حرمسرای آقا محمد خان قاجار
حرمسرای آقا محمد خان قاجار را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
حرمسرای «آغا محمدخان قاجار» و.مراسم ازدواج در تهران قدیم ...
حرمسرای آغا محمدخان قاجار و....
وقتی سخن از حرمسرای «آغا محمدخان قاجار» که خواجه و خنثی بوده بهمیان میآید، انسان دچار شگفتی میشود. اما واقعیت این است که «آغامحمدخان» نیز که او را در کودکی به دستور «علیقلی میرزا عادلشاه» برادرزادهی نادرشاه، خواجه کرده بودند، دارای حرمسرایی متشکل از هفده زن ماهرو بود. درباریان و اطرافیان «آغامحمدخان» چنین وانمود میکردند که نمیدانند شهریار قاجار، خواجه است.
خواجهی تاجدار که قادر به کامجویی از آنان نبود به گفتهی صاحب «تاریخ عضدی» درصدد اذیت و آزار آنها برمیآمد.او چون با مشاهدهی رخسار زیبا و اندام دلفریب زنان زیبا آتش بهوجودش میافتاد و درعین حال قادر به کام گرفتن نبود، خشمناک و برافروخته میشد و دیوانهوار با شلاق و چوب به جان دختر بیچارهای میافتاد که افتخار همخوابگی سلطان نصیبش شده بود و آزارش میداد. این موارد و بسیاری ویژگیهای دیگر این شاه قاجار را در برنامهی دوم «حرمسرا» بشنوید.
تاریخ ناگفتهی حرمسراهای ایرانی
زن، کنیز، و حرمسرا در ذهنیت مردان
بخش اول
پدیدهی حرمسرا و داشتن زنان متعدد، از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشتهاست. در کتاب «حیات مردان» از «پلوتارک» در مورد حرمسرای «اردشیر دوم هخامنشی» نیز سخن به میان آمدهاست. «هردوت» از زنان زیبا و دلیر ایرانی، بسیار و به نیکی یاد میکند. در تاریخ باستان، داستانهای فراوانی از مبارزات و رقابتهای زنانهی درون حرمسراهای عصر هخامنشی نقل شدهاست.
معروفترین پادشاه ساسانی که حرمخانهاش شهرت فراوان داشته، «خسرو پرویز» بوده است که حدود هزار زن در حرمسرای او زندگی میکردهاند. از زنان مشهور او، میتوان به «شیرین» و «مریم»، دختر امپراتور روم اشاره کرد. این شیرین همان کسی است که نظامی، شرح حال دلدادگیهای او را با خسرو پرویز پادشاه ساسانی است، زیر عنوان منظومهی « خسرو و شیرین » آورده است. البته پس از رواج اسلام در ایران، داشتن حرمسرا در میان خانوادههای ثروتمند و رجال سرشناس نیز رایج گردید. حتی داشتن زنان عقدی و صیغه در میان مردم کوچه و بازار نیز چیزی غیر عادی نبودهاست.
این نکته را باید یادآور شد که داشتن زنان متعدد و نگاه داشتن آنان در حرمسرا، تنها در ایران متداول نبودهاست. بلکه این سنت در کشورهای دیگر مشرق زمین از جمله ترکیهی عثمانی و دربار هارونالرشید نیز رواج داشته است.
«خسرو معتضد»، یکی از نویسندگان کتاب «سیاست و حرمسرا، زن در عصر قاجار» در مقدمهی کتاب مینویسد: «انگیزهی عمدهی نویسندگان این کتاب بیشتر پردازش و تشریح و تبیین علت عقب ماندن ایران از کاروان ترقی جهان بهویژه در قرن نوزدهم میلادی برابر با قرون سیزده و چهارده هجری قمری است. وقتی پادشاهی چون «فتحعلیشاه قاجار» سالها وقت خود را در آن مقطع حساس تاریخی به خوشگذرانی و زمانسپاری بیهوده میگذراند وکلکسیون زنان در خانهی خویش ترتیب میدهد، نیک پیداست که کشور را به حال خود رها میکند و اوقات زیادی برای رسیدگی به امور ملک و مردم برایش باقی نمیماند.
انصاف دهیم زمانی که شاهی که در عین حال وظایف رییس مملکت، رییس دولت، قوهی مقننه و حتی قضائیه را به شانههای ناتوان خود تلنبار کرده و خویشتن را اولیالامر هم میخواند، اینسان روزگار به بیهودگی و هوسرانی بگذراند و صاحب بیش از 200 فرزند شود، کجا توان و وقت پرداختن به امور مهم کشور را خواهد داشت و آیا نمیتوان یکی از رازهای عقبماندگی ایران در 200 سال اخیر را از همین گمکردن زمامدار در شبستانهای حرمسرایش بازیافت؟!»
مجموعه برنامههایی که زیر عنوان «حرمسرا» تهیه شده، آمیزه و تنظیمی است از کتابها و نوشتههایی همچون:ـ سیاست و حرمسرا (زن در عصر قاجار)، که با همکاری دو نویسندهی آن، «خسرو معتضد» و «نیلوفر کسری» فراهم آمدهاست.
ـ زنان نامدار تاریخ ایران (مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه)، از «فریبرز بختیاری اصل»
ـ زن ایرانی به روایت سفرنامهنویسان فرنگی، از «میترا مهرآبادی
ـ زنان حرمسرای «ناصرالدین شاه»، نوشتهی «دکتر ابوالقاسم تفضلی»
ـ از «فروغالسلطنه» تا «انیسالدوله»، از «خسرو معتضد»
دیگر بخشهای «تاریخ ناگفتهی حرمسرا»
زنان قاجار در اسارت مناسبات اندرونی و بیرونی
در عصر قاجار، شیوهی پوشش زنان در محیط خانه و بیرون از آن، متفاوت بود. نوع پوشش آنان را در درون خانه از لحاظ تاریخی میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دورهی اول، از ابتدای دوران قاجار تا مسافرت «ناصرالدینشاه» به فرنگ.
دورهی دوم، از مسافرت «ناصرالدینشاه» تا پایان عصر ناصری و ابتدای دورهی مظفّری. دورهی سوم، از ابتدای دورهی مظفری تا پایان دورهی قاجار.
دورهی اول، از ابتدای دوران قاجار تا مسافرت «ناصرالدینشاه» به فرنگ
لباس زنان را در دورهی اول، پیراهن کوتاه بدون یقهای تشکیل میداد که جلوی آن باز و دکمههای زرین و مروارید نشان زینتبخش آن بود. نزد خانوادههایی که از ثروت کافی برخوردار بودند، این دکمهها از طلا و مرواریدبود. نوع پارچهها ابریشمی بود که گاه چندین رشته مرواریدبه دور یقه دوخته میشد.
معمولاً پیراهنها را شلواری گشاد، مانند شلوار مردان و نیمتنهای کوتاه به نام «ارخالق» تکمیل میکرد. بر روی آن «چاپکین» میپوشیدند که عبارت بود از پیراهن بدون یقهای که جلوی آن باز بود و در زیر کمر، از چپ به راست دکمه میخورد. پوشش سر را نیز پارچهای به شکل سهگوش تشکیل میداد که به آن «چارقد» میگفتند و از انواع آن میتوان به دو نمونهی چارقد «قالبی» و «آفتابگردانی» اشاره کرد.
دورهی دوم، از مسافرت «ناصرالدینشاه» تا پایان عصر ناصری و ابتدای دورهی مظفّری
مسافرت ناصرالدین شاه به فرنگ و روسیه و دیدن بالرینهای «پترزبورگ» که شلوار بافتهی چسبان و نازکی به پا میکردند و دامن های بسیار کوتاهی به اندازه یک وجب روی آن میپوشیدند، شاه را بر آن داشت که زنهای حرم خود را به پوشیدن این نوع لباس تشویق کند. او زنان حرمسرا را واداشت تا چاقچورها (شلوار بلند چین دار مخصوص زنان) را کنار گذارند، شلیته های کوتاه بپوشند و سر و موی خود را نیز با روسری های سفید ساده بپوشانند. سلیقه شاه اندک و آرام از درون حرمسرا به بیرون سرایت کرد و بسیاری از زنان و دختران خواص نیز به آن گراییدند اما این خواست در میان مردم عادی و به دلیل فضای مذهبی حاکم بر جامعه، جای خود را پیدا نکرد.
