ارتش ساسانی در کدام نبرد از مسلمانان شکست خوردند
ارتش ساسانی در کدام نبرد از مسلمانان شکست خوردند را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
نبرد قادسیه
نبرد قادسیه نبردی است که در شوال سال ۱۵ هجری قمری برابر با نوامبر ۶۳۶ میلادی میان سپاه خلافت راشدین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص و لشکر ایرانشهر به فرماندهی رستم فرخزاد در ناحیهٔ قادسیه، رخ داد و مسلمانان پس از چهار روز نبرد سخت و شدید موفق شدند در مقابل سپاه ساسانی پیروز شوند. در این نبرد درفش کاویانی، با غنائم بسیار دیگری به دست مسلمانان افتاد و برخی از فرماندهان لشکر ساسانی از جمله رستم فرخزاد، بهمن جادویه و بندوان نیز کشته شدند.
اگرچه جریان نبرد، ابتدا به نفع سپاه ساسانی که به فیلهای جنگی و سلاحهای جنگی پیشرفته تر مانند تیرهای پنچگان، گرز، تبرزین و شمشیرهای دو لبه بودند، پیش میرفت اما در اواسط جنگ با خسته شدن دو سپاه و رسیدن نیروی تازهنفس مسلمان، نتیجهٔ نبرد به سود مسلمانان برگردانده شد و با شکست سپاه ساسانی، بسیاری از ایرانیان ناراضی از جمله دیلمیان به سپاه اسلام پیوستند و مسلمانان دو ماه بعد از پیروزی در نبرد قادسیه به قصد فتح مدائن لشکر خود را به حرکت درآوردند.
پیش زمینه[ویرایش]
با روی کار آمدن ابوبکر اولین خلیفهٔ مسلمانان، فکر گسترش دین اسلام موجب شد که اعراب به سرزمینهای دولت ساسانی و روم روی آورند. لشکری مهم به فرماندهی ابو عبید بن الجراح سپاهیان را به سوی شام هدایت کرد و در سال ۱۲ ه.ق در یرموک با سپاه عاجز هراکلیوس امپراتور روم رو به رو شد که تازه از جنگ با دولت ساسانی بازگشته بود[پ ۱] و در سال ۱۳ ه.ق رومیان را شکست داد؛ بدین ترتیب راه جبل حوران و درهٔ رود ارن به دست مسلمانان افتاد. در همین حین لشکری دیگر به فرماندهی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، اوضاع آشفتهٔ ایران و چندی بعد شاه شدن پوراندخت دختر خسرو پرویز موجب شد که مثنی بن حارثه شیبانی از قبیلهٔ بکربن و سوید بن قطبه عجلی از قبیلهٔ ائل، لشکری گردآوری کنند و به قسمتهای مرزی ایران تاخته و مردم را غارت نمایند.[۱] مثنی که از ناحیهٔ حیره، دولت ساسانی را مورد حمله قرار دادهبود با نامهای که برای ابوبکر فرستاد از اوضاع آشفته ایران گفت و درخواست نیروی نظامیکرد؛ ابوبکر، خالد پسر ولید را برای نبرد با ساسانیان انتخاب کرد. خالد به بانقیا، باروسما و آلیس که بر سر راهش بود تاخت و آنان را به پرداخت جزیه واداشت و سپس به سوی حیره، که تحت حکمرانی ایاس بن قیصه بود، روانه شد؛ ایاس و مردم حیره که از اوضاع نابهسامان حکومت ساسانی مطلع بودند، مانند بیشتر شهرهای عربنشین دولت ساسانی پرداخت جزیه را در برابر جنگ و اسلام پذیرفتند؛ سپس در جنگ زنجیر، هرمز، یکی از مرزبانان ایرانی به مقابله با خالد در منطقه حفیر شتافت اما در این نبرد کشته شد و سپاهش نیز شکست خورد.[۲] با این حال هنوز اعراب از پیشروی در خاک ایران هراس داشتند؛ اما با مرگ ابوبکر، عمر روی کار آمد و با مثنی بن حارثه که خواستار جنگ با ایرانیان بود موافقت کرد. در این زمان ایران اوضاع داخلی بسیار آشفتهای داشت؛ شهربراز از تخت سلطنت پایین کشیدهشده و به قتل رسیدهبود و آزرمیدخت به دست رستم فرخزاد کور و از سلطنت خلع گشته بود، اما در این بین بهمن جادویه توانست سپاه مسلمانان را در نبرد پل واقع در ساحل فرات شکست دهد؛ اعراب وادار به عقبنشینی شدند و زمانی که جادویه قصد تعقیب آنان را داشت اوضاع بهم ریختهٔ داخلی مانع او شد؛ بهمن نیز به مدائن بازگشت.[۳]
در زمانی که سپاه خلافت راشدین حملههای خود را به سرزمین ایران را آغاز کردهبودند، مرزبانهای خراسان فعالیتی مستقل از دربار تیسفون داشتند. اسامی که از فرمانروایان محلی قسمتهای شرقی ایران در آن دوره به جا ماندهاست، از تبدیل حکومت ساسانی به جامعهای اشرافی و زمیندار خبر میدهد و همچنین درگیریهای امپراتوری ایران با بیزانس و قدرت غرب که طی سالیان طولانی موجب فرسایش دولت ایران شدهبود.[۴]
مقدمات نبرد قادسیه[ویرایش]
در سال ۶۳۶ م سپاه ایران به فرماندهی رستم فرخزاد و سپاه اعراب به فرماندهی سعد بن ابی وقاص در قادسیه در برابر یکدیگر قرار گرفتند و نبرد بزرگ قادسیه را رقم زدند.
