانه رفت.
2-جمله مرکب: جملهاي است که در آن بیش از یک فعل بهکار رفته باشد. علی به کتابخانه رفت تا درس بخواند.
جمله مستقل و ناقص
11- جمله مستقل یا کامل: جملهاي است که به تنهایی مفهوم روشن و کامل دارد. (آزادی بزرگترین نعمتهاست.)
2 -جمله ناقص: جمله سادهاي است که به تنهایی مفهوم روشن و رسایی ندارد. (اگر وقت داشتم...)
جمله مثبت و منفی
1-جمله مثبت: جملهايست که چیزی را خبر ميدهد یا طلب ميکند.
شیرین درس ميخواند. برای امتحان آماده شو.
2- جمله منفی: جملهاي است که چیزی را نفی کند یا عدم آن را طلب کند.
شیرین درس نميخواند. برای امتحان آماده نشو.
جمله معترضه: جملهاي است که در ضمن جمله اصلی ميآید و مفهومی یا نکتهاي را توضیح ميدهد و اگر آن را حذف کنیم خللی در مفهوم اصلی پدید نميآید. این جمله را بین دو ویرگول یا دو خط تیره ميگذارند.
استادم – خدا او را بیامرزد – مرد سخنشناسی بود.
جمله مرکب:
جملههایی هستند که معنی آنها با یک فعل تمام نميشود و برای آن که معنی کاملی را برسانند به چندین فعل نیاز دارند. جمله مرکب از دو جمله پایه و پیرو تشکیل شده است.
1- جمله پایه: جملهاي است که غالباً غرض اصلی را در بر دارد.
22- جمله پیرو: جملهاي است که معنی کاملی ندارد و جمله ناقصی است که مفهومی از قبیل زمان، مکان، شرط و جز آن را به مفهوم جمله پایه ميافزاید.
راههای تشخیص جمله پایه و پیرو:
1- معمولا جمله پایه غرض اصلی گوینده را در بردارد و جمله دیگر جمله پیرو است.
2- جمله پیرو غالباً همراه یکی از حروف ربط ميآید.
33- فعل در جمله پیرو ميتواند به مصدر یا صفت تاویل شود.
تذکر: جمله پیرو به مصدر یا صفت تاویل ميشود و در جمله پایه یک نقش نحوی بر عهده ميگیرد که به بررسی این نقشها ميپردازیم.
الف - جمله پیرو به تاویل مصدر
1- در نقش نهاد: برای روشن کردن اتومبیل کافی است (پایه)، استارت بزنید (پیرو).
استارت زدن (نهاد) برای روشن کردن اتومبیل کافی است.
2- در نقش مفعول: تقاضا کرده است (پایه) که (حرف ربط) به شهر منتقل شود (پیرو).
به شهر منتقل شدن را تقاضا کرده است.
3- در نقش مضافالیه: امید هست (پایه) که غم دلم نقصان پذیرد (پیرو).
امید ]نقصانپذیرفتن غم دل -مضافالیه [ هست.
4- در نقش مسند: دیده را فایده آن است )پایه( که دلبر بیند )پیرو(.
فایده دیده دلبردیدن )مسند( است.
55- در نقش قید: تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است )پیرو( دل سو دا زده از غصه دو نیم افتاده است )پایه(
از هنگام )قید( افتادن سر زلف تو در دست نسیم، دل سو دا زده از غصه دو نیم افتاده است.
ب- جمله پیرو به تاویل صفت:
دو حالت دارد یا نقش صفتی ميپذیرد یا صفت جانشین موصوف است در نتیجه نقشهاي اسم را ميپذیرد.
حالت اول: صفت
دانشجویی که ميکوشد (پیرو)، موفق ميشود (پایه).
دانشجوی کوشا (صفت) موفق ميشود.
حالت دوم: صفت جانشین موصوف
1- نقش نهاد
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
پیرو پیرو پایه
هر آورنده و شمارنده عیب دگران پیش تو، بیگمان عیب تو... خواهد برد.
صفت جانشین موصوف، نهاد
2-نقش مفعول:
دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یاری و بردار خواندگی
پایه پیرو
آن ]در نعمت لاف یاری و برادر خواندگی زننده [ را دوست مشمار.
مفعول
3- منادا:
ای که در کوچه معشوقه ما ميگذری بر حذر باش که سر ميشکند دیوارش
پیرو پایه
ای ] در کوچه معشوقه ما گذرنده [ بر حذر باش
منادا
ضمیر اشاره در جمله مرکب
گاهی در جمله مرکب ضمیر اشارهاي ميآید که مرجع آن، همان مصدر یا صفت ﻣﺆول است و ضمیر اشاره هر نقش نحوی داشته باشد مصدر یا صفت ﻣﺆول نیز آن نقش را خواهد داشت.
آن که ميکوشد موفق ميشود.
نهاد پیرو پایه
آن کوشنده موفق ميشود.
صفت نهاد مسند فعل
فعل از جهت ساختمان
در زبان فارسی فعل از جهت ساختمان به شش دسته تقسیم ميشود.
1- ساده: رفت.
2-پیشوندی: در رفت.
3- مرکب: زمین خورد.
4- پیشوندی مرکب: دم در کشید.
5- عبارت فعلی: از چشم افتاد.
66- لازم یک شخصه: سر دم شد.
ساختمان فعل ساده
همچنانکه در دستور 1 گفته شد با حذف ن از مصدر بن ماضی بدست ميآید: رفتن – رفت
اما ساختن بن مضارع از بن ماضی قاعده سادهاي ندارد ولی آنها را ميتوان در هشت گروه جای داد اگر چه استثناهایی هم وجود دارد.