بهجتالدوله
دورهی سوم، از ابتدای دورهی مظفری تا پایان دورهی قاجار
در این دوره، کت و دامن و لباس به شیوهی فرنگی بهویژه در میان زنان طبقهی مرفه افزایش یافت. خانوادههای وابسته به دربار از این نوع پوشش استفاده میکردند و زنان روشنفکری چون «قرةالعین» نیز بدون حجاب در جمع ظاهر میشدند.
لباس بیرونی خانمها، چادر یکشکل و همانندی بود که سر تا پای زنان را کاملاً میپوشاند و معمولاً از پارچههای ابریشمی، پشمی، تافته و اطلس بود که به رنگهای سیاه، آبی پررنگ و آبی نیلی تهیه میشد. عموم زنان دیگراز پارچه های نخی راه راه یا گلدار استفاده میکردند که با دو شیوهی دوخت از هم شناخته میشدند.
بر روی این چادرها روبندی بهمنظور پوشاندن چهره استفاده میشد که پارچههای چهارگوش و یا مستطیل شکل بود و قسمت پوشش چشمها را توردوزی کرده بودند. این روبنده توسط قلابهایی به پشت سر بسته میشد. چگونگی شکل و نوع این قلابها مشخصکنندهی طبقهی اجتماعی فرد بود. و بالاخره قسمت بعدی این پوشش را چکمهای به نام «چاقچور» تشکیل میداد. در اواخر دورهی قاجار، نوعی روبنده به نام «پیچه» متداول شد که کوچک و مربع شکل بود و از موی دم اسب تهیه میشد.
اما لباس زنان ایلیاتی و روستایی که اکثر آنها در کارهای اقتصادی خانواده سهمی داشتند، بهمراتب شکل راحتتر و آزادتری داشت. بیشتر آنها از همین لباسهای محلی امروزه استفاده میکردند. روح حاکم بر زندگی مردم در دورهی قاجار، روح مذهبی بود و آموزش و تربیت کودکان نیز بر همین اساس قرار داشت. مهمترین رکن اجتماعی، خانواده بود که از شوهر، زن یا زنان و فرزندان تشکیل میشد. جایگاه زن در چنین جامعهای، در اندرون خانه بود و به مراتب دور از تغییر و تحولاتی بود که در جامعه رخ میداد .
محل سکونت از دو قسمت اندرونی و بیرونی تشکیل میشد. مرد خانه در بخش بیرونی آن حضور داشت. میتوانست از دوستان، آشنایان و دیگر مراجعین پذیرایی کند و کلیهی فعالیتهای خود را در آنجا انجام دهد. از آنجا که نقش مذهب در چنین جامعهای، نقشی اساسی بود، گزینههای تربیتی و آموزشی خانواده را مسجد، وعظ و قوانین و سنتهای جاری جامعه تشکیل میداد. نقش خانواده، انتقال اندیشههای مذهبی به کودکان بود و پدر نیز پیشه و هنر خویش را به فرزند میآموخت تا جانشین بلافصل او گردد.
تاریخ ناگفتهی حرمسراهای ایرانی ،زن، کنیز، و حرمسرا در ذهنیت مردان
بخش اول
پدیدهی حرمسرا و داشتن زنان متعدد، از دیرباز در تاریخ ایران وجود داشتهاست. در کتاب «حیات مردان» از «پلوتارک» در مورد حرمسرای «اردشیر دوم هخامنشی» نیز سخن به میان آمدهاست. «هردوت» از زنان زیبا و دلیر ایرانی، بسیار و به نیکی یاد میکند. در تاریخ باستان، داستانهای فراوانی از مبارزات و رقابتهای زنانهی درون حرمسراهای عصر هخامنشی نقل شدهاست.
معروفترین پادشاه ساسانی که حرمخانهاش شهرت فراوان داشته، «خسرو پرویز» بوده است که حدود هزار زن در حرمسرای او زندگی میکردهاند. از زنان مشهور او، میتوان به «شیرین» و «مریم»، دختر امپراتور روم اشاره کرد. این شیرین همان کسی است که نظامی، شرح حال دلدادگیهای او را با خسرو پرویز پادشاه ساسانی است، زیر عنوان منظومهی « خسرو و شیرین » آورده است.
البته پس از رواج اسلام در ایران، داشتن حرمسرا در میان خانوادههای ثروتمند و رجال سرشناس نیز رایج گردید. حتی داشتن زنان عقدی و صیغه در میان مردم کوچه و بازار نیز چیزی غیر عادی نبودهاست.
این نکته را باید یادآور شد که داشتن زنان متعدد و نگاه داشتن آنان در حرمسرا، تنها در ایران متداول نبودهاست. بلکه این سنت در کشورهای دیگر مشرق زمین از جمله ترکیهی عثمانی و دربار هارونالرشید نیز رواج داشته است.
«خسرو معتضد»، یکی از نویسندگان کتاب «سیاست و حرمسرا، زن در عصر قاجار» در مقدمهی کتاب مینویسد: «انگیزهی عمدهی نویسندگان این کتاب بیشتر پردازش و تشریح و تبیین علت عقب ماندن ایران از کاروان ترقی جهان بهویژه در قرن نوزدهم میلادی برابر با قرون سیزده و چهارده هجری قمری است. وقتی پادشاهی چون «فتحعلیشاه قاجار» سالها وقت خود را در آن مقطع حساس تاریخی به خوشگذرانی و زمانسپاری بیهوده میگذراند وکلکسیون زنان در خانهی خویش ترتیب میدهد، نیک پیداست که کشور را به حال خود رها میکند و اوقات زیادی برای رسیدگی به امور ملک و مردم برایش باقی نمیماند.
انصاف دهیم زمانی که شاهی که در عین حال وظایف رییس مملکت، رییس دولت، قوهی مقننه و حتی قضائیه را به شانههای ناتوان خود تلنبار کرده و خویشتن را اولیالامر هم میخواند، اینسان روزگار به بیهودگی و هوسرانی بگذراند و صاحب بیش از 200 فرزند شود، کجا توان و وقت پرداختن به امور مهم کشور را خواهد داشت و آیا نمیتوان یکی از رازهای عقبماندگی ایران در 200 سال اخیر را از همین گمکردن زمامدار در شبستانهای حرمسرایش بازیافت؟!»
مجموعه برنامههایی که زیر عنوان «حرمسرا» تهیه شده، آمیزه و تنظیمی است از کتابها و نوشتههایی همچون:ـ سیاست و حرمسرا (زن در عصر قاجار)، که با همکاری دو نویسندهی آن، «خسرو معتضد» و «نیلوفر کسری» فراهم آمدهاست.
ـ زنان نامدار تاریخ ایران (مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه)، از «فریبرز بختیاری اصل»
ـ زن ایرانی به روایت سفرنامهنویسان فرنگی، از «میترا مهرآبادی
ـ زنان حرمسرای «ناصرالدین شاه»، نوشتهی «دکتر ابوالقاسم تفضلی»
ـ از «فروغالسلطنه» تا «انیسالدوله»، از «خسرو معتضد»
«تاریخ ناگفتهی حرمسرا»
زنان قاجار در اسارت مناسبات اندرونی و بیرونی
در عصر قاجار، شیوهی پوشش زنان در محیط خانه و بیرون از آن، متفاوت بود. نوع پوشش آنان را در درون خانه از لحاظ تاریخی میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دورهی اول، از ابتدای دوران قاجار تا مسافرت «ناصرالدینشاه» به فرنگ.
دورهی دوم، از مسافرت «ناصرالدینشاه» تا پایان عصر ناصری و ابتدای دورهی مظفّری. دورهی سوم، از ابتدای دورهی مظفری تا پایان دورهی قاجار.