نیروها[ویرایش]
نیروهای سپاه اسلام و ایران در نبرد قادسیه، بسیار متفاوت ذکر شدهاست و منابع مختلف هر یک از آماری جدید صحبت میکنند و معمولاً نظر بر آن است که تعداد سپاه ایران بسیار بیشتر از سپاه اسلام بودهاست. اینگونه به نظر میرسد که تعصب و علاقهٔ مورخان اسلامی به دین اسلام تأثیر شگرفی بر راویان عرب گذاشتهاست و این ارقام بزرگی که در مورد سپاه ایران ذکر شدهاست تنها جهت بزرگ نشان دادن تلاش و جهاد اعراب بودهاست؛[۵] زیرا امکان گردآوری سپاهی با آن تعداد، با توجه به مرزهای طولانی ایران و مشکلات داخلی دولت ساسانی، وجود نداشتهاست.[۶]
سپاه اسلام[ویرایش]
در سال ۶۳۵ م سعد بن ابیوقاص توسط خلیفه، عمر بن خطاب سردار سپاه عرب شد و به سوی قادسیه حرکت کرد؛ اما به علت بیماری، وارد میدان نبرد نشد و از دور به تماشای آن پرداخت و به جای خود خالد بن عرفطه را وارد میدان کرد.[پ ۲][۷] براساس گفته ابو طایل، نفرات این سپاه کمتر از هفت هزار نفر بودهاست و تعداد ایرانیان را چیزی حدود چهار برابر این عدد ذکر کردهاست و ابن اثیر تعداد اعراب را سی هزار نفر میگوید، اما بلاذری مینویسد: «سعد، هنگامی که به عراق میرفت، سه ماه در ثعلبیه مقام کرد تا مردم بسیار به وی پیوستند.» ولی در ادامه تعداد سپاهیان اسلام را بین نه تا ده هزار نفر اعلام میکند؛ درحالی که خود پیشتر میگوید مردم بسیاری به سعد پیوستند و حمدالله مستوفی میگوید که در نبرد قادسیه لشکر بزرگی همراه با سعد و به فرمان عمر به جنگ با ایرانیان فرستاده شدهاست.[۸] چنانکه گفته شدهاست هفتاد تن از جنگجویان بدر و سیصد نفر از کسانی که در فتح مکه بودند و هفتصد نفر نیز از فرزندان صحابه پیامبر هم در این سپاه حضور داشتند.[۹] دینوری معتقد است که سعد با سپاهی بیست هزار نفره حرکت کرد و در قادسیه سپاهیان دیگر به او پیوستند. سپاه اسلام در برابر فیلهای سپاه ایران شترهای خود را به کار گرفت و سعد این عملیات را با استفاده از ایرانیان مسلمان شده در سپاهش که تعداد آنها هم بسیار قابل توجه بود، به انجام رساند.[۱۰] براساس روایات با وجود آن که تعداد اعراب از ایرانیان کمتر بود اما آنان با هدفی مشخص و آماده به جنگ آمدهبودند و تمامی آنها سوارهها و پیادههای جنگی بودند که پیش از آن نیز طعم جنگ را چشیده بودند و هدفهای مادی و معنوی که داشتند نیز به آنان انگیزهٔ نبرد میداد. در این نبرد سلمان فارسی، پیشوا و هادی سپاه، عبدالرحمن بن ربیعه، قاضی عسکر و لشکرنویس سپاه نیز زیاد بن ابیه[پ ۳] بود. خالد بن عرفظه امیر کل و جانشین سعد در قلب سپاه قرار گرفتهبود و امرا او را احاطه کرده بودند و پس از آنها امیرهای پایین مقامتر قرار گرفتند و بعد علمدارها، فرماندهان و سپس تعدادی مراقب، مبلغ و مأمورین ابلاغ قرار داشتند. عدهای شاعر و قراء هم در سپاه و بین افراد حضور داشتند که با سخنانشان، سپاهیان را تشویق میکردند و آنان را به هیجان میانداختند.[۱۱] سعد سپاهیان خود را به دستههای ده نفری تقسیم کرد و مسلمانان با اعتبار و فرماندههای جنگی که در جنگهای رسول خدا شرکت داشتند را به عنوان سردستهٔ این گروهها برگزید و عدهٔ دیگر از مسلمانان باسابقه را نیز به عنوان پرچمدار انتخاب کرد و قسمتهای مختلف سپاه را با پیشتازان، زبده سواران و پیادهها و سواران فرمانده پوشش داد؛ وی تعدادی طبیب را نیز با آنان همراه کرد. در این نبرد، مردم بادیه نیز دعوت مسلمانان را پذیرفتند و در نبرد با آنها همراه شدند؛ برخی از آنان پیش از نبرد و برخی پس از جنگ مسلمان گشتند. در میانههای جنگ نیز از شام نیروی کمکی به سپاه سعد رسید؛ عدهٔ بسیاری از مسلمانان ایرانی یمن و بحرین نیز در این نبرد و علیه ساسانیان حضور داشتند و در کنار آنان تعدادی مجرم، مانوی و مزدکی که از کشور فرار کردهبودند به سپاه اسلام پیوستند و این راه را بهترین راه برای رسیدن به اهدافشان دانستند.[۱۲]
گفته شده اعراب سلاح چندانی نداشتند و ایرانیان تیرهای آنان را با نام دوک میخواندند، آنان شمشیرهایشان را با پوست درخت خرما به کمرهایشان آویزان میکردند و اغلب اعراب فاقد زره بودند و از پالان شتر به جای سپر بهره میجستند و البته که همین نقص در سلاحها و ابزارها باعث چالاکی و سبکی سپاه عرب شدهبود.[۱۳]