گروه اول: فعلهایی که مصدر آنها به ”یدن” ختم ميشود. در این گروه پس از حذف ”ید” از بن ماضی، بن مضارع به دست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
آرامیدن آرامید آرام
باریدن بارید بار
استثناهای گروه اول:
مصدر بن ماضی بن مضارع
آفریدن آفرید آفرین
گزیدن گزید گزین
شنیدن شنید شنو
دیدن دید بین
چیدن چید چین
گروه دوم: فعلهایی است که مصدر آن به ”دَن” ختم ميشود. در این گروه پس از حذف ”د” از بن ماضی، بن مضارع به دست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
راندن راند ران
کندن کند کن
استثناهای گروه دوم:
مصدر بن ماضی بن مضارع
آزرد آزار
آمدن آمد آ
بردن برد بر
زدن زد زن
شدن شد شو
کردن کرد کن
مردن مرد میر
گروه سوم: فعلهایی که مصدر آنها به ”ودن” ختم ميشود در این گروه پس از حذف ”د” از بن ماضی، ”و ” به ” آ ” تبدیل ميشود تا بن مضارع به دست آید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
آسودن آسود آسا
آزمودن آزمود آزما
استثناهاي گروه سوم:
مصدر بن ماضی بن مضارع
بودن بود بود
درودن درود درو
گروه چهارم: فعلهایی است که مصدر آن به ”ادَن” ختم ميشود در این فعلها پس از حذف ”اد” از بن ماضی، بن مضارع به دست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
افتادن افتاد افت
ایستادن ایستاد ایست
استثناهاي گروه چهارم:
مصدر بن ماضی بن مضارع
دادن داد ده
زادن زاد زا
گروه پنجم: فعلهایی که مصدر آن به ختن ختم ميشود در این فعلها با حذف ت از بن ماضی و تبدیل خ به ز بن مضارع بهدست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
اندوختن اندوخت اندوز
آموختن آموخت آموز
استثناهاي گروه پنجم:
مصدر بن ماضی بن مضارع
شناختن شناخت شناس
فروختن فروخت فروش
گسیختن گسیخت گسل
گروه ششم: فعلهایی است که مصدر آن به ستن ختم ميشود در این فعلها ﭘﺲ از حذف ست از بن ماضی، بن مضارع بهدست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
آراستن آراست آرا
توانستن توانست توان
در فعلهایی این گروه گاهی فقط یک صامت و یک مصوت باقی مانده و دو حالت دارد.
1-اگر مصورت مانده ا یا آ باشد صامت ه افزوده ميشود.
جستن جست جه
خواستن خواست خواه
2- اگر مصوت باقی مانده اُ باشد تبدیل به او ميشود.
جستن جست جو
استثناهای گروه ششم
مصدر بن ماضی بن مضارع
پیوستن پیوست پیوند
بستن بست بند
خاستن خاست خیز
شکستن شکست شکن
نگریستن نگریست نگر
نشستن نشست نشین
گروه هفتم: فعلهایی است که مصدر آنها به شتن ختم ميشود دراین فعلها ﭘﺲ از حذف ت از بن ماضی و تبدیل ش به ر بن مضارع بهدست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
گذشتن گذشت گذر
پنداشتن پنداشت پندار
گروه هشتم: فعلهایی که مصدر آنها به ختن ختم ميشود دراین فعلها پس از خذف ت از بن ماضی و تبدیل ف به ب بن مضارع بهدست ميآید.
مصدر بن ماضی بن مضارع
تافتن تافت تاب
شتافتن شتافت شتاب
استثناهای گروه هشتم
مصدر بن ماضی بن مضارع
رفتن رفت رو
سفتن سفت سنب
گرفتن گرفت گیر
گفتن گفت گو
از نهفتن، بن مضارع و ساختهای مضارع بهکار نميرود.
فعلهای چندشکلی: بن ماضی برخی فعلها به چند شکل بهکار ميرود.
در نتیجه مصدر آنها نیز چند گونه است در حالی که بن مضارع آنها اغلب یکسان است.
مصدر بن ماضی و بن مضارع
کستن کشت
کاشتن کاشت
کاریدن کارید
گشادن گشاد
گشودن گشود
راههاي شناخت فعل مرکب
1- اسم یا صفتی که با فعل مرکب آمده است نقش نحوی ندارد.
2- جزء فعل در معنی حقیقیاش بهکار رفته است.
3-جمعاً یک معنی را بیان ميکند.
مثلا زمینخوردن: 1- زمین نقش نحوی ندارد 2- خوردن در معنی بلعیدن نیست 33- جمعاً به معنی اصابتکردن بهکار رفته است.
همکرد فعل سادهاي است که با آن فعل مرکب ميسازند: کردن، خوردن که به بررسی چند نمونه ميپردازیم.
11- کردن: رایجترين همکرد در فارسی است که هم فعل لازم ميسازد (زاریکردن) و هم متعدی (تسلیمکردن)
2- ساختن: این فعل نیز مثل کردن است ولی کمتر از آن کاربرد دارد. و در زبان قدیم بیش از امروز کاربرد داشته است. کمینساختن: کمینکردن
33- نمودن: معنی اصلی آن در فارسی نشاندادن، نمایشدادن... است اما هنگامی که به معنی کردن باشد فعل مرکب ميسازد. زارینمودن: زاریکردن
4- دادن: رضادادن، گواهیدادن
5- زدن: مثلزدن، فریادزدن
6- خوردن: غمخوردن، حسرتخوردن
7- بردن: حملهبردن، رنجبردن
8- آوردن: اسلامآوردن، حملهآوردن
99- گرفتن: انسگرفتن، خشمگرفتن
تذکر: در فعل مرکب ميتوان میان دو جز آن فاصله انداخت.
تحصیلکردن: او تحصیلات خوبی در دانشگاه کرده است.
(البته بعضی محققان فاصله افتادن را یکی از دلایل فعل ساده ميدانند.)
فعلهاي لحظهاي و تداومی
11- فعل لحظهای: فعلی است که جریان یا امتداد عمل یا حالت را کوتاه و لحظهاي و بهصورت شروع نشان ميدهد. مانند افتادن، ترکیدن (دارم ميافتم: عمل را در شرف وقوع بیان ميکند.)
فعل تداومی: فعلی است که جریان عمل یا حالت را با تدام بیان ميکند و ابتدا و انتهای آن مورد نظر نیست. مانند بافتن، شمردن، جوشاندن (دارم ميبافم: عمل را در حال وقوع نشان ميدهد.)