دورهی اول، از ابتدای دوران قاجار تا مسافرت «ناصرالدینشاه» به فرنگ،لباس زنان را در دورهی اول، پیراهن کوتاه بدون یقهای تشکیل میداد که جلوی آن باز و دکمههای زرین و مروارید نشان زینتبخش آن بود. نزد خانوادههایی که از ثروت کافی برخوردار بودند، این دکمهها از طلا و مرواریدبود. نوع پارچهها ابریشمی بود که گاه چندین رشته مرواریدبه دور یقه دوخته میشد.
معمولاً پیراهنها را شلواری گشاد، مانند شلوار مردان و نیمتنهای کوتاه به نام «ارخالق» تکمیل میکرد. بر روی آن «چاپکین» میپوشیدند که عبارت بود از پیراهن بدون یقهای که جلوی آن باز بود و در زیر کمر، از چپ به راست دکمه میخورد. پوشش سر را نیز پارچهای به شکل سهگوش تشکیل میداد که به آن «چارقد» میگفتند و از انواع آن میتوان به دو نمونهی چارقد «قالبی» و «آفتابگردانی» اشاره کرد.
دورهی دوم، از مسافرت «ناصرالدینشاه» تا پایان عصر ناصری و ابتدای دورهی مظفّری
مسافرت ناصرالدین شاه به فرنگ و روسیه و دیدن بالرینهای «پترزبورگ» که شلوار بافتهی چسبان و نازکی به پا میکردند و دامن های بسیار کوتاهی به اندازه یک وجب روی آن میپوشیدند، شاه را بر آن داشت که زنهای حرم خود را به پوشیدن این نوع لباس تشویق کند. او زنان حرمسرا را واداشت تا چاقچورها (شلوار بلند چین دار مخصوص زنان) را کنار گذارند، شلیته های کوتاه بپوشند و سر و موی خود را نیز با روسری های سفید ساده بپوشانند. سلیقه شاه اندک و آرام از درون حرمسرا به بیرون سرایت کرد و بسیاری از زنان و دختران خواص نیز به آن گراییدند اما این خواست در میان مردم عادی و به دلیل فضای مذهبی حاکم بر جامعه، جای خود را پیدا نکرد.
بهجتالدوله
دورهی سوم، از ابتدای دورهی مظفری تا پایان دورهی قاجار
در این دوره، کت و دامن و لباس به شیوهی فرنگی بهویژه در میان زنان طبقهی مرفه افزایش یافت. خانوادههای وابسته به دربار از این نوع پوشش استفاده میکردند و زنان روشنفکری چون «قرةالعین» نیز بدون حجاب در جمع ظاهر میشدند.
لباس بیرونی خانمها، چادر یکشکل و همانندی بود که سر تا پای زنان را کاملاً میپوشاند و معمولاً از پارچههای ابریشمی، پشمی، تافته و اطلس بود که به رنگهای سیاه، آبی پررنگ و آبی نیلی تهیه میشد. عموم زنان دیگراز پارچه های نخی راه راه یا گلدار استفاده میکردند که با دو شیوهی دوخت از هم شناخته میشدند.
بر روی این چادرها روبندی بهمنظور پوشاندن چهره استفاده میشد که پارچههای چهارگوش و یا مستطیل شکل بود و قسمت پوشش چشمها را توردوزی کرده بودند. این روبنده توسط قلابهایی به پشت سر بسته میشد. چگونگی شکل و نوع این قلابها مشخصکنندهی طبقهی اجتماعی فرد بود. و بالاخره قسمت بعدی این پوشش را چکمهای به نام «چاقچور» تشکیل میداد، در اواخر دورهی قاجار، نوعی روبنده به نام «پیچه» متداول شد که کوچک و مربع شکل بود و از موی دم اسب تهیه میشد.
اما لباس زنان ایلیاتی و روستایی که اکثر آنها در کارهای اقتصادی خانواده سهمی داشتند، بهمراتب شکل راحتتر و آزادتری داشت. بیشتر آنها از همین لباسهای محلی امروزه استفاده میکردند. روح حاکم بر زندگی مردم در دورهی قاجار، روح مذهبی بود و آموزش و تربیت کودکان نیز بر همین اساس قرار داشت. مهمترین رکن اجتماعی، خانواده بود که از شوهر، زن یا زنان و فرزندان تشکیل میشد. جایگاه زن در چنین جامعهای، در اندرون خانه بود و به مراتب دور از تغییر و تحولاتی بود که در جامعه رخ میداد .
محل سکونت از دو قسمت اندرونی و بیرونی تشکیل میشد. مرد خانه در بخش بیرونی آن حضور داشت. میتوانست از دوستان، آشنایان و دیگر مراجعین پذیرایی کند و کلیهی فعالیتهای خود را در آنجا انجام دهد. از آنجا که نقش مذهب در چنین جامعهای، نقشی اساسی بود، گزینههای تربیتی و آموزشی خانواده را مسجد، وعظ و قوانین و سنتهای جاری جامعه تشکیل میداد. نقش خانواده، انتقال اندیشههای مذهبی به کودکان بود و پدر نیز پیشه و هنر خویش را به فرزند میآموخت تا جانشین بلافصل او گردد.
ساختمان حرمسرا
یکی از کتابهایی که خوانده ام کتاب ده نفر قزلباش است،در این کتاب در قالب یک داستان تاریخی اطلاعاتی در باره حکومت صفویه به خواننده ارایه می شود.پس از خواندن ان کتاب و بررسی هایی که در اینترنت کردم می کوشم شما را با زنبارگی ها و فساد جنسی شاهان تا اندازه ای اشنا کنم.
شاردن در سفرنامه اش ساختمان حرمسرا را چنین تصویر می کند: “حرمسرا کاخ بزرگی ست که در میان سی بنای کوچک قرار دارد که همه این بناها در یک امتداد قرار دارند هر کدام دو طبقه دارند ، هر طبقه اتاق جنوبی و شمالی دارد که مشرف به باغی بزرگ هستند.
در حرمسرا شاه با سوگلی خود و بیست زن دیگر زندگی می کند، منزل زنان عادی در راستای دیوار این محوطه واقع شده، این منازل دالانهای درازی هستند که طبقه بالا ویژه بانوان و طبقه پایین برای خواجگان است.
سه محوطه دیگر نیز وجود دارد که یکی از آنها اختصاص به لذت و شهوت دارد، این محوطه باغهایی با جویبارهای آراسته به حوض آب و قفسهای پرندگان است. محوطه دوم ویژه فرزندان بزرگتر شاه زنده یا متوفی است و محوطه سوم که بزرگتر است مخصوص پیرزن ها و از چشم افتادگان و بانوان پادشاه متوفی ست.
به هریک از زنان بنابرموقعیتی که نزد شاه داشتند اتاق داده می شد . محبوبه های شاه به محض کهولت به محوطه سوم انتقال می یافتند.
القاب زنان
زنان دربار بر اساس منصب خود القاب متعددی داشتند. زنان گرجی ، چرکسی ، روسی و ارمنی به دلیل آنکه هیچ گاه زن عقدی شاه نمی شدند، به همراه نامشان بیگم نمی آمد و فقط خانم خطاب می شدند.
زنان سلطنتی و خویشاوندان همراه اسمشان بیگم می آمد و بزرگترین زن حرم به دلیل اینکه از دیگران پیرتر بود، بیگم نامیده می شد و دیگر اسمی به آن افزوده نمی شد.
هرکدام از زنان حرمسرا وظیفه ای برعهده داشتند و مستمری می گرفتند. بنابراین از آنجا که ورود مردان به داخل حرم ممنوع بود همه مناصب و مشاغل ضروری توسط خود بانوان انجام می شد. مثلا گروهی خیاط ، کفاش و طبیب بودند.عده ای کنار در حرم با اسلحه نگهبانی می دادند و برخی وظیفه میرآخورباشی بزرگ و کوچک را داشتند.
حضور زنان در معابر
زنان حرمسرا به راحتی نمی توانستند در معابر رفت و آمد کنند مگر در روزهای معین طبق مقررات ؛ خروج آنها از حرم دلایل متعددی داشت. مثلا برای گردش در شهر، سفربا شاه و رفتن به شکارویا هنگام هدیه شدن به مردی دیگر که همه با تشریفات صورت می گرفت.