در این جنگ زنهای عرب نقش چشمگیری داشتند، آنان که هزاران نفر بودند به سپاهیان سعد آب میرساندند، مجروحین را یاری میکردند، کشتهشدگان را دفن میکردند، در مقابل مجروحین سپاه ایران را میکشتند و غارتشان میکردند.[۱۴][۱۵][۱۶]
سپاه یزدگرد سوم[ویرایش]
براساس گفتهٔ ابو طایل سپاه ایران حدود سی هزار نفر بودهاست؛ اما طبری سپاه یزدگردی را به سه بخش تقسیم میکند: بدین صورت که مقدمهای با چهل هزار نفر به فرمان رستم فرستاده میشوند و خود با شست هزار تن دیگر به حرکت درمیآید و دنبالهای بیست هزار نفره سپاه را همراهی میکردند و در ادامه این چنین مینویسد:
[۱۷]
سپس از زبان یک سرباز اسیر شده پارسی میگوید: «سپاه ایران دارای هفتاد هزار نیرو بودهاست.» که این رقم در ناسخ التواریخ نیز تکرار شدهاست و بعد از زبان شعبی میگوید: «سپاه ایران دارای سی فیل بودهاست که چهار هزار نفر هر فیل را همراهی میکردند و در مجموع ایرانیان صد و بیست هزار نفر بودهاند.» بلاذری که از سپاه ایران به عنوان کافران یاد میکند نیز در مورد نفرات سپاه رستم، نظری همانند شعبی دارد و براساس روایات نیمی از سپاه ایران را خدمه و پیادهنظامهای روستایی که نه تعلیم دیده بودند و نه سلاح داشتند، تشکیل دادهبود و ابن اثیر در نوشتههای خود تعداد فیلهای سپاه ایران را سی و سه فیل ذکر کردهاست.[۱۸] در این نبرد سپاه ایرانی به گونهای سامان یافتهبود که رستم فرخزاد[پ ۴] در قلب آن قرار گرفتهبود و هرمزان در جناح راست و مهران در جناح چپ حضور داشت، فیروزان[پ ۵] نیز امیر پیادگان بود و جالینوس مقدمهٔ سپاه را فرماندهی میکرد و همراه با بهمن جادویه پیشاپیش سپاه حرکت میکرد. سپاه دارای سی و سه فیل بود که فیل سفیدی پیشاپیش باقی فیلها قرار داشت،[پ ۶] هجده فیل در قلب سپاه و نزدیک به رستم قرار گرفتهبودند و هشت فیل در جناح راست و هفت فیل هم در جناح چپ بودند. هر فیل تختی را حمل میکرد و بر هر تخت تعدادی تیرانداز، تبردار و زوبینافکن سوار بودند. همچنین براساس روایات افراد در هر صف با زنجیر به یکدیگر متصل شدهبودند و به این ترتیب دشمن نمیتوانست به درون صفها نفوذ کند. در این نبرد ایرانیان تنوع زیادی در سلاح داشتند و از ابزارهای بسیار استفاده میکردند که این ابزار عبارت بودند از: زره، کلاهخود، بازوبند، زانوبند، موزه و سپر، شمشیر دو لبه،[پ ۷] نیزه، تیر و کمان، تیرهای پنچگان،[پ ۸] گرز، تبرزین و در آخر سلاحی که به آن «کمند» میگفتند؛ سپاهیان ماهر آن را بر روی دشمن میانداختند و توسط قلاب آن را میکشیدند تا فرد کشته شود.[۱۹][۲۰]
دیلمیان[ویرایش]
در آغاز نبرد قادسیه، چهار هزار سوار دیلمی با سپاه رستم همراه شدند؛ اما هیچکدام از آنان در نبرد شرکت نکردند. آنان سپاه مخصوص خسرو پرویز بودند و توسط خود او انتخاب شدهبودند. هنگامی که خسرو پرویز کشته شد غم و ناراحتی بر آنها چیره شد و حس بیگانگی در آنها جریان یافت. هنگامی که رستم روانهٔ قادسیه شد، با او همراه شدند اما در حین نبرد ایرانیان را یاری نکردند و تنها به تماشای جنگ ایستادند. این عمل دیلمیان موجب تعجب سعد و دیگر مسلمانان شد، پس مغیرة بن شعبه که با زبان پارسی آشنا بود به سوی آنها رفت و علت شرکت نکردن آنها را در جنگ جویا شد و در جواب، آنان خود را بیپناهانی خواندند که خواستار اسلام هستند و خود را از دیگر ایرانیان متفاوت دانستند، آنها بر این باور بودند که در بین ایرانیان دیگر نیکنام نیستند. هنگامی که سعد این سخنان را از مغیرة شنید، آنان را پذیرفت و پس از آن که دیلمیان مسلمان شدند با انتخاب خود به قبیلهٔ تمیم پیوستند و پس آن در جنگهای دیگر بین مسلمانان و ایرانیان در سپاه اسلام جنگیدند که از جملهٔ این نبردها میتوان به فتح مدائن و جلولا اشاره کرد.[۲۱]
موقعیت نبرد[ویرایش]
براساس اسناد، قادسیه شهر کوچکی بودهاست در عراق که در حدود پانزده فرسنگی شهر کوفه قرار داشتهاست.[۲۲] ابوالفداء در تقویم البلدان اینگونه بیان کردهاست:
به گفته همو، قادسیه شهری کوچک در حاشیهٔ بیابان و کنار سواد عراق بودهاست که در قسمت شرقی آن نخلستان قرار داشتهاست.[۲۳] طبری در نوشتههای خود به نامهای از زبان سعد بن ابیوقاص به خلیفهٔ مسلمانان عمر، اشاره میکند که در آن قادسیه را محلی در میان خندق و عتیق به تصویر کشیدهاست و بیان داشته که در سمت چپ آن رودی سبز قرار دارد که درون آن قابل مشاهده است و تا حیره امتداد مییابد و در سمت راست آن نیز مردابی قرار دارد.