چند نکته:
1-ساخت ماضی نقلی لحظهاي = ساخت مضارع اخباری تداومی
2- ساخت ماضی بعید لحظهاي = ساخت ماضی استمراری تداومی
3- مضارع ملموس لحظهاي نشان ميدهد که عمل در آینده اتفاق ميافتد.
44- مضارع ملموس تداومی عمل یا حالت را در حال وقوع نشان ميدهد.
رابطه فعل با حرف اضافه
برخی از فعلها با حروف اضافه خاص بهکار ميروند. مثلا:
نگاهکردن به کسی، دعاکردن به کسی ، سپردن به کسی
معاملهکردن با کسی، قرارگذاشتن با کسی، ازدواجکردن با کسی
تذکر: در بسیاری از موارد فهم متون فارسی بستگی به فهم ارتباط حرف اضافه با فعل دارد.
در مواردی معنای فعل تابع حرف اضافه است. مثلا صبرکردن بر چیزی: تحملکردن چیزی، صبرکردن از چیزی: صرفنظرکردن از چیزی
زمان دستوری، زمان تقویمی
زمان تقویمی:همان زمان اصلی است. یعنی گذر لحظهها که درک ميکنیم و به گذشته و حال و آینده تقسیم ميشود.
زمان دستوری: نامی است که فعلها با آن نامیده ميشود.
مثلاً رفتم: ماضی ساده است اما گاهی بر زمان حال و آینده دلالت دارد.
موارد استعمال ماضی ساده (مطلق)
1- بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق: من رفتم
2- بیان وقوع فعل در حال یا آینده: بچهها خدا حافظ من رفتم.
3- به جای ماضی استمراری در «بودن» و «داشتن»:
سالها بود که او را ندیده بودم.
44- به عنوان فعل معین در ماضی بعید (رفته بود) و در ماضی ملموس (داشتم ميرفتم)
موارد استعمال ماضی نقلی
11- در تقابل با ماضی مطلق فعلهایی چون شنیدن، فهمیدن، دیدن (فهمیدم که نامه را نوشته است.)
2- بیان فعلی که در زمان گذشته شروع شده و هنوز ادامه دارد. (همه در راه ماندهاند.)
33- بیان فعلی که در گذشته اتفاق افتاده و اثر یا نتیجه آن تا حال باقی است. (سعید به کتابخانه رفته است.)
4- بیان فعلی که واقع نشده ولی احتمال وقوع آن هست: (قوانینی که هنوز وضع نشدهاند.)
5- به جای ماضی التزامی: (احتمالا سعید به خانه رفته است.)
6- در ماضی ملموس نقلی از مصدر داشتن به عنوان فعل معین: (داشته میرفته است.)
77- در ماضی ابعد از مصدر بودن به عنوان فعل معین: (رفته بودهام.)
موارد استعمال ماضی استمراری
1- بیان فعلی که در زمان گذشته استمرار و ادامه داشته است. (آب به این حوضها ميرسید.)
22- بیان فعلی که در زمان گذشته چند بار تکرار شده است. (برای خودم ورقه انجام کار مينوشتم.)
33- بیان عادت در گذشته. (پدرم سالها سیگار ميکشید.)
4- بیان فعلی که در زمان وقوع آن فعل دیگری هم واقع شده باشد. (سعید ناهار ميخورد که من وارد شدم.)
55- به جای مضارع التزامی. (کاش دوباره ميآمد (بيايد) و چشم ما را روشن ميکرد (روشن بکند).)
66- به جای فعل التزامی همراه با بیان آرزو... (کاش سعید هم ميآمد (بیاید).)
موارد استعمال ماضی نقلی مستمر
در جایی بهکار ميرود که جمع میان موارد استعمال ماضی نقلی و ماضی استمراری مورد نظر باشد. (ادیبان میراث فرهنگی آن اجتماع را غنیتر ميساختهاند.)
موارد استعمال ماضی بعید:
1- بیان فعلی که در گذشته ی دور اتفاق افتاده است. (سالها ﭘیش ﭘیر مردی آمده بود.)
22- بیان فعلی که ﭘیشتر از فعل دیگری اتفاق افتاده باشد. (سیمین کارش را تمام کرده بود که سعید آمد.)
موارد استعمال ماضی ابعد
ماضی ابعد برای بیان وقوع فعلی که در گذشته دورتر اتفاق افتاده و به طریق نقل حکایت گفته ميشود، بهکار ميرود. (در کشتی زوجه استاد محمد علی نا خوش شده بوده است و آقا حاجی... ميپرداخته است.)
موارد استعمال ماضی التزامی
1- بیان وقوع فعل در گذشته همراه با شک و تردید. (شاید تا به حال رفته باشد.)
2-بیان وقوع فعل در گذشته همراه با آروز و تمنی. (اي کاش آمده باشد.)
3- بیان فعل همراه با شرط. (اگر کسی نتوانسته باشد...)
44- بیان فعل همراه با تشبیه: (مثل این است که چیزی که چیزی را گم کرده باشم.)
5- بیان فعل بعد از ادات استثناء. (من نگفتهام مگر این که شما گفته باشید.)
6- بیان فعل در مقام لزوم یا صواب. (گوینده باید طبعی توانا داشته باشد.)
7- در جمله ﭘیرو به جای مضارع التزامی. (خیلی ساده آمده بود تا حرفی زده باشد.)
88- به جای فعل امر از ساخت دوم مشخص داشتن. (این را هم اطلاع داشته باشید...)
موارد استعمال ماضی ملموس
ماضی ملموس فعل را در شرف اتفاق افتادن، یا در حال اتفاق افتادن در گذشته نشان ميدهد. (داشتم ناهار ميخوردم که علی وارد شد.)
موارد استعمال ماضی ملموس نقلی
ماضی ملموس نقلی از ماضی نقلی داشتن و ماضی نقلی فعل اصلی ساخته ميشود. این ساخت فعل را در حال اتفاق افتادن به طریقه نقلی بیان ميکند. (عصر مثل هر روز... داشته ميرفته است.)
این فعل در زمان محاوره بیشتر رایج است.