خروج زنان برای تفریح در روزهای خاصی انجام می شد. گفته می شود در اصفهان، روزهای چهارشنبه بانوان حرمسرا درچهارباغ و سی و سه پل بی نقاب گردش می کردند در آن ساعت هیچ مردی حق عبور از آن حوالی را نداشت وسه روز در سال هم مختص گردش شاه با زنان و دختران حرم در بازار بود که مردان در خانه می ماندند و همسرانشان در دکان با آرایش و زینت می نشستند.
از دیگر تفریحات زنان حرم رفتن به شکار همراه شاه بود که اگر شاه با سرداران و بزرگان شکار می کرد، زنان در جایگاه مخصوص خود که از آنجا همه شکارگاه دیده می شد می نشستند و فقط تماشا می کردند. در غیراین صورت خودشان سوار بر اسب با تیرو کمان یا تفنگ در کنار شاه به شکار می پرداختند.
مسافرت زنان نیز یا به قصد تفریح بود یا به دلیل تقدیم شدن به حکام نواحی دیگر، که در هر دو صورت تشریفات جابه جایی مشابه بود.
هنگام سفر زنان یک گروه تفنگ دارچند ساعت قبل، همه مردان را تا یک فرسنگی جاده محل عبورحرم دور می کردند. این گروه که قرقچی نام داشتند ، درست دو ساعت قبل از حرکت زنان دوباره به همان محل بازگشته و با شلیک تفنگ آخرین اخطار را به مردم می دادند.
هنگام سفربا شاه ، زنان در کجاوه ها روی شتر می نشستند. دنبال این کاروان دسته ای بنام یسقچی حرکت می کردند و درانتهای کاروان مانع نزدیک شدن عابران به کجاوه ها می شدند.
در جلوی حرم نیز خواجه ها مردم را از عبور حرم مطلع می کردند و سوار بر اسب با چوبدستی به سر کسانی که هنوز آن اطراف بودند می زدند.اگر عابری به یکی از کجاوه ها نزدیک می شد، مجازات سختی می دید. او را روی شکم می خواباندند و با ضربه های چوب تنبیه می کردند و یا او را می کشتند.
سفر دیگر زنان هنگامی بود که توسط شوهر، شوهر داده می شدند! شاه زنانی را که نمی پسندید به دیگران هدیه می کرد.هنگام سفر، آنها در کجاوه می نشستند ، این کجاوه محفظه ای داشت حاوی اسباب و اثاثیه زن از جمله بالش، تشک ، لباسها و جواهرات که جهیزیه اش محسوب می شد.
تنبیه و مجازات زنان
زنان دربار درهرصورتی احساس خطر می کردند. وقتی محبوب شاه بودند، مورد حسادت و آزار پیرزنان و از چشم افتاده ها قرار داشتند، شاردن می نویسد:” زنانی که به دلیل آواز و رقص یا گفتار پسندیده مورد عنایت شاه بودند به همان نسبت مورد هدف حسادت و نفرت دیگر زنان نیز قرار داشتند” واگر دیگر مورد علاقه شاه نبودند به دیگران تقدیم می شدند و شکنجه می دیدند. شاهان صفوی چشم دیدن هیچ رقیبی را نداشتند و با مشاهده خیانت هر یک از زنان آنها را به بدترین شیوه مجازات می کردند.
در حرمسرا هر زنی برای خود رقیبی داشت و برای از پای در آوردن رقیبش به هر عملی دست می زد.از جمله ، ربودن زنان آبستن، سقط جنین های اجباری، کشتن نوزادان و یا محروم ساختن آنها از شیر.
اگر زنی نمی توانست رقیبش را از دور خارج کند، تندمزاج و عصبی می شد وهمین بدخلقی ها، شاه را ازاو متنفر می کرد. بنابراین به دستورشاه چنین زنانی دربخشهای دورافتاده حرمسرا با شلاق و چوبدستی تنبیه می شدند تا سرعقل بیایند.
ازدواج و گونه های مختلف آن در دوران قاجار
تاجالسلطنه
در دوران قاجار سن ازدواج بر اساس موازین اسلامی بود و ازدواجها به دو شکل صورت میگرفت:
- ازدواجهایی که به خواست خانواده و در دوران کودکی انجام میشد. در این شیوهی ازدواج، به محض بهدنیا آمدن کودکی، تصمیم گرفته میشد که در بزرگی باید با چه کسی ازدواج کند.
- ازدواجهایی که در بین خانوادههای روشنفکر جامعه رایج بود. در این شیوه، فرزندان خانواده میتوانستند پس از پایان تحصیلات، اما با خواست والدین خود ازدواج کنند. تمایل و نظر طرفین نقشی نداشت.
- ازدواجهای سیاسی، که بیشتر در محیط دربار و بین خاندان سلطنتی صورت میگرفت. اینگونه پیوندها بیشتر در جهت برقراری صلح و ایجاد رابطه با بزرگان کشوری بود. عامل دیگر ازدواجهای سیاسی که بین اشراف و خاندان سلطنتی رایج شده بود بیشتر جهت بهدستآوردن مقام و کسب املاک بیشتر و امتیازات خاص اجتماعی بود.
«تاجالسلطنه» دختر «ناصرالدینشاه» در خاطرات خود مینویسد: «تمام ماها را که مردم برای خودشان یا پسرانشان میگرفتند، مقصود اصلی و نقطهنظر، خودشان بودند که بهواسطهی داشتن دختر سلطان در خانه، هرگونه تعدی و تخطی نسبت به مال و جان و ناموس مردم میکنند، مؤاخذه نشوند و مختار و مجاز باشند. بیچاره ما که اسلحهای برای مردم بودیم.»
از این دسته ازدواجها میتوان به ازدواجهای «عزتالدوله» خواهر «ناصرالدینشاه» اشاره کرد. او نخست با «میرزاتقیخان امیرکبیر» ازدواج کرد. اما پس از توطئهی دربار، علیه «امیر» و قتل او بر اثر فشار اطرافیان، با وجود این که هیچگونه رضایتی نداشت به عقد ازدواج پسر «میرزا آقاخان نوری»، (قاتل امیر کبیر) درآمد. بعدها از او نیز طلاق گرفت. «عزتالدوله» تا پایان عمر خود حدوداً پنج بار ازدواج کرد. نامهای که او در همین رابطه برای برادر خود «ناصرالدینشاه» مینویسد چنین است: «گویا کمینه جزو اسباببازی سلطنت و صدارتم که هر کس صدراعظم میشود، من باید در خانهی او زندگی کنم.»
عزتالدوله
ازدواج «شکوهالسلطنه» با «موقرالسلطنه» نیز از همین دسته بود که نتیجهی آن، دریافت حکومت ساوه از شاه قاجار شد. نوع دیگر از ازدواجهای سیاسی، ازدواجهایی بود که میان خانوادهی سلطنتی و پارهای از علما صورت میگرفت.تا بدین وسیله، شاه از حمایت روحانیان برخوردار شود و با توجه به نقش عمده و جایگاهی که مذهب در جامعه و میان مردم داشت، از وجههی خوبی نیز برخوردار باشد.
«مادام دیولافوا» قبل از ورود به تهران با درشکهی مجلل امام جمعهی تهران برخورد میکند و در سفرنامهی خود مینویسد: «امام جمعهی تهران یکی از علمای متنفذ شهر به شمار میآید و علاوه بر این به دامادی شاه نیز مفتخر است».
از عوامل دیگر ازدواج که بدترین شیوه و شکل آن میتواند باشد، وجود نابسامانیهای اقتصادی جامعه را میتوان نام برد که به دلیل فقر و تهیدستی، با دختران به شکل کالا برخورد میشد. به این معنی که دختران بهعنوان کالا به جای پول یا جنس معامله میشدند، گاه اتفاق میافتاد که اهالی یک شهر یا روستا و یا محل، پول کافی برای جوابگویی به خواستهای والیان و یا حاکمان آن منطقه نداشتند. مردم به ناچار باید دختران خود را به آنها پیشکش میکردند. برخی از این حکام در مقابل مالیات دریافت نشدهی اهالی، دخترانشان را بهزور تصاحب میکردند.