قادسیه یک شهر عربنشین بود که فرات در غرب آن جریان داشت. اعراب به توصیهٔ مثنی بن حارثه در خاک ایرانیان با آنان رو به رو نشدند و در نزدیکترین صحرای عربنشین به آنان نبرد را آغاز کردند تا در صورت شکست راه فرار داشته باشند.[۲۴] در دیگر منابع نوشته شدهاست، قادسیه شهر کوچکی در پنجاه مایلی کوفه بوده و موقعیتی مرزی داشتهاست و در فاصلهٔ چهار تا شش مایلی آن محلی به نام عذیب قرار داشته که محل اردوگاه سپاه سعد بن ابیوقاص بودهاست.[۲۵]
علت آغاز نبرد[ویرایش]
از نظر ایرانیان به ویژه رستم فرخزاد علت حملهٔ اعراب به سرزمینهای ایرانی چیزی جز تنگی روزگار و گرسنگی نبود و به همین خاطر هنگامی که فرستادگان عرب وارد اردوگاه ایرانیان شدند، رستم فرخزاد به آنان پیشنهاد داد که برای اعراب خرما و غلات و آذوقه بفرستند. اما اعراب گسترش دین اسلام را دلیل حملهٔ خود به خاک ایران میدانستند و در صورتی که ایرانیان اسلام را نمیپذیرفتند باید جزیه میپرداختند، در غیر این صورت باید آمادهٔ جنگیدن میشدند.[۲۶]
نمایندگان عرب در دربار یزدگرد سوم[ویرایش]
همزمان با فتح شهر دمشق در سوریه توسط اعراب، تعلل رستم در حمله به سپاه سعد موجب شد، تعدادی از بزرگان قبایل عرب که از اشراف محسوب میشدند به عنوان نمایندگان سعد به دربار شاه فرستاده شوند و براساس برخی روایات این عمل با اجازهٔ رستم فرخزاد صورت گرفت.[۲۷]
نعمان بن مقرن، عطارد بن حاجب، جریر بن عبدالله بجلی، مغیره بن زراره، طلیحه بن خویلد، اشعث بن قیس، حنظله بن الربیع، حارث بن حسان، عاصم به عمرو، فرات بن حیان، مغیره بن شعبه، عدی بن سهیل، معنی بن حارثه و عمرو بن معدیکرب، افرادی بودند که از سپاه اعراب جدا و راهی دربار یزدگرد سوم شدند و با وجود آن که ظاهر آنان موجب تمسخر مردم شدهبود، یزدگرد آنان را با احترام به حضور خود پذیرفت و وزراء و درباریان را به همراه مترجم احضار کرد و مجلسی شاهانه ترتیب داد.[۲۸] هنگامی که آنان به دربار رسیدند مدتی برای ورود توسط دربان و حاجب معطل شدند و در این مدت سادگی، خشونت آنان و از طرفی دیگر اسبها و لباسهایشان باعث تجمع مردم شدهبود، هر سوار تازیانهای در دست داشت و اسبها بیش از اندازه معمول شیهه میکشیدند. هنگامی که به بارگاه یزدگرد راه یافتند نعمان بن مقرن با موافقت همراهانش شروع به سخن گفتن نمود و در جواب سؤال یزدگرد در مورد حملات و غارتهای اعراب در سرزمین ایران، از رحمت خداوند و پیامبری که برایشان فرستادهبود و دعوت به دین اسلام گفت و سپس اینگونه ادامه داد:
پس یزدگرد زبان به تحقیر اعراب گشود، آنان را زبون و سیه روز خواند و از آنان خواست غرور خود را کنار بگذارند و امیدوار باشند که به آنان رحم کند، مغیره تمام سخنان او را در مورد اعراب تأیید کرد و خود نیز از بیچارگیهای عرب سخن گفت؛ وی سپس سخن خود را با شرح بعثت پیامبر ادامه داد و در آخر با زبانی تند و ناخوشایند سه پیشنهاد را بازگو کرد، اولین پیشنهاد آن بود که با خفت به دادن جزیه تن دهند، پیشنهاد دوم جنگ و سومین پیشنهاد قبول اسلام بود. این سخنان موجب غضب شاه شد، پس یزدگرد با بیان آن که اگر نماینده و فرستاده نبودند و اگر کشتن سفیر ممکن بود، خون آنها را میریخت آنان را با این سخن که «هیچ چیز نزد من ندارید، برخیزید و بروید.» از بارگاه خود بیرون راند، سپس دستور داد یک بار خاک آورده و بر دوش بزرگترین نمایندگان بگذارند و او را با خفت از دروازهٔ مدائن بیرون کنند. نمایندگان از دربار ایران خارج شدند و به سوی قوم خود حرکت کردند و زمانی که به نزدیکی اعراب رسیدند رستم فرخزاد از حال آنان باخبر شد و شخصی را فرستاد تا خاک را از آنان پس بگیرد، اما نماینده به آنان نرسید و آنان خاک را نزد سعد برده و سخنان یزدگرد را بازگو کردند. رستم این عمل ایرانیان را، یعنی دادن خاک به دست اعراب را به فال بد گرفت؛ اما سعد آن را فالی نیک پنداشت و رو به اعراب گفت ما خاک آنان را گرفتیم.[۳۰]
براساس روایتی دیگر، عمر که از عاقبت جنگ با ایرانیان هراس داشت با نوشتن نامهای به سعد امر کرد نمایندهای به سوی یزدگرد و فرماندهٔ کل سپاه ایران فرستاده و با پیشنهاد اسلام یا جزیه، صلح را برقرار کنند. سعد نیز مغیره بن شعبه را نزد رستم فرستاد اما رستم در جواب دعوت به اسلام او سخن از تنگدستی آنان و بخشیدن آذوقه به میان آورد، پس مغیره اینگونه به او پاسخ داد:
رستم با شنیدن این سخن خشمگین گشت و کشتن تمامی آنان را وعده داد. پس از آن سعد دو تن از سران عرب را نزد رستم فرستاد و آنان خواستار حضور در دربار یزدگرد شدند و با موافقت رستم نزد یزدگرد رفتند، اما دعوت یزدگرد توسط اعراب به اسلام موجب خشم او شد، پس فرستادگان را با این جمله که اگر سفیر نبودید دستور قتل شما را میدادم، از بارگاه خود بیرون راند.[۳۱]
شرح نبرد[ویرایش]
براساس روایات، یزدگرد سوم از طریق مشورت با ستارهشناسان دربار، زمان این نبرد را تعیین کردهبود.[۳۲] ۱۸ ماه پس از فتح نخیله، سپاه اسلام به فرماندهی سعد بن ابیوقاص و سپاه ایران به فرماندهی رستم فرخزاد، والی خراسان به سوی قادسیه حرکت کردند تا در برابر یکدیگر قرار گیرند، اما هراس عمر از عاقبت جنگ و نارضایتی رستم از این نبرد موجب شد که دو سپاه مدتی در اردوگاه خود باقی بمانند و از حمله خودداری کنند. در این مدت سعد با پیشنهاد جزیه یا اسلام، سعی داشت که صلح را برقرار کند؛[۳۳] اما سرانجام پس از چهار ماه گفتگو این نبرد در ژوئن سال ۶۳۷ م/جمادیالاولی سال ۱۶ ه.ق اتفاق افتاد.[پ ۹][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷]