مهمترین موارد استعمال مضارع اخباری
1- بیان وقوع فعلی در زمان حال: به کتابخانه ميروم.
2- بیان افعالی که پیوسته در حال رخ دادن هستند: (پرندگان تخم ميگذارند.)
33- بیان افعالی که عادت و تکرار را ميرسانند: (هرروز با اتوبوس برمیگردم.)
4-بیان شرط و جزای شرط: چهار حالت دارد.
الف- شرط و جزا هر دو مضارع اخباری: (اگر ميآیی من هم ميآیم.)
ب- شرط با مضارع اخباری، جزا با مضارع التزامی: (اگر ميآیی من هم بیایم.)
ج- شرط با مضارع التزامی، جزا با مضارع اخباری: (اگر بیایی من هم ميآیم.)
د-شرط با ماضی مطلق جزا با مضارع اخباری: (اگر شما به وعدهتان عمل کردید من هم عمل ميکنم.)
5- بیان وقوع فعل در آینده: (فردا به مدرسه ميروم.)
6- در نقل داستان یا خبر به جای ماضی: (ملت گاندی را مقدس ميداند.)
77- برای شروع نقل قول: (ميگویند: روزی...)
موارد استعمال مضارع التزامی
1- بیان وقوع فعل همراه با شک و تردید: (شاید سعید بیاید.)
2- بیان وقوع فعل همراه با آروز و تمنا: (کاش سعید بیاید.)
3-در شرط: (اگر تو بیایی.)
4- در جزا: (اگر تو ميآیی من بیایم.)
55- فعلهایی که با لزوم همراه است. (باید بروم.)
موارد استفاده ماضی ساده
مضارع ساده، ساخت فعل مضارع است بدون پیشوند ”می” و ”ب“ و استعمال عمومی ندارد و گاهی به جای مضارع اخباری یا التزامی بهکار ميرود.
فعل معین از خواستن در فعل مستقبل: (خواهم رفت.) و از داشتن در مضارع ملموس: (دارم ميروم.)
موارد استعمال مستقبل
1- برای بیان وقوع فعل در زمان آینده: (جمعه آینده به باغ خواهم رفت.)
2- در جملههاي پیرو، برای بیان جزا، شرط. (اگر شما بروید من هم خواهم رفت.)
فعلهاي معین و ربطی
فعلهای است، بودن، شدن، باشیدن اگر بهتنهایی بهکار برود فعل ربطی هستند. (هوا سرد است.)
اما اگر به همراه فعل دیگری بیایند و به صرف آن کمک کند فعل معین نامیده میشود. (رفته است، رفته بود، دیده شد.)
کاربرد فعل در متون کهن فارسی
از آنجا که بخش اعظمی از دروس رشته زبان و ادبیات فارسی به متون نظم و نثر اختصاص دارد. لازم است دانشجویان بهکاربرد فعل در این متون توجه کنند.
ویژگیهاي کاربرد فعل در متون گذشته به اختصار عبارتند از:
1- حذف شناسه از آخر فعل به قرینه جمله قبلی و بهندرت بعدی (چون نیمه شب بود بار بر نهادند و برفت. (برفتند))
2- آوردن باء زینت در اول ماضی: شیخ را بگرفتند و بزدند.
3- افزودن باء زینت به اول فعل منفی:هیچ چیز در او نماند.
4- افزودن الف در آخر فعل: گفتا، آیدا، دادا
55- استعمال ماضی نقلی با فعلهای استم، استی،... رسیدستم (رسیده ام)
6- ماضی استمراری علاوه بر شکل امروزی در قدیم به صورتهاي مختلفی بهکار ميرود.
1- همی به جای می: (همی رفت.)
2- ی در آخر به جای می: (یافتی (ميیافت))
3- ميدر اول ی در آخر: (ميگفتی)
4- همی در اول ی در آخر: (همی کردمی )
55- ب در اول ی در آخر: (براندی)
6- مي و ب در اول: (ميبسوخت)
7- همی و ب در اول: (همی بگریستم)
8- ميو ب در اول ی در آخر: (ميبراند مي)
9- مانی و تانی در آخر با ب یا بدون ب: (برفتمانی،نکردتانی)
10- همی در آخر: (تو رسیدی همی)
111- ید در آخر: (شدندید)
7- فعل مضارع نیز علاوه بر صورت امروزی صورتهاي دیگری دارد.
11- همی به جای می: (همیگوید)
2- همی در آخر: (پیچدهمی)
3- ب به جای ميدر مضارع اخباری: بسوزد (ميسوزد)
4- مضارع ساده به جای التزامی: (پس طریق سپریم تا)
5- مضارع ساده به جای اخباری: (نامه نویسد)
6- ی در آخر است و نیست: (کار تو از این بهتر ستی)
7- ی در آخر: (خوانندی (می خوانند))
88- ب در اول و ی در آخر: (بیاموزمی)
8- فعل دعا: امروزه به صیغه مضارع التزامی ادا ميشود در قدیم در سوم شخص مفرد قبل از شناسه ا ميآمده است. دهد (دهاد)، باد (مخفف) (بواد)، مباد (مخفف) (مبواد)، گاهی الفی در آخر (بادا
9- فعل امر: امروزه با ب ميآید. (برو.)
مگر فعلهاي پیشوندی و مرکب: (بردار، توجه فرمایید.)
ولی در آثار قدیم به صورتهاي گوناگون:
1- همراه ب: (بزی)
2- بدون ب: (کن)
3- همراه ی: (مياندیش)
4- همراه ميو ب: (ميبدانید)
10- فعل بیان خواب: در قدیم در نقل حوادثی که در خواب ميدیدند در آخر فعل ی (یای بیان خواب) اضافه ميکردند.
(یوسف به خواب دید که ستاره فرو آمدی.)
این از ویژگی سبکی قرن 4 تا 6 است ولی بعدها هم به تقلید بهکار رفته است.
11- بایستن: امروزه ساختهای: باید، بایست، ميبایست، بهصورت قید بهکار ميرود اما در متون قدیم ساختهاي فعل از آن دیده ميشود.