در نطق یکی از این واعظان در جریان نهضت مشروطیت آمدهاست که در یکی از سالها چون وضع محصولات کشاورزی بسیار خراب بود و مردم نمیتوانستند از عهدهی دادن مالیات به حاکم آنجا برآیند، به دستور وی، سیصد دختر از مردم بدهکار را گرفتند و به ترکمانان فروختند. برخی از این دختران را از خواب ناز در کنار مادرشان بیدار کردند و وحشیانه بردند.
چند همسری یا داشتن زنان گوناگون در این دوره بسیار متداول بود. بهطور کلی زنان عقدی از موقعیت بهتری نسبت به زنان غیرعقدی برخودار بودند. اینان معمولاً از طبقات همطراز انتخاب میشدند.
زنان صیغهای از طبقات پایینتر بودند تا سمت خدمتکاری را برای زنان ارشد داشته باشند. همسر محبوب، «سوگلی» نام داشت و صرفنظر از این که عقدی باشد یا صیغهای از نفوذ فراوانی نزد شوهر برخوردار بود.
گروه دیگری از زنان که در این دوره حضور داشتند، کنیزان بودند که به راحتی در ایران آن دوره، خرید و فروش میشدند. اینان در درون خانه بهعنوان نوکر یا کلفت کار میکردند و پس از مدتی جزو اعضای خانواده بشمار میآمدند.
در مناطق مهم اقتصادی کشور، زنان همپای مردان و گاه بیش از آنها در تهیهی فرآوردههای اقتصادی نقش داشتند. در نواحی شمال ایران، بسیاری از تولیدات کشاورزی توسط زنان صورت میگرفت. زنان عشایر نیز از دیرباز عمدهترین تولیدکنندگان محصولات دامی بودهاند. شاید همین نقش برجستهی زن در زمینهی فعالیتهای تولیدی در زندگی ایلیاتی، زمینهی ازدواجهای گوناگون و رواج چند همسری را فراهم آورده باشد.
از آنجا که دامداری اساس تولید اقتصادی بوده است، چند همسری در رابطهی مستقیم با تعداد دامها و تقسیم کار قرار میگرفت. در مواردی حتی زن ارشد، خود به خواستگاری میرفت تا برای شوهرش همسری جدید بیاورد و در نهایت، میزان بهرهکشی او نیز کاهش یابد. از جمله فعالیتهای اقتصادی این زنان میتوان به انجام کارهای دستی، بافتن قالی، جاجیم و گلیم، بافتن پارچه، تهیهی خشکبار و لبنیات، ریسندگی و بافندگی، گلدوزی، قلابدوزی، تهیهی رویهی گیوه، داشتن شغل خیاطی، مامایی، دایگی و پرستاری اشاره کرد.
نکتهی بسیار مهم در زندگی اجتماعی زنان دورهی قاجار، این است که هر چقدر زنان در تولید اقتصادی نقش بیشتری داشته باشند، از آزادی اجتماعی بیشتری بهرهمند شده و از احترام و قدرت بیشتری نزد شوهر خود برخوردار میشدند. در این دوره، زنانی که متعلق به قشرهای پایین جامعه بودند، سهم بیشتر و اساسی تری در تهیه و تولیدات اقتصادی داشتند تا زنان طبقات متوسط و بالای جامعه.
طاووس خانم، سوگلی فتحعلیشاه و سرانجام او
در بخش پیشین تا بدانجا اشاره کردیم که شاه قاجار به همبستری «طاووس خانم» بر روی «تخت خورشید» دست یافت و به افتخار نام او، نام آن را به «تخت طاووس» تغییر داد.
«طاووس خانم» پس از چندی لقب «تاجالدوله» یافت. شاه با اهدای جواهرات و توجه خاص به او، سعی داشت تا احترام اهل حرم را نسبت به او برانگیزد و علاقهی خود را به او نشان دهد. از این رو برای وی عمارتی خاص، موسوم به «چشمه» ساخت که کاخی باشکوه با باغ و بستانی دلگشا و پهناور بود. او حتی گروه ارکستر ویژهی خود را داشت که «بیگم رستمآبادی» معروف به «یارشاه» و دختر آقا محمدرضای موسیقیدان معروف به «شاهوردی» از جمله اعضای آن گروه بودند.
«طاووس خانم» دارای سه دختر و سه پسر شد و تا هنگام مرگ «فتحعلیشاه» در حرمسرای او زندگی کرد. او علیرغم خواهش شاه، هرگز نپذیرفت که به عقد او درآید و تا پایان زندگی شاه، صیغهی او باقی ماند.
پس از مرگ شاه، «طاووس خانم» به بینالنهرین- عراق امروز- رفت و در «نجف» اقامت گزید. در آن جا به خرید املاک و وقف آنها پرداخت. دوبار نیز به حج رفت و سرانجام در سال 1262 هجری قمری درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.
امروزه نیز تصویر نقاشی شدهی «تاجالدوله» در کاخ گلستان تهران، در موزهی نگارخانه نگهداری میشود. تصویر مورد نظر، حکایت از زیبایی خاص او دارد. این مورد نیز گفتنی است که «طاووس خانم» طبع شعر نیز داشت. زمانی که او دختر جوانی بود، شاه جمعی از فضلا را برای آموزش او انتخاب کرده بود تا علوم ادبی، منطق و مبانی بیان را به او آموزش دهند. این آموزش چنان تأثیری داشت که ذوق سرودن شعر را در او بیدار ساخت. از استادان وی، میتوان از «معتمدالدوله نشاط» نام برد. او از صدای خوبی نیز بهرهمند بود.
شعر زیر نمونهای از اشعار «طاووس خانم» است که زیر عنوان «تاج الدوله» خطاب به شاه سروده است:
باد از سر کوی تو گذشتن نتواند
پیغام من دلشده را پس که رساند
باشد که دگرباره چو تاجم به سرآید
بنشیند و در سایهی خویشم بنشاند
تا کی به صبوری بفریبم دل خود را
دیگــر دل بیچـــاره صبــتوری نتوانـــد
ای تاج سر، ای صاحب اورنگ، هم امشب
«تاج» آیـــد و جان را بـــه قدومت بفشانــد
عشق است و خیال تو که ما را به ضعیفی
چون گرد به هر سوی و به هر کو بدواند
از آنجا که «فتحعلیشاه» نیز طبع شعر داشت، از جمله برای سوگلی خود «طاووس خانم» شعر میسرود نمونهای از اشعار او را نیز بخوانید:
دهنت تنگتر از دیدهی مور
دل من تنگتر است از دهنت
دور بــاد از سر کویت، اغیــار
نــرسد صرصر دی بـــر چمنت
نامه را پای به کویت باز است
که به دامان نرسد دست من
این پادشاه در وصف دیگر گلرخان حرم نیز اشعار بسیاری سرودهاست.
دوران سلطنت «فتحعلیشاه» قاجار اگر چه برای خود او دورانی باشکوه و دنیایی پر از لذت و ثروت و نیز معاشرت و مباشرت با زنان زیباروی ایرانی و غیر ایرانی بود، اما برای ملت ایران، ثمری جز بدبختی، گرسنگی، فقر و بیماری نداشت. بیماری وبا، تیفوس و طاعون بیداد میکرد شهرها هر روز ویرانتر و مردم فقیرتر میشدند. جنگهای ایران و روسیه، کشور را به تجزیه و نابودی کشاند تا آن جا که هفده ولایت از ولایات ایران از کشور جدا شد. حملهی افغانها و ترکمانان در شرق و شمال شرقی کشور، آرامش را از مردم گرفته بود. نفوذ بیش از حد انگلستان نیز موجب تجزیهی «هرات» و قسمتهایی از شرق ایران شده بود.
«مهدعلیا»، آمیزهای از دسیسه و دانش
«مهدعلیا» مادر «ناصرالدینشاه» در تاریخ دورهی قاجار، حضوری همه جانبه و انکار ناپذیر داشته است. اگر شاه قاجار بر تخت سلطنت مینشسته و به امیران و زیران خویش در رابطه با کارهای مملکتی دستور میداده است، «مهد علیا» در قصر خویش، دور از تاج و تخت رسمی شاهانه، سر رشتهی نادیدنی و گاه حتی ناخواندنی بسیاری از کارها را در دستان خود داشته است. ای کاش این قدرت نادیدنی و گسترده، تنها در جهت آبادانی کشور به کار میرفت. دریغ عمیق انسان بر آنست که نادانی و فساد، آن همه هوشیاری و توانایی انسانی را در راه بیداد و ویرانگری به کار انداخته بود.