ایرانیان با پر کردن رود عتیق به دستور رستم قدم به خاک قادسیه گذاشتند و نبرد قادسیه را آغاز کردند،[۳۸] این نبرد چهار روز طول کشید که آن را مهمترین و بزرگترین نبرد بین ایرانیان و سپاه اسلام دانستهاند و اعراب مطابق عادتشان برای هر روز نامی برگزیدند.[۳۹][پ ۱۰] آنان اولین روز جنگ را یوم ارماث گفتند[پ ۱۱] و یوم اغواث نامی بود که بر روی روز دوم نبرد گذاشتند، روز سوم را یوم عماس[پ ۱۲] و روز چهارم را نیز یوم القادسیه نامیدند. اعراب علاوهبر آن که چهار روز نبرد را نامگذاری نمودند، شب سوم نبرد را نیز لیلة الهریر نامیدند.[پ ۱۳][۴۰][۴۱]
روز اول[ویرایش]
روزی که نبرد قادسیه آغاز شد را «یوم ارماث» میگویند. جنگ با رجزخوانیهای دو طرف و درگیریهای تن به تن آغاز شد و تا پاسی از شب ادامه یافت. سپاه ایران فیلهای خود را وارد صحنهٔ نبرد کردهبود و فیلها به جناح راست و چپ هجوم بردند، نیروها را پراکنده کردند و به قلب سپاه نیز آسیب سختی وارد کردند؛ اما زمانی که اعراب تصمیم به گریختن گرفته بودند، سعد با کمک گرفتن از ایرانیان داخل سپاه اسلام و همچنین یاری افراد قبیلهٔ تمیم توانست سپاه خود را نجات دهد.[۴۲]طبری این چنین مینویسد:
به این ترتیب کمک و راهنمایی ایرانیان، موجب حملهٔ مسلمانان به فیلداران شد و فیلها نیز زخمی و فلج شدند و از طرف دیگر عاصم بن عمرو و افراد قبیلهاش[پ ۱۴] که سوارکارانی شجاع و آموزش دیده بودند به درخواست سعد، از پشت به فیلها حمله کردند و کمانداران سپاه نیز تمام فیل سواران را هدف قرار دادند و هنگامی که فیلسواران مشغول دفاع از خود بودند عاصم و همراهانش با بریدن بند تختها، سواران را سرنگون کردند. فیلهای زخمی به دنبال شاپور مجروح، از صحنهٔ جنگ گریختند و در این حین آسیب زیادی به سپاه ایران وارد کردند.[۴۴][۴۵]
با این وجود بهمن جادویه[پ ۱۵] و گلینوش توانستند اعراب را شکست داده و سوارانشان را فراری دهند. سپس تیراندازان ایرانی آنان را تیرباران کردند، اتمام جنگ نزدیک بود که سعد برای چهارمین بار تکبیر کرد و فریاد الله اکبر او موجب تجدید حیات افرادش شد و اینگونه آنان به سختی به پایداریشان ادامه دادند و چند ساعت پس از آغاز شب هر دو سپاه به اردوگاههای خود بازگشتند. گفته شد در روز ارماث، پانصد نفر تنها از قبیلهٔ بنی اسد که پیشرو سپاه اسلام بودند کشته شدند، گویا در روز اول نبرد اعراب تلفات زیادی داشتند و در همان روز فعالیت زنان نیز در جنگ آغاز شد و زخمیها برای مراقبت کردن و مردگان برای دفن شدن به آنان سپرده شدند.[۴۶][۴۷]
روز دوم[ویرایش]
اعراب روز دوم را با امید به رسیدن نیروی کمکی آغاز کردند و آن را «یوم اغواث» نامیدند، ابی عبیده فرمانده سپاه اسلام پس از فتح دمشق به دستور عمر، سپاه خود را به فرماندهی هاشم بن عتبة بن ابیوقاص و مقدمهٔ سپاه را به فرماندهی قعقاع بن عمرو به سوی سپاه تحت فرمان سعد فرستاد تا به آنان یاری برسانند. افراد سعد که به صحت این خبر اطمینان نداشتند با رسیدن مقدمهٔ سپاه و قعقاع نیرو یافتند و به مبارزه پرداختند. قعقاع که فردی شجاع و با تدبیر بود، نیروهای خود را به دستههای ده نفری تقسیم نمود و با ورود هر دسته به میدان نبرد، فریاد الله اکبر، به نشان شادی برمیخواست. نزدیک ظهر بود که هاشم و سپاه اصلی رسیدند و بیتعلل وارد میدان شدند و در این هنگام بین اعراب این سخن تکرار میشد:
قعقاع درخواست مبارزهٔ تن به تن کرد و بهمن جادویه گام جلو نهاد و هنگامی که با او رو به رو شد، قعقاع او را شناخت و فریاد انتقام و خونخواهی سر داد[پ ۱۶] و در آخر موفق به کشتن بهمن جادویه شد. قتل جادویه، سردار بزرگ ایران توسط قعقاع موجب نیرو یافتن سپاه اسلام و تضعیف سپاه رستم شد، پس از مرگ او فیروزان و بندوان، برادران رستم برای جنگ تن به تن آماده شدند و حارث بن ظبیان نیز به قعقاع پیوست. بندوان در نبرد به دست حارث کشته شد اما در مورد مرگ فیروزان اختلاف نظر وجود دارد، برخی معتقدند او همانجا و به دست قعقاع کشته شد و برخی همچون عمرو بن شاس بر این باورند که او فرار کردهاست و پس از مدتی در واقعهای دیگر کشته شدهاست.[۴۸][۴۹] ایرانیان در روز دوم نیز از فیلها استفاده کردند؛ اما مسلمانان با انتخاب تعدادی شتر جسور و پوشاندن آنان با پالان و باجل، به آنان ظاهری ترسناک دادند، هر شتر را تعدادی پیادهنظام محافظت میکرد، سپس آنها را روانه سپاه ایران و به سواران ایرانی حمله کردند و نتیجهٔ مطلوبی نیز دریافتند.[۵۰] زنان عرب در روز دوم نیز به دفن کردن مسلمانان کشتهشده پرداختند و در نتیجه در صحنهٔ جنگ تنها اجساد سپاه رستم دیده میشدند که این باعث دلگرمی سپاه اسلام و از سوی دیگر باعث ناامیدی سپاه ایرانی میشد؛ زیرا آنان مدام همرزمان و دوستان خود را زیر سم اسبان و کشته شدگان میدیدند.[۵۱][۵۲]
روز سوم[ویرایش]
در روز سوم، که ّ «یوم عماس» گفته میشود جنگ شدیدتر و سختتر از قبل بود، ایرانیان در روز سوم نیز از فیلها استفاده کردند و آنهایی که تقریباً نیرو داشتند را وارد میدان نبرد کردند و اطراف هر فیل تعدادی سوارهنظام و پیاده قرار دادند تا از آنها مراقبت کنند و همین کار باعث شد که اسبهای مسلمانان رم نکنند و حضور فیلها در نبرد بیفایده و تقریباً بیاثر شد؛ سپس قعقاع بن عمرو چشم شاپور، فیل سفید سپاه ایران را کور کرد و باعث عقبنشینی آن شد.[۵۳] سپاه ایران در این زمان از سلاحی استفاده کرد که اعراب به آن «حسک» میگفتند، ایرانیان حسک را که مهرههایی آهنین و خاردار بودند را در میدان نبرد و بین سواران میریختند و به این ترتیب مهرهها در سم اسبها فرورفته و مانع پیشروی یا حملهٔ آنان میشدند. اعراب که آنان را مانع خود میدیدند اقدام به جمعآوری مهرهها نمودند. از طرفی در مدت این سه روز، اعرابی که در سپاه رستم بودند، او را ترک کرده، گریخته یا به مسلمانان پیوسته بودند، همچنین پیادگان و موالی نیز یا کشته شدهبودند یا راه اعراب را در پیش گرفتهبودند و تنها وفاداران به رستم و آنان که دفاع از سلطنت ساسانی را دفاع از وطن میدانستند باقی ماندهبودند. جنگ در روز سوم شکل فجیعی به خود گرفتهبود و دو هزار نفر از سپاه اسلام کشته و مجروح شدند و تعداد به قدری زیاد بود که زنان نتوانستند به تمام کشته شدگان و مجروحان رسیدگی کنند و ده هزار کشته و مجروح ایرانی نیز در میدان نبرد افتادهبودند.[۵۴][۵۵]