1- بایم: مضارع ساده، اول شخص مفرد
2- نبایند: مضارع ساده، سوم شخص جمع
فعلهاي ناقص:
در زبان فارسی فعلهایی هست که با فاعل و مفعول و متمم معنای آن کامل نميشود و نیاز به کلمهاي دیگر دارد که به آن تمیز ميگوییم و این فعلها ناقص نامیده ميشوند.
من (نهاد) او را (مفعول) از خود (متمم) برتر (تمیز) یافتم (فعل).
معروفترين فعلهای ناقص:
دانستن، دیدن، شمردن، یافتن، حسکردن، انگاشتن، پنداشتن، گرفتن، گمانبردن، نهادن، نامیدن، خواندن، گفتن، خطابکردن، معرفیکردن، لیستکردن، ضبطکردن، گردانیدن، ساختن و داشتن.
تذکر: افعال دال بر لیاقت و ضرورت، این افعال بر خلاف دستههاي پیش لازماند و تمیز را به نهاد جمله وابسته ميسازند. یعنی مصداق نهاد و تمیز یکی است.
مرا (متمم) شاید (فعل) انگشتری (نهاد) بینگین (تمیز)
افعال: سزیدن، شایستن، بایستن و زیبیدن
تذکر: گروه متممی یعنی حرف اضافه و متمم نیز جمعا میتواند جایگاه تمیز را اشغال کند.
مر مرا بر راه پیغمبر شناس (مفعول تمیز (پیرو پیغمبر))
ژرف ساخت، تنازع
زبانشناسان ميگویند هر جملهاي یک روساخت و یک ژرفساخت دارد.
روساخت آن چیزی است که بر زبان ميآوریم.
ژرفساخت آن چیزی است که در ذهن گوینده جای دارد.
مثال: کتابی که خریدهاي به این قیمت نميارزد. (روساخت)
تو کتابی خریدهای، کتاب به این قیمت نميارزد (ژرفساخت)
در این مثال کتاب یک بار ذکر شده است.
گاهی کلمهاي که ادغام شده است برای دو جمله دو نقش متفاوت دارد در این صورت تنازع پیش ميآید. کتاب برای جمله اول مفعول و برای جمله دوم نهاد است.
2- واژه مشترک برای فعلی متمم و برای فعلی دیگر نهاد است.
تازه وارد با مردی که در ردیف آخر نشسته بود، گفتگو کرد..
3- واژه مشترک برای فعلی متمم و برای فعلی دیگر مفعول باشد.
از پولی که شما در جیب دارید خرج ميکنیم.
4- واژه مشترک مضافالیه و نهاد باشد.
رفیق کسی باش که خیر خواه تو باشد.
حذف
دیدیم که اجزایی از سخن حذف ميشود.
دلایل حذف:
1- عرف زبان: صبحبخیر: صبح شما بهخیر باشد.
22- حذف به قرینه لفظی: آن است که در خود جمله یا جمله دیگر لفظی ميآید. که نویسنده از تکرار آن پرهیز ميکند: (به احمد گفتم که سلام مرا به شما برساند.) (حذف احمد از جمله دوم)
3- حذف به قرینه معنوی: آن است سیاق کلام و مفهوم کلی جملهها و عبارتها باعث حذف کلمه یا واژگانی در جمله ميگردد و خواننده از روی سیاق کلام و مفهوم کلی جملهها کلمه محذوف را در ميیابد. (معلم ميگوید: درس تمام شد شما (دانشآموزان) کتابهایتان را ببندید.
حذف فعل: فعل از ارکان جمله است و جمله بدون فعل دارای معنی و مفهوم کامل نیست.
اما فعل گاهی حذف ميشود.
1- بهدلیل عرف زبان: (درود بر شما (باد) خداحافظ (باشد))
2- به قرینه لفظی: (چه درسی دارید؟ هندسه (داریم))
33- به قرینه معنوی: (از مشدی غلام چه خبر (هست)؟)
حذف نهاد:
نهاد از ارکان جمله است و بیشتر به قرینه لفظی حذف ميشود. (سنایی از مدحسرایان بود (سنایی) گاهی هزل ميگفت.)
حذف مسند: مسند معمولا بههمراه فعل ربطی حذف ميشود. (که مریض است؟ علی (مریض است))
حذف مفعول: مفعول بهندرت بهتنهایی حذف ميشود و اغلب همراه حرف نشانه و دیگر اجزای جمله حذف ميگردد. (کتاب کو؟ -علی برد (علی کتاب را برد))
حذف متمم: متمم نیز معمولا همراه حرف اضافه و گاهی با اجزای دیگر جمله حذف ميشود. (که کتاب مرا به شما داد؟ -محسن (محسن کتاب شما را به من داد)
حذف حرف ربط: حرف ربط نیز گاهی حذف ميشود. (بپا (که) نیفتی)
اجزای دیگر جمله از قبیل قید،صفت،مضافالیه معمولا همراه سایر اجزای جمله حذف ميشوند. (احمد دیروز مداد قرمز مرا برداشت و برد. (درجمله دوم همه اجزاء جمله اول حذف شده است.)
اضافه: اضافه آن است که اسمی را با کسره اضافه به اسم دیگری نسبت بدهیم.
چند نکته:
11- اصل این است که مضافالیه بعد از مضاف بیاید و بین آن دو کسره اضافه باشد. اما گاهی مضافالیه اول ميآید و کسره اضافه حذف ميشود. به آن اضافه مقلوب ميگویند و اسم مرکب ميسازد. کارخانه (خانه کار) گلاب (آب گل)
2- گاهی فقط کسره اضافه حذف ميشود و به آن فک اضافه ميگویند. (پدرزن (پدر زن))
33- آوردن چند اضافه را پشت سر هم تتابع اضافات ميگویند. (جلد کتاب گلستان سعدی)
4- اگر مضاف به آ یا او ختم شده باشد در آخر آن به جای کسره اضافه یای مکسور ميافزایند. (دریای خزر، بازوی رستم)
اگر مضاف به ه بیان حرکت مختوم باشد به جای کسره اضافه، ء ميگذاریم. (کارخانه ایرج) و می توانیم ی بگذاریم، کارخانهی ایرج
اقسام اضافه:
1-اضافه تخصیصی: درِ اطاق (در اختصاص به اطاق دارد)
22- اضافه ملکی: بین آن دو رابطه مالکیت وجود دارد. (خانه احمد (خانهاي که مال احمد است)
تفاوت این دو: در اضافه ملکی معمولا مضافالیه، انسان است و ميتواند مالک باشد، ولی در اضافه تخصیصی این چنین نیست.