نفوذ زنان درباری و خواجهسرایان حرم در امور مملکتی، بدون تردید در ساختار سیاسی کشور نیز تأثیر داشتهاست. شوراهای غیر رسمی که در حرم با حضور زنان و سوگلیها و بهویژه شخص «مهدعلیا» مادر «ناصرالدینشاه» صورت میگرفته، در بسیاری مواقع نقشی مخرب داشتهاست.
در این زمینه نیز نکات بسیاری ناگفته مانده است. نکاتی که همیشه بهصورت عوامل کارساز پشت پرده و ظاهراً نادیدنی خود را نشان داده است. در این میان نقش «مهدعلیا» در بسیاری از دسیسهها و دهنبینیهای ویرانگر، بیشتر از هر زنی بهچشم میخورد. «امیرکبیر» وزیر دلسوز و کاردان این دوره، بارها از دخالت بیمورد او در کارهای خطیر کشوری، نزد شاه شکایت برده بود.
«مهدعلیا»، همسر «محمدشاه» و مادر «ناصرالدینشاه قاجار» است که پس از به سلطنت رسیدن شوهرش، لقب «مهدعلیا» یافت. ناصرالدینشاه، مادر خود را بیشتر «نواب» یا «خانم» خطاب میکرد. این زن در سن شانزده سالگی با «محمدشاه» ازدواج کرده بود، در بیست و هفتسالگی، «ناصرالدین میرزا» را به دنیا آورده بود و آنگاه در چهلسالگی بیوه شده بود.
«دوستعلیخان معیرالممالک» (نتیجهی پسری مهدعلیا) در بارهی اخلاق و رفتار او مینویسد:
« «مهدعلیا»، به ظاهر زیبا نبود ولی از موهبات معنوی بهرهای بسزا داشت. بانویی پرمایه و باکفایت بود. ادبیات فارسی و قواعد زبان عربی را نیک میدانست و خط درشت و ریز، هر دو را خوب مینوشت. به مطالعهی تاریخ و دیوان اشعار شعرا رغبتی وافر داشت و کتابخانهی خصوصی او را، این دو نوع کتاب تشکیل میداد. گاهِ سخن، شیرینگفتار و به وقت محاوره، حاضرجواب بود. امثال و حکایات و اشعار بسیار، از بر داشت و ضمن گفتگو، آنها را در جای خود بهکار میبرد.»
دستخط «مهدعلیا»
«فریدون آدمیت» در کتاب «امیرکبیر و ایران» در این مورد چنین آوردهاست:«بسیار باهوش، جاهطلب و تجملپرست و از زیبایی بیبهره بود. خط و ربطی داشت و به شیوهی چلیپا (خط منحنی)، خوب مینوشت. بهعلاوه در فن مکر زنانه، استاد بیبدیلی بود. منش او را قدرتپرستی و جنون جنسی میساخت. زندگی او، پروردهی آن دو عنصر بود.»«لیدی شیل» همسر کلنل «شیل»، وزیر مختار انگلیس در تهران، در کتاب خاطرات خود نظر دیگری در مورد زیبایی ظاهری او دارد. او مینویسد:«مادر شاه زن زیبایی است که به زحمت سی ساله بهنظر میرسد، در حالیکه سن واقعی او باید لاقل چهل سال باشد. او خیلی باهوش است و در اغلب کارهای مملکتی دخالت میکند».
«لیدی شل» در یکی از دیدارهایش، ازاو چنین توصیفی ارائه میدهد:«مادر شاه، لباس مجللی دربر داشت. شلیتهی زربفتی پوشیده بود. این شلیتههای ایرانی، خیلی گشاد هستند که هر لنگهشان حتی از دامنهای اروپایی نیزفراختر است و چون هنوز دامنفنری برای زنان ایرانی ناشناخته مانده، لذا زنهای شیکپوش، معمولاً ده یازده شلیته بهپا میکنند و آنها را در بالا با بند قیطانی میبندند تا جایگزین فنر زیر دامن شود.»
« لبههای شلیتهی مادر شاه، با یک ردیف مروارید نصبشده در روی گلابتون، تزیین شدهبود. یک زیرپوش نازک آبی ابریشمی نیز بهتن داشت که لبههای آن مرواریددوزی شده بود و تا زیر کمر و بالای شلیتهها ادامه مییافت و چون در زیر آن چیزی نپوشیده بود، بدن او بیشتر از آنچه که معمول زنهای اروپایی است، نمایان بود. روی این زیرپوش یک جلیقهی کوتاه از مخمل بهتن داشت که تا کمر میرسید و لبههای آن در قسمت پایین از هم دور میشد.»
«...روی سرش یک شال انداخته بود که در زیر چانه به وسیلهی سنجاقی بههم متصل میشد و روی این شال، رشتههایی از مروارید درشت و قطعاتی از الماس نصب شده بود. موهایش را در قسمت پشت سر، جمع کرده و از زیر شال بیرون انداخته بود. چند النگوی بسیار قشنگ به دستها و چند گلوبند قیمتی بر گردن داشت. «مهدعلیا» کفشی بهپا نداشت ولی پاهایش را یک جفت جوراب اعلای کشمیری پوشانده بود. کف و نوک انگشتان دستش را با حنا قرمز کرده و لبهی داخلی پلک چشمهایش را سرمه مالیده بود. قطر ابروهایش را دوبرابر کرده بود و گونههایش کاملاً سرخ شده بود.»
«دوستعلی خان معیرالممالک» در مورد خدم و حشم «مهد علیا» چنین میآورد:«مهدعلیا را دستگاهی عظیم و باشکوه بود. چهار تن خواجهسرا و بیست خدمتکار مخصوص با جامههای ممتاز و جواهر نشان، پیوسته در حضور او بودند. یک دختر و پسر سیاهپوست به نامهای «محبوبه» و «سلیم» با جامههای فاخر جزو خدمهی لاینفک او بودند. «مهدعلیا» چنان آنان را عزیز میداشت که مورد رشک و تملق اهل اندرون قرار داشتند.»
«در آبدارخانه و سر سفرهخانهی او، چندان قلیان مرصع، فنجانهای چای و قهوهخوری و ظروف نقره و طلا وجود داشت که در دکان چند زرگر معتبر یافت نمیشد. آفتابه لگن مخصوص او، از طلاهای جواهرنشان و دیگر آفتابه لگنها از نقره میناکاری بود.»
«مهدعلیا» گرمابهای مخصوص داشت که رختکن و دیوارها و کف آن از زیباترین سنگهای مرمر ساخته شده بود. اسباب و لوازم حمام او نیز از نقرهی فیروزه نشان بود. هفتهای دو بار، صبحها به حمام میرفت. در مسیر راه، کنیزانش از در اتاق تا در حمام، در دو ردیف صف بسته و پردهی بلندی را که از طاق شال تهیه شده بود نگاه میداشتند تا اهل حرم، مادر شاه را در جامهی خواب نبینند.»
مادر شاه، در ماه رمضان، بانوان درجه اول حرم را به افطار دعوت میکرد و پس از آن به صورت دودانگ در آهنگ حجاز، تلاوت قرآن میکرد و دعاهای ویژه را خوش میخواند.
وجود «مهدعلیا» در دربار، پناهگاه متخلفین بود. همیشه تنی چند از شاهزادههای بیکار و تنپرور قاجار در این بزم و بساط به مفتخوری و ارتکاب انواع هرزگیها میپرداختند. جالب آنکه مادر شاه، در واقع، معرکهگردان این دار و دستهها بود. ناگفته نماند که بسیاری نشانهها حکایت از آن دارد که او خود نیز در پارهای از هرزگیها و خوشگذرانیهای آنان شرکت داشتهاست
یکی از دلایل دشمنی «مهدعلیا» با «امیرکیبر»، این بود که او در دوران صدارت خود، دایرهی عمل درباریان و از جمله مهد علیا را بسیار محدود کرده بود تا آنجا که بسیاری از جیره و مواجبهایی را که این عده به خود اختصاص داده بودند، به کلی قطع کرده بود و آنها را از اطراف مادر شاه تارانده بود.