لیلةالهریر[ویرایش]
نبرد پس از آغاز شب نیز ادامه یافت و شب سوم در جنگ قادسیه «لیلةالهریر» نام گرفت، جنگجویان خسته و زخمی بودند با این وجود از جنگیدن دست نمیکشیدند و صدای نفسهایشان، فریادهایشان و سم اسبان سکوت شب را مانند زوزهٔ سگها و دیگر جانوران میشکست، به همین خاطر آن شب را لیلةالهریر نامیدند.[۵۶][۵۷] در منابع دیگر آمدهاست که سعد در این شب قصد داشت که افراد خود را که بیشترشان تازهکار بودند، از میدان نبرد دور کند تا کمی استراحت کنند؛ اما تعدادی از ایرانیان به سوی سعد رفته او را باخبر کردند و او نیز در شب لیلةالهریر به ایرانیان شبیخون زد و جنگ از سر گرفتهشد.[۵۸] برخی نیز از این شب با عنوان «لیلةالقادسیه» یاد میکنند.[۵۹]
روز چهارم[ویرایش]
در روز چهارم که همان «یوم القادسیه» است، شانس با سپاه اسلام یار شد و تندباد و طوفانی شروع به وزیدن کرد، گرد و خاک به سمت سپاهیان رستم وزید، در این هنگام موقعیت سپاه اسلام به گونهای بود که گرد و خاک به پشت آنان اصابت میکرد اما مستقیم به روی ایرانیان برخورد میکرد؛ مشاهده و مبارزه برای آنان سخت شدهبود و آنان را از جای خود کنده و به عقب میراند. باد خیمهٔ رستم را کند و قعقاع به سوی چادر او راه افتاد، اما پیش از آن رستم برای فرار از گرد و خاک در پناه شتری که زر حمل میکرد نشست؛ در این هنگام هلال بن علقه التیمی[پ ۱۷] برای غارت بار شتر آمد و با شمشیر آن را برید و بار بر روی رستم افتاد و مهره های کمر اورا شکست.رستم افتان و خیزان با کمر شکسته شده خود را به رود رسانید، اما هلال او را دنبال کرده و از آب بیرون کشید و بدون آنکه او را بشناسد، رستم را کشت و آنگاه با به مشام رسیدن بوی عطرش فهمید که او فرمانده سپاه ایران است.[۶۰] پس با خوشحالی به سوی تخت رستم رفت و فریاد زد: «به خداوند کعبه سوگند که من رستم را کشتم.» اعراب در اطراف تخت جمع شدند، اما از شدت گرد و خاک قادر به دیدن یکدیگر نبودند و در آخر رستم را زیر سم اسبان و آغشته به خون یافتند. در این بین سپاه ایران آشفته شد و عدهای کشته و عدهای نیز به دنبال گلینوش که به فرار مشهور بود، وارد آب شدند و غرق گشتند؛ درفش با ارزش کاویانی نیز که توسط یزدگرد به رستم دادهشدهبود بهدست مسلمانان افتاد و سپاه یزدگرد شکست خورد.[۶۱][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵][۶۶][۶۷]
غنائم جنگی[ویرایش]
در این نبرد درفش کاویان که در جنگها همراه فرماندهٔ لشکر حمل میشد، به دست فردی به نام ضرار بن الخطاب نخعی افتاد و آن را به قیمت سی هزار درهم فروخت. درفش که مزین به جواهرات گرانبها بود نزد عمر فرستاده شد و بعد پارهپاره و تقسیم شد.[۶۸][۶۹][۷۰]
علل شکست سپاه ایران[ویرایش]
در کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از شرایط موجب شکست ایرانیان در برابر مسلمانان شد که این شرایط عبارتند از:
عوامل مؤثر در پیروزی مسلمانان در برابر ایرانیان[ویرایش]
در حملاتی که مسلمان به سرزمینهای ایرانی داشتند نیز عواملی چند به یاری آنان رسید و موجب پیروزی مسلمانان شد که عبارتند از:
رخدادهای پس از نبرد قادسیه[ویرایش]
اعراب پس از پیروزی در نبرد قادسیه، با بیدفاع دیدن زمینهای حاصلخیز سواد عراق، آنها را تصرف کردند و ارمنیهای ساکن ایران که اعراب را نجاتبخش خود میدیدند، تحت فرمان مسلمانان درآمدند. با پیروزی در این نبرد، ساحل چپ فرات به دست مسلمانان افتاد. یزدگرد در این هنگام به فکر آن افتاد که پایتخت خود را استخر یا شهری دیگر اعلام کند؛ اما روحانیون زرتشتی که معتقد بود این کار به معنای ترس از اعراب است و موجب جرئت گرفتن مسلمانان میشود با او مخالفت کردند و دو ماه پس از این پیروزی بود که مسلمانان به دستور خلیفه به سوی پایتخت ساسانیان[پ ۱۸] تاختند.[۸۲][۸۳]
سقوط مدائن[ویرایش]
مدائن با توجه به معنی که دارا است[پ ۱۹] تشکیل شده از هفت شهر، تیسفون، بهاردشیر، سلوکیه، رومیه، درزیجان، ساباط و اسبانبر بود؛ اطراف این شهرها دیوارهای بلندی به صورت حصار قرار داشت. پادشاه ساسانی در کاخ سفید واقع در تیسفون سکونت داشت و ایوان مدائن در شهر اسبانیر قرار داشت. محاصره کردن بخشهای غربی مدائن اولین اقدام مسلمانان پس از پیروزی در نبرد قادسیه بود. گفته شدهاست مدت محاصره به قدری طولانی بود که اعراب دو بار خرمای تازه خوردند. ساکنان مدائن گرفتار قحطی شدند به گونهای که مردم ساباط خواستار صلح با اعراب شدند و با قبول پرداخت جزیه خود را از سختی رها کردند. مردم رومیه، شهر را ترک کردند و هنگامی که اعراب وارد شهر شدند از آنجا میتوانستند کاخ سفید تیسفون را مشاهده کنند و با مشاهدهٔ آن اعراب تکبیر گفتند. با ورود اعراب به تیسفون که نگهبانان شهر آنان را دیو میخواندند، یزدگرد به همراه نزدیکان و گنجهایش شهر را ترک کرد و گریخت؛ بدین ترتیب دروازههای مدائن به روی مسلمانان گشوده شد. گفته شد که به هر یک از سپاهیان سعد، دوازده هزار درهم غنیمت رسید و در این زمان تعداد سپاهیان او شصت هزار نفر بودهاست و سعد چون به کاخ رسید هشت رکعت نماز شکر به جا آورد.[۸۴][۸۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