3- اضافه تشبیهی: بین آن دو رابطه شباهت است. (لب ِ لعل (لب ِ مانند لعل)، داﯾﮥ ابر (ابری که مانند دایه است))
44- اضافه استعاری: آن است که مضاف در معنی غیر حقیقی خود استعمال شده باشد. (چنگال ِ مرگ ( مرگ مانند حیوانی با چنگال خویش آدمیان را ميرباید)
5- اضافه توضیحی: مضاف اسم عام است و مضافالیه نام مضاف را بیان ميکند. (روز جمعه، شهر قوچان)
6- اضافه بیانی: مضافالیه جنس مضاف را بیان ميکند. (ظرف مس)
اگر به مضافالیه ی نسبت اضافه شود به صفت نسبی تبدیل ميشود. (ظرف مسی)
7-اضافه اقترانی: بین آن دو مقارنت و همراهی وجود دارد. (پای ارادت (پایی که با ارادت همراه بود))
8- اضافه بنوت (فرزندی): مضافالیه نام پدر مضاف است. (رستم زال(رستم پسر زال))
تذکر: نوع اضافه گاهی مربوط به مفهوم واژگان و قصد گوینده است. پس گاهی یک اضافه چند حالت دارد.
چشم نرگس
1- چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد. (استعاری)
2- دختری زیباست، چشم نرگس او را کسی ندارد.(تشبیهی)
33- چشم نرگس درد ميکند. (تخصیصی)
نکتههایی درباره حروف:
برخی از حروف در اثر تحولات تاریخی متروک شده است و برخی از آنها تحول معنایی یافتهاند. بدون شناخت این تحولات درک متون قدیم دشوار است.
این حروف را به ترتیب الفبایی بررسی ميکنیم.
ابر: حرف اضافه و صورتی از بر است: ابر دست، بردست
باز: حرف اضافه بهمعنای بهسوی، بهجانب: (باز پیمان شدند (بهسوی پیمان رفتند))
پیش: حرف اضافه به دو معنی:
1-نزد، با، به: یکی پیش شوریده حالی نوشت.
22- دربرابر: جهاندار پیش جهان آفرین.
بر: حرف اضافه به معنی نزد، به: نبشتن بر رستم نامدار
دون: حرف اضافه برای استثنا به معنی جز، غیر. (هزار دینار دون دیگر چیزها)
را: شایعترین کاربرد آن، به عنوان نشانه مفعول است اما گاهی حرف اضافه است و در معانی ذیل بهکار ميرود.
1-از: (قضا را در آمد.)
2- به: (یکی را گفتم.)
3- برای: (پذیرهشدن را بیاراستند.)
4- در: (سرهفته را کرد آهنگ ری.)
55- دربرابر: (زخم فلک را نه مغفر است.)
گاهی را نشانه اضافه است. (کان سوخته را جان شد. (جان آن سوخته))
گاهی را همراه نهاد ميآید. (گرگ را آرزوی را یکی میش کند.
فا: حرف اضافه به معنی به و بر: (دل فا زبان گوید.)
فرا: حرف اضافه به معنی به ،در: (چراغ یقینم فرا راه دار.)
فراز: حرف اضافه به معنی بر و به: (فراز یکی پیل نر.)
که: گاهی برای تاویل است که در جملات مرکب از آن بحث شد. گاهی حرف ربط ساده است به معنای ذیل:
1- بلکه: نه، (که از ناله مرغان چمن در طرب است (که اضراب))
22- زیرا، به علت آن که: (که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (که تعلیل))
3- در حالی که: (بر آید که ما خاک باشیم و خشت.)
4- اگر برای شرط: (چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار.)
55- چنانکه: (زدیده ام شده یک چشمه در کنار روان/ که آشنا نکند در میان آن فلاح)
6- لیکن: (برکنم دیده که من دیده از او برنکنم.)
7- برای تغییر و شرح: (خاک مشرق شنیدهام که کنند...)
8- برای مفاجات (بیان امر ناگهانی) (او به سخن در، که در آمد غبار)
مَر: حرفی است که پیش از نهاد و مفعول و متمم ميآمده و ظاهرا برای تاکید بوده است.
نهاد: (مر او هست پرورده کردگار)
متمم: (به افعال ماننده شو مرپری را)
مفعول: (مر او را به آیین پیشین بخواست)
مگر: گاهی حرف اضافه و برای استثناست: (مگر کسی که به زندان عشق در بند است.)
گاهی قید است بهمعنای ذیل:
1- قید شک و تردید: چویها بستهام از دیده به دامان که مگر (شاید)
2- قید تاکید: تو گویی مگر فره ایزدی است. (همانا)
3- قید استفهام انکاری: دلش بس تنگ ميبینم مگر ساغر نميگیرد؟ (آيا)
4- قید تشبیه: ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت. (گویا)
5 - به معنی از قضا: مگر از هیئت شیرین تو ميرفت حدیثی. (اتفاقا)
و: حرف ربط است گاهی به معنی ”درحالیکه” است (واو حالیه) (اجلم ميکشد و درد فراقش سبب است.)
وا: حرف اضافه به معنی با، به: عشق وا ما گفتن.
ورای: حرف اضافه بهمعنی جز: ورای طاعت دیوانگان زما مطلب.
یاد آوری:
11- گاهی برای یک متمم دو حرف اضافه پیش و پس آن ميآوردند. (بر... اندرون / ز....بر/ از برای.... را / به.... اندر)
22- گاهی هر دو حرف اضافه پیش از متمم ميآمد: (دو تن را نیامد سر اندر به خواب)
3- حرف اضافه پیش از متمم ميآید اما گاهی در قدیم پس از متمم ميآمد. (بیند اشتر را سقط او راه بر (بر راه))
44- گاهی از حروف اضافه مرکب (به جهت، به محض) حرف به حذف ميشود. (پا برهنه جانب ِ مسجد دوید.)