بد نیست برای شناخت بیشتر از ویژگیهای «مهدعلیا»، اشارهای داشته باشیم به نامههای «کنت دوگوبینو»ی فرانسوی که در سال 1860 میلادی به سمت وزیرمختار فرانسه به دربار ایران میآید. او در نامهای به یک ژنرال اتریشی، در بارهی «مهدعلیا» چنین مینویسد:
«نسبت به سوابق اخلاقی مادر «ناصرالدینشاه» حرفها میزنند. میگویند حتی این پسرش، ناصرالدینشاه، نتیجهی معاشقاتی است که او با شاهزاده «فریدون میرزا» داشته که دوماه قبل در مشهد فوت کردهاست. میگویند زنی است خیلی باهوش و عاقل، دارای شم سیاسی که کارهای مهمی انجام دادهاست. حتی در اوایل سلطنت «ناصرالدینشاه»، قبل از آنکه شاه وارد تهران شود، در زمان غیبت وی، چهل روز تهران را به تنهایی و با کمال قدرت اداره کردهاست.»
مهدعلیا، ناصرالدینشاه و عزت الدوله
«ملکهای بیاندازه خوشگذران و عشرتطلب بودهاست. اغلب موسیقیدانها و رقاصهها را به قصر خود دعوت میکرده و با معشوقهای خویش مشغول معاشقه میشده است. اما جالب آن که همان مطربها و رقاصهها خبر این خوشگذارنیها را در شهر پخش میکردهاند. البته این امر بر «امیرنظام» سنگین میآمده و از این رو به عناوین مختلف، جلوی این کارهای او را میگرفته است. در این میان، «مهدعلیا» نیز بیکار ننشسته است و با بدگوییها و دسیسههای خود در حضور ناصرالدین شاه، باعث برکناری امیر از صدارت شده است.» «امیرکبیر» براثر اصلاحات مفیدی که انجام داد و نیز بر اثر نفوذی که در کلیه شئون کشوری و لشگری به هم رسانید قدرت او نزد درباریان روز به روز بیشترشد. .پس از آنکه مستمریهای گزاف آنان را قطع کرد در برابر او صف آرایی کردند و با تملق و چرب زبانی افکارشاه جوان را، که خود از نفوذ و قدرت روزافزون «امیر» به وحشت افتاده بود، علیه او تحریک کردند.
«ناصرالدین شاه» سرانجام تحت تأثیر بدگوییهای اطرافیان، «امیر کبیر» را از صدارت برکنار و به حکومت کاشان منصوب کرد. اما دشمنان او چون از تعلق خاطرشاه به وی آگاه بودند، از بیم آنکه مبادا بار دیگر او را بر مسند صدارت برگرداند، شاه را واداشتند تا فرمان به قتل او دهد. اما لازم است اشاره شود که در این میان، دو شخص، بیشترین نقش را در عملی کردن این قتل بهعهده داشتند. یکی از آنها «میرزا آقاخان نوری» بود و دیگری «مهدعلیا» مادر «ناصرالدینشاه».
«مهدعلیا» از همان آغاز صدارت «امیرکبیر» به او نظر خوشی نداشت. چگونه میتوان مادر شاه بود و از آن همه خدم و حشم برخوردار، اما شخصی از کنار وارد ماجرا شود و زیر عنوان «صدر اعظم»، تمام حقوق و مستمریهای شاهزادگان، اعیان، نجبا و روحانیون را قطع کند و دست آنان را از همهی کارها کوتاه گرداند؟
علاوه بر اینها، وی راه اعمال نفوذهای بیجا را بر «مهدعلیا» بسته و جلوی برخی خودسریها و هوسرانیهای او را گرفته بود. به همین جهت مادر شاه، در ردیف دشمنان قسم خوردهی او قرار داشت و به هر وسیلهی ممکن، در صدد بود تا «میرزا آقاخان نوری» را که وزیر لشکر «ناصرالدینشاه» بود، به جای او بنشاند.
پنج ماه پس از صدارت «امیرکبیر»، دشمنان او، عدهای از سربازان را که حقوق و مواجبشان به تعویق افتاده بود بر علیه او شوراندند. سربازان بر او و نگهبانان او شوریدند و دو تن از آنها را به قتل رساندند و خواستار برکناری وی شدند. شاه که در این میان، خود نیز از قدرت و توانائی «امیرکبیر» هراسان بود، پس از برکناری او از مقام صدارت، وی را به حکومت کاشان گمارد. هنوز زمان کوتاهی از این امر نگذشته بود که شاه، او را به «باغ فین» در کاشان تبعید کرد.
سرانجام دسیسههای «مهدعلیا» و همدستانش، شاه قاجار را به یکی از ننگینترین کارها یعنی صدور فرمان قتل «امیر کبیر» واداشت. مأموران شاهی، در هجدهم ربیعالثانی سال 1268در حمام «فین» کاشان، رگهای او را زدند و جان شریف و ارزشمندش را گرفتند. ایران در آن زمان، یکی از کارآمدترین شخصیتهای ترقیخواه خود را از دست داد.
اما برخلاف همهی این دسیسهها که به مرگ «امیرکبیر» منجر شد، «مهدعلیا» در تلاش بود تا با دستزدن به کارهایی از قبیل درست کردن و تعمیر بناهایی مانند مسجد، کاروانسرا، مدرسه و باغ، نام نیکی از خود به یادگار بگذارد. از جملهی آنها میتوان به باغ «مهدعلیا»، مدرسهی «حکیمباشی» در ارگ، بقعه و بارگاه «زبیدهخاتون» در نزدیکی شهر ری، تعمیر مسجدی معروف به نام مسجد «مادر شاه» اشاره داشت.
در این نوشتار، گذشته از منابع قبلی که مورد استفادهی نگارنده بوده، از منبع دیگری نیز در فراهمآوردن این مطلب استفاده کردهام. منبع مورد نظر «زنان نامدار تاریخ ایران (مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه)» و نوشتهی «فریبرز بختیاری اصل» است.
«سُنبل خانم»
قربانی جنون شاهان قاجار و در عین حال سوگلی شاه
فتحعلیشاه در طول مدت سلطنت خود که حدود چهل سال بهطول انجامید، بنا به نوشتهی صاحب کتاب «فاتحالتواریخ»، قریب یک هزار زن عقدی و صیغه داشت. هنگامی که در اصفهان چشم از جهان میبست، 57 پسر و 47 دختر از او به یادگار باقی مانده بود.
بیکاری و رفاه در محیط حرمسرا و حسادت و رقابت بین زنان، گاه فاجعههای فراوانی میآفرید. بخش بزرگی از زندگی روزانهی زنان حرم به تفأل، ورق بازی، جادو، دعا و کارهای از این دست میگذشت. همهی اینها تلاشی بود از سوی یکایک زنان حرم برای محکم کردن جایگاه خود در ساختار حرمسرا و سرانجام در دل شاه.
معروفترین زنان محبوب شاه در اواسط سلطنت او، «تاجالدوله»، «مریم خانم»، «نیرالدوله»، «ساقی بیگم خانم»، «نوشآفرین خانم»، «مشتری خانم» و صدها زن دیگر بودند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را داشتند. از میان خیل این زنان محبوب شاه، از جمله به «سنبل خانم» میپردازیم که مادر «شعاعالسلطنه» است.
«سنبل خانم» از مردم کرمان بود که در جریان حملهی«آغامحمدخان قاجار» به آن شهر و قتل و عام ساکنان آنجا به اسارت گرفته شد. «آغامحمدخان» از مردم کرمان نفرت داشت. به همین دلیل پس از اسارت دختر، دستور کور کردن او را داده بود. دلیل نفرت او از مردم کرمان، همکاری اهل این شهر با «لطفعلیخان» زند بود. وی این گناه را بر مردم کرمان نمیتوانست ببخشد.