پیوند به بیرون[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
حمله اعراب به ایران
این مقاله بخشی از فتوحات مسلمانان است
حملهٔ اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح (و در واقع، اشغال) ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید. منابعی اشاره میکنند که اسلام آوردن ایرانیان باعث در امان ماندن آنان از کشتار[۱] و مانع پرداخت مالیاتهایی که روستاییان توان پرداخت آن را نداشتند و بیشتر از درآمد محصولاتشان بود، میشد[۲][۳]از میان حملههایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کردهاند، حملهٔ اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[۴][۵][۶]
اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمینهای جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپسگیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی بنا به روایتی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[۷][۸][۹]
جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد موانع پیشروی اعراب مقاومتهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. طی چند سال ولایتهای دیگر ایران شامل اصفهان، ری، فارس، آذربایجان، ارمنستان ایران، سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال طبرستان و نیز گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. اعراب پس از اشغال هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی (جِزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح، شهرها قیام میکردند. قیامها مخصوصاً تا ۶۵۱ میلادی که یزدگرد زنده بود، بیشتر رایج بود و مقاومتهای محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[۱۰][۱۱][۱۲] مورخان در مورد انگیزه قیامها نظرات مختلفی دارند.[۱۱][۱۳][۱۴]
مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کردهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی، و هزینه جنگهای طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند و عوامل دیگر.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
تا هنگام قتل عثمان، اشغال کردن ایران، کامل شده بود و پادگانهای اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[۶] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[۲۰] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.[۲۱] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسئولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت؛ و خلیفه اسکان اعراب در ایران را حمایت میکرد.[۲۲]با گرویدن زرتشتیان به اسلام قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[۲۱][۲۳]
نوشتههای مورخین در مورد تاثیرات مثبت یا منفی حمله اعراب آمیخته با ارزیابیهای خوب و بد بودهاست. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفتانگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند[۱۷] و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند.[۲۴] از طرف دیگر حقیقت را نویسندگان شکل دیگری میبینند. کلود کائن مینویسد که تحت تأثیر جنبشهای ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفتهاست، درحالیکه این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[۱۳] چیز رابینسون نیز خشونتهای نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب تحریف شده میداند.[۲۵]
منابع
قدیمیترین کسانیکه به هجوم اعراب اشاره کردهاند «ابومخنف لوط بن یحیی ازدی» و «ابوالحسن مداینی» است. ابومخنف سال ۱۵۷ هجری و مداینی حدود ۲۲۰ هجری درگذشتهاست. متأسفانه آثار آنان در دسترس نیست. یکی از قدیمیترین منابع عربی موجود که به شرح فتوحات مسلمانان پرداخته کتاب فتوحالبلدان بلاذری (مرگ: سال۲۴۰ هجری قمری) است. الاخبار الطوال دینوری (مورخ ایرانی عربی نویس. مرگ: سال ۲۸۲ هجری قمری) و تاریخ یعقوبی (قرن سوم هجری) قدیمیترین کتب تاریخی به دست ما رسیده هستند که روایت به هم پیوسته از تاریخ «جهانی» را نوشتهاند که در این میان دینوری بیشتر از یعقوبی به تاریخ ساسانیان پرداختهاست. اما مهمترین منبع تاریخ حجیم طبری است که اگر چه رشته روایتی پیوسته به هم را ارائه میکند، اما محتویات آن متشکل از نقل قولها و قطعههایی از منابع پیشینش است.[۲۶] منابع متعدد دیگری نیز موجود است. فارسنامه ابن بلخی (دهه اول قرن ششم هجری) قدیمیترین تاریخ بدست رسیده از فارس است و بهشکل عمدهای به تاریخ ایران پیش از اسلام پرداختهاست.[۲۷]
گزارشهای تاریخی به دست رسیده اغلب با هم در تناقض بوده و ترتیب دقیق وقایع مشخص نیست. حتی تعیین تاریخ دقیق وقایع حوادث اصلی هم دست نایافتنی و تعیین دقیق اندازه سپاهیان دشوار است. با این حال از بررسی منابع به نظر میآید که تعداد سپاهیان ایران در جنگهای اصلی قادسیه و نهاوند بیشتر از سپاهیان اعراب بوده، ایرانیان با شجاعت جنگیدهاند و تا جای ممکن جلوی پیشرفت اعراب را گرفتهاند، و پس از شکست هم تلاش در کنار گذاشتن ترتیبات پرداخت مالیات را داشتهاند.[۱۵]
پیش زمینه
وضعیت ساسانیان در قرن هفتم میلادی
جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینهساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند.[۲۸] طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمینهای شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقبنشینی ساسانیان شد. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دورهای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانههای فرات و دجله و نیز کوههای زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع میکرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند.[۲۹] به نوشته هاوارد و جانسون ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیاتهای سنگین برای تأمین مالی لشگرکشیهای خسروپرویز و قدرتگیری شاهان محلی در برابر پادشاه بیشتر تضعیف شدند.[۳۰]
لخمیان یکی از قبایل عرب با اصالت یمنی بود که در قرنهای اول و دوم پیش از هجرت به شمال جزیره العرب، فلسطین، سوریه و عراق مهاجرت کردند.[۳۱] در طی سدههای چهارم تا ششم میلادی، عمرو قیس اولین رهبر حکومت مستقل لخمیان در حیره همزمان با کشمکش جنگ داخلی ساسانیان تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند و در سال ۳۲۵ میلادی شاپور دوم ساسانی برای گوشمالی ایشان به حیره تاخت. از آن پس لخمیان حکومتی پیرو ساسانیان داشت تا دیواری برابر تاختوتاز اعراب باشد حتی زمانی که ساسانیان پسر عمرو را به حکمرانی آن منطقه گماشتند. در برابر ایشان غسانیان بودند که از روم پیروی میکردند. لخمیان در ابتدا مسیحی بودند اما بعداً مسلمان شدند.[۳۱] در پایان سده ششم میلادی امپراتوریهای ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که دولتهای عربی لخمیان و غسانیان وابسته به ایران و روم، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر حکومتهای عربی منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولتها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزمودهتر، سازمانیافتهتر و ثروتمندتر شوند.[۳۲] برخی میگویند اگر این دولتها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، میتوانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه مسلمانان عمل کند.[۳۳] سید حسن تقیزاده یک اشتباه خسروپرویز را برانداختن لخمیان میداند. حذف این حائل بین قلمرو ساسانی و اعراب بادیه، برخلاف سیاست دیرینه و مستمر قبلی، عاقبت در انقراض دولت ساسانی، بیتأثیر نبود. بهخصوص شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار در نزدیکی پایتخت، از یک قبیلهٔ عربی، چنان انعکاس عظیمی در تمام عربستان پیدا کرد که در عرض و طول شبه جزیره، نقل مجالس و موضوع حماسهها و افتخارات عرب شد و یوم ذی قار از بزرگترین حوادث ایام عرب شد و هیجان ناشی از این پیروزی، موجب تجری و تشویق اعراب ضد ایران شد.[۳۴] به نوشته پورداوود برکنار شدن خاندان باستانی بنیلخم دوستی دیرین مردم آن سرزمین را به دشمنی تبدیل کرد، این است که با درآمدن عرب به حیره هیچگونه پایداری از آنان دیده نشد و بیچون و چرا خود را به عربها سپردند. اگر باز خاندان بنی لخم سرکار بود و به آن دوستی دیرین، گزندی نرسیده بود به این آسانی دشمن در آنجا رخنه نمیکرد و به تیسفون راه نمییافت.[۳۵]
ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسروپرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد. به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوقالعاده ارتش و همینطور نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازههای انوشیروان و شاپور عمل کند، اوضاع ایران بسیار آشفته شده بود.[۳۶] ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سالهای آخر خود اثبات میکند.[۳۷]
ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی در عربستان
محمد (زادهٔ ۵۷۰ – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی) پیامبر اسلام از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت کرد و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقتنامهای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد کرد که «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» (امت) را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان از مکه برقرار میکند که در آن حقوق و وظیفههای هر شهروند و چگونگی رابطههای میان گروههای گوناگون (دربردارندهٔ گروه مسلمانان و دیگر گروهها به ویژه یهودیان و دیگر اهل کتاب) مشخص شده بود.[۳۸] این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف میکند که دربردارندهٔ یهودیان نیز میشد؛ اما غیر یکتاپرستان مدینه را در برنمی گرفت.[۳۹][۴۰]
مسلمانان درگیر جنگ با سایر قبایل عرب بهخصوص قبایل مکه شدند. این جنگ با انعقاد صلح حدیبیه در سال ۶۲۸ متوقف شد و طبق این قرارداد مکه، جامعه مسلمانان مدینه را از نظر سیاسی و مذهبی به رسمیت میشناخت.[۴۱] مطابق با منابع تاریخنگاری مسلمانان پس از انعقاد این صلح، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.[۴۲][۴۳] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه را عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاد[۴۵] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[۴۶] خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. اما محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[۴۷]
پس از نقض صلح حدیبیه توسط مکیان، محمد در سال ۶۳۰ مکه را فتح کرد[۴۸] سپس به تدریج و بهخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت[۴۹] و با امپراتوری ساسانی هممرز شد. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد.[۵۰]
با درگذشت محمد در سال ۶