پیشوند و پسوند
پیشوندها و پسوندها واژکهایی هستند که در اول یا آخر واژهها ميآیند. و مفهوم جدیدی به آنها ميبخشند و در برخی موارد طبقه دستوری آنها را عوض ميکنند.
پیشوندهای معروف و کاربردهاي مهم آنها:
ب –
1- ب + اسم: صفت. بخرد: خردمند
2- ب + اسم: قید. بسرعت: سریع
3- ب + اسم: اسم مرکب. بدست: وجب
44- ب + حاصل مصدر: قید. بزودی: سریعا
با: بر سر اسم ميآید و صفت مرکب ميسازد. (با هنر: هنرمند)
باز: به معنی دوباره و از نو است و یا معنی کلمه را موکد می کند.
باز آمدن (مصدر – فعل) بازگشت (بن ماضی) بازپرس (بن مضارع)
بر:
در اول اسم ميآید و صفت ميسازد. بر کنار
در اول فعل: برداشتن – برداشت (بن ماضی) برانداز (بن مضارع)
بی: پیشوند نفی است و بر سر کلمههاي زیر ميآید و صفت ميسازد.
1- در اول اسم: بیادب
22- در اول بن فعل: بیتاب
3- در اول ضمیر: بیخود
4- در اول ترکیبات و صفی: بیهمهچیز
در:
در اول فعل: درآمدن
در اول بن ماضی: درآمد
در اول بن مضارع: درگذر
فر: این پیشوند در چند کلمه قدیم مانند ”فر خجسته ” و چند اصطلاح جدید فرآورده و فرآیند دیده ميشود.
فرا:
1- در اول فعل: فراگرفتن
2- در اول بن مضارع: فراخور
3- در اول ضمیر مبهم: فراهم
فراز: در اول فعل فعل ميآید: فراز آوردن
فرو:
1- در اول فعل: فروبردن
2- در اول بن فعل: فروکش
33- در اول اسم: فرومایه
لا: حرف نفی عربی است و در فارسی پیشوند است: لاعلاج، لاکردار
ن: پیشوند نفی است و در موارد زیر بهکار ميرود.
1- بر سر صفت: نسنجیده
2- بر سر اسم: نستوه (صفت)
3- بر سر بن فعل، اسم یا صفت ميسازد: نترس
44- در وسط صفتهای بیانی مرکب: خدانشناس
نا: پیشوند نفی است و در موارد زیر بهکار ميرود.
1- بر سر اسم: ناکام (صفت)
2- بر سر صفت: نادرست
3- در وسط صفتهای بیانی: حقناشناس
4- در اول بن مضارع: ناشناس
5- در اول بن ماضی: ناشایست
6- در اول مصدر: نادیدن
77- در صفتهایی که بر خویشاوندی ناتنی دلالت ميکنند. (ناپدری، نامادری)
وا: در موارد زیر بهکار ميرود:
1- در اول فعل: واخواستن
2- در اول بن ماضی: واخواست
3- در اول بن مضارع: وادار
4- در اول اسم: واپس
55- در اول صفت مفعولی: وارفته
ور: در موارد زیر بهکار ميرود:
1- در اول فعل: وررفتن
2- در اول بن ماضی:ورشکست
3- در اول بن مضارع: ورانداز
4- در اول اسم: وردست
5-در اول صفت: ورپریده
هم: بهمعنی مصاحبت و همراهی در موارد زیر ميآید.
1- در اول اسم: همکار
2-در اول بن ماضی: همنشست
3- در اول بن مضارع: همنشین
4- در اول صفتهای اشاره: همین
5- در اول ضمیر مبهم: همدیگر
6- در اول پسوند: همسان
77- در اول حرف اضافه: همچون
پسوندهاي معروف و کاربردهاي مهم آنها:
ا: در موارد ذیل بهکار ميرود.
1- برای مبالغه و تاکید و کثرت: خوشا، خرما
2- با صفت، اسم ميسازد: پهنا
3- در آخر بن مضارع، صفت فاعلی ميسازد: دانا
4- در آخر بن مضارع صفت لیاقت یا مفعولی ميسازد: خوانا (لیاقت)، رها(مفعولی)
55- در آخر فعل دعا: بادا
ار: در سه مورد بهکار ميرود:
1- با بن ماضی، اسم مصدر ميسازد: دیدار
2- با بن ماضی و مضارع، صفت فاعلی: خواستار
33- با بن ماضی، صفت مفعولی: گرفتار، مردار
آسا: پیشوند تشبیه است و صفت و قید ميسازد: غولآسا
اک: با بن مضارع اسم ميسازد: خوراک
آگین: پسوند مبالغه، با اسم، صفت ميسازد: عطر آگین
ان: در موارد ذیل بهکار ميرود:
1- با بن مضارع، صفت فاعلی ميسازد: روان
2- برای نسبت پدری یا نیایی: قبادان
3- برای ساختن قید زمان: بامدادان
4- برای نسبت به مکان و قبیله: توران، چناران
55- برای ساختن اسم مصدر: آشتیکنان
اندر: پسوندی است به معنی نا بر خویشاوندی ناتنی دلالت ميکند. (مادر اندر: نامادری)
انه: در موارد ذیل بهکار ميرود.
1- برای تشبیه و نسبت و لیاقت: ویرانه، جسورانه
2- اسم ميسازد: عصرانه
33- صفت و قید ميسازد: ماهانه
انی: مأخوذ از زبان عربی است و برای نسبت بهکار ميرود: روحانی
بار: به معنی کنار و ساحل: رودبار، جویبار
بان: در مفهوم محافظت و فاعلیت: باغبان، دربان
تاش: مأخوذ از ترکی بهمعنی هم: خواجهتاش
چه: پسوند تصغیر، اسم مصغر ميسازد: باغچه
چی: مأخوذ از ترکی برای نسبت: توپچی
دان: پسوند جا و مکان است و ظرفیت را ميرساند: آتشدان
دیس: به معنی شباهت و هم مانندی: تندیس (شبیه تن، مجسمه)
زار: پسوند مکان: لالهزار
سار: در موارد زیر بهکار ميرود:
1- برای شباهت: دیوسار
2- برای کثرت در مکان: کوهسار
3- در مفهوم جانب و ناحیه: رخسار
4- برای نسبت و انصاف: شرمسار
55- در معنی سر: گاوسار
سان: برای مشابهت: همسان
ستان: پسوند مکان: بوستان
در دو کلمه تابستان و زمستان دلالت بر زمان ميکند.
سیر: پسوند مکان است: گرمسیر
ش: در آخربن مضارع، اسم مصدر ميسازد: خورش، روش
معادل قدیم آن شت و شن بوده است: کنشت،کنشن
ک: در موارد زیر بهکار ميرود:
1- برای تصغیر: شاخک
2- برای تقلیل و تدریج در قید: نرم نرمک
3- برای تقلیل در صفت: دلخوش کنک
4- برای تحقیر و توهین: شاعرک
5- برای تجیب و ترحم: طفلک
6- برای تشبیه: عروسک
7- برای نسبت: سنگک
8-برای ساختن اسم آلت: غلتک
9- برای ساختن اسم از صفت: زردک
کده: پسوند مکان: میکده
که: برای تحقیر: مردکه
کی: پسوندی است در تداول عامه صفت و قید ميسازد: یواشکی
گار:
1- در آخر بن فعل، پسوند فاعلی: آفریدگار
2- در آخر اسم پسوند نسبت: یادگار
33- در آخربن ماضی پسوند لیاقت: ماندگار
گان: در آخر اسم یا صفت شمارشی، نسبت را ميسازند: مهرگان، دهگان
گانه: در آخر صفت، پسوند نسبت است: جداگانه، دوگانه
گانی: پسوند نسبت: خدایگانی
گاه: پسوند مکان و زمان: دانشگاه، صبحگاه
گر:
1- پسوند فاعلی و مبالغه: دادگر، ستمگر
2- پسوند شغلی: رفتگر
گین: پسوند مبالغه و صفت ميسازد: خمشگین
لاخ: پسوند مکان و کثرت: سنگلاخ
م: پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی: دوم، چندم
مان:
1- پسوند نسبت در آخر صفت: شادمان
2- پسوند نسبت در آخر اسم: دودمان
3- پسوند سازنده اسم از بن مضارع: زایمان
44- پسوند سازنده اسم ذات از بن ماضی: ساختمان
مند: مسند صفت و دارندگی و مبالغه: دانشمند
مین: پسوند صفت شمارشی ترتیبی و صفت پرسشی: دومین، کدامین
نا: از صفت،اسم ميسازد: تنگنا
ناک: پسوند اتصاف و دارندگی: خشمناک
نده: با بن مضارع، صفت فاعلی ميسازد: دونده.
در غیر بن هم ميآید: شرمنده
و: پسوند اتصاف و تحقیر: ریشو، یارو
وار: در معانی ذیل بهکار ميرود:
1- دارندگی: امیدوار
2- شایستگی: شاهوار
3- هممانندی: بهشت وار
44- برای نسبت و اتصاف: گوشوار
واره: برای شباهت و نسبت: گوشواره، سنگواره
ور: برای اتصاف و مبالغه: دانشور،بارور.
با ضمه هم ميآید: رنجور
وش: پسوند تشبیه: حوروش
وند: برای دارندگی و اتصاف: فولادوند
ه: هاي بیان حرکت در موارد ذیل بهکار ميرود:
1- با بن مضارع اسم مصدر (ناله) یا اسم آلت (تابه) ميسازد.
2- با بن ماضی، صفت مفعولی ميسازد: گفته
3- برای ساختن صفت و قید در کلمههاي مرکب: یکشبه، هیچ کاره
44- برای تشبیه به اسم پیوندی: گوشه
5- برای تحقیر و تصغیر: مرده، دختره
6- برای مبالغه: خودکامه
7- با صفت بیانی و شمارشی، اسم ميسازد: زرد، دهه
8- تغییری در معنی ایجاد نميکند: رخساره
99- برای ساختن اسم منسوب: روزه
ی: اقسام بسیاری دارد:
1- معروفترین آنها نشانه نسبت است: تهرانی، محمودی
2- نشانه حاصل مصدر: خوبی
3- نشانه نکره: بقالی
4- نشانه وحدت: کیلویی
55- نشانه لیاقت: گفتنی
6-نشانه قید زمان: عمری
7-نشانه تحبیب و تفخیم: نورچشمی
88-یای وصفی که به کمک که و جمله پس از آن، اسم را معرفه ميکند. (کتابی که خریدم از جمالزاده بود)
یت: مأخوذ از عربی و اسم مصدر ميسازد: انسانیت
ین:
1- صفت نسبی ميسازد: سیمین
2- صفتساز: دروغین، دیرین
3-صفت برترین ميسازد: مهین
ینه: صفت نسبی ميسازد: سیمینه
یه: مأخوذ از عربی:
1- در اسم خاص مکان: امیریه
2- در اسم سازمانها:نظمیه
3- در اسم فرقهها: امامیه
4- در اسم اوراق خاص: ابلاغیه
5- در اسم انواع ادبی: هجوبه
66- برای ساخت صفت نسبی: اصلیه
میانوند: علاوه بر پسوند و پیشوند، الفاظی در میان کلمههاي مرکب ميآیند که به آنها میانوند ميگویند:
ا: سراسر
به: سر به سر
تا: سرتاسر
در: پی در پی
منبع مطلب : ebipiryaee.blogfa.com
مدیر محترم سایت ebipiryaee.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
ناشناس : نهاد اول و آخر فعل
درزبان فارسی معمولا درابتدای جمله درانتهای جمله می اید نکارش شش جواب
مکایل پیشکری
نهان
نهاد اول و آخر فعل
نهاد میشه و در پایان جمله چی می اید
.....
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
درزبان فارسی معمولادرابتدای جمله نهاد می اید
ودرانتهای جمله فعل میاید