«آغامحمدخان» در آغاز دستور داده بود که پیران و جوانان، زنان، مردان و کودکان این شهر را سر ببرند و از سرهای بریدهی آنان، مناره بسازند. اما بعد که جنون آدمکشیاش اندکی کاهش یافت، دستور داد تا از انداختن زنان و کودکان به درون آتش خودداری کنند اما چشم مردان را بدون توجه به سن و سال آنها درآورده و از آنها مناره بسازند.
در این میان، شمار بسیاری از مردم کرمان از خطر مرگ جستند ولی از خطر کور شدن نتوانستند رهایی یابند. شیوهی کور کردن دیگران بهعنوان تنبیه و انتقام، در تاریخ کشور ما پدیدهی تازهای نیست. بارها از آن، جهت انتقامگیری استفاده شدهاست. از جمله میتوان به «نادرشاه افشار»، اشاره کرد که فرزند خود، «شاهرخ میرزا» را که به او بدبین شده بود، کور ساخت.
«فتحعلیشاه» که خود نیز در کشتارهای آغامحمد خان نیز دست داشت، روزی ضمن عبور از شهر مشاهده میکند که چند سپاهی ایلیاتی، دختر جوان و زیبایی را در آغوش کشیده و قصد دارند بعد از تجاوز، او را به قتل برسانند. یکی از سپاهیان، مرتب با گرز خود بر فرق دختر میکوبد تا او را بکشد اما عدهای از آنها اصرار دارند که بهتر است اول به وصالش برسند بعد نابودش سازند.
دختر که زبان ترکی نمیفهمد ، ناله و شیون میکند که او را نکشند. در چنین حالتی، موهای بلند، آشفته و شفاف، چشمهای درشت و رنگ سبزهی بدن او ، چنان شور و هیجانی در باباخان (فتحعلیشاه بعدها) ایجاد میکند که از سپاهیان میخواهد او را رها کنند. در آن حالت، آنها که او را نمیشناسند، نمیپذیرند و او ناچار میشود با ضربهای که بر مغز سپاهی فرود میآورد، دختر را از چنگ سپاهیان بیرون برد.
همان شب باباخان از آن دختر کام میگیرد و چون شیفتهی زیبائیش شده بود او را به عقد خود درمیآورد. این دختر همان «سنبل خانم» است که شاه به وی مهر فراوان میورزید.
شاهِ زنبارهی قاجار بر تعداد زنان حرم خود روز به روز میافزاید. خیل زنان حرمخانه از فرط بیکاری پرواز کلاغهایی را که در آسمان تهران در حال گردش بودند، تماشا میکردند و بر آن تفأل میزنند. در این میان، کم کم پای افراد فالبین و رمال ودعانویس و جادوگر نیز به حرمسرا راه مییابد.
شاه برای سرگرم کردن زنان خود، فوت و فن ورق بازی و قمار را به آنان میآموزد. این کار و بهویژه برد و باختهای پولی آنچنان رایج می شود که بیشتر به نوعی اعتیاد بدل میشود. به این معنی که حتی در سختترین روزهای جنگ هولناک ایران و روسیه، اهالی حرم شاهی، از آن غافل نبودند مگر در شبهای جمعه که نوحهخوانی و سوگواری دینی در حرمخانه برپا میشد.
زندگی «فتحعلیشاه» از لحظهای که چشم از خواب میگشود تا زمانی که به خواب میرفت، در حرمسرا میگذشت. کارهای سنگین و مهم کشور بر دوش نحیف «میرزا ابراهیم خان کلانتر شیرازی» ملقب به «اعتمادالدوله» نهاده شده بود. این وزیر اعظم که مردی مدیر و کاردان بوده، در خلال سالهای صدارتش تلاش داشته تا نظم نوینی به اصول و تشکیلات دولت ایران بدهد. اما هم او نیز به وحشیانهترین شکل ممکن، قربانی عواقب حرم و حرمسرا شد.حاج میرزا ابراهیم کلانتر اعتمادالدوله، صدر اعظم
زنان حرم شاهی، جلاد را واداشتند که اول به فجیعترین وضع، زبان، بینی، گوشها و دست و پای «اعتمادالدوله» را ببرد و پس از آن، پیکر تکه تکهاش را در آب جوش بیندازد.
در اینجا اشارهای هم به شیوهی خوابیدن شاه قاجار میکنیم. این اشاره، از قول یکی از نوادههای فتحعلیشاه که از نزدیک شاهد چنین مواردی بوده، نقل شده است:
«گستردن رختخواب و لوازم راحت خاقان در عهدهی بیگم جان قزوینی بود که سه پسر از خاقان داشت. هر شب، شش نفر زن حرم در سر خدمت کشیک به نوبت میآمدند. دو نفر پشت سر بود، که پشت و شانهی شاهانه را در بغل میگرفت و دیگری منتظر بود که هر وقت به پهلوی دیگر غلتیدند، او بخوابد و پشت شاه را در بغل آرد. هر دو نفر هم به نوبت پای شاه را میمالیدند. یک نفر نقل و قصه میگفت، یک نفر هم برای خدمت بیرون رفتن و انجام فرمایشات در همان اتاق میماند.
مسابقهی «نرمتنانِ» حرم
اگر شاه ایران به دشواریهای سیاسی و اقتصادی کشور، وضع نابسامان مردم و فقر و بیماری آنها نمیاندیشید اما در حوزهی زن و حرمسرا و سرگرمیهایی از این دست، آدم نسبتاً مبتکری بود. روزی که او با زنان حرم خود به بازار بزرگ شهر میرفت و از نزدیک شاهد لطافت پارچههای ابریشمی بود، ابتکار برگزاری یک مسابقهی هیجانانگیز به وسوسهاش میاندازد. شاه تصمیم میگیرد نرمی و لطافت ابریشم را با نرمی تن زنان حرم خود مقایسه کند. دست اندرکاران که از این همه تنوعطلبی شاه متعجب شدهاند، ابتکار او را تحسین میکنند. این مسابقه و شرح برگزاری آن یکی از صحنههای عجیب و خواندنی تاریخ حرمخانه در ایران است. «عبدالله مستوفی» نویسندهی کتاب «تاریخ اداری و اجتماعی ایران» در صفحهی 30 در جلد اول کتاب خود از این مسابقه زیر عنوان « مسابقهی نرمی پا» اشاراتی دارد. در کتابهای تاریخی دیگر نیز اشارههایی به این مورد شدهاست.
چنین برمیآید که دامنهی این مسابقه از حرم شاهی گذشته و به شهرها و تهران نیز رسیده باشد. زنان و دختران زیبارو از سراسر کشور به حرمخانهی «فتحعلیشاه» خوانده میشدند تا طی مراسمی در این مسابقه شرکت کنند. آنان به فراخور «نرمتنی» و زیبایی خود جوایزی دریافت میداشتند. این مسابقه سالی یک بار در قصر شاه با تشریفات ویژه انجام میشد.
نحوهی برگزاری و اجرای مسابقه به این شکل بود که در تالاری بسیار بزرگ، کفپوشی پهن میکردهاند تا روی قالیهای تالار را بپوشاند. روی این کفپوش، مقدار زیادی ابریشم میریختهاند. شرکتکنندگان این مسابقه در حضور شاه، باید روی کفپوش میغلتیدهاند. در تمام این مدت، شاه تماشاگر حرکات نرمتنان « حرمِ ستر و عِفاف ملکوت» خویش بوده است.
البته قبل از این مسابقهی روی ابریشم غلتیدن، کار به شیوهی دیگری انجام میگرفت. بدان معنی که دختران و زنان حرم، میباید روی کفپوش پوشیده از ابریشم راه میرفتهاند. اگر در این میان، ذرات ابریشم به کف پای آنان نمیچسبیده، حکایت از نرمی و تمیزی کف پای آنان داشته است. طبیعی است که افراد مورد نظر، از دست شاه به دریافت جایزه نایل میشدهاند. اما ظاهراً این کار از آن هیجان تصور شده برای شاه برخوردار نبوده است. به همین جهت ذهن خلاق شاهانه به سوی شکل غلتیدن نرمتنان حرمسرا بر روی ابریشمها جهتگیری شده است.
منبع مطلب : hezarimohammad.blogfa.com
مدیر محترم سایت hezarimohammad.blogfa.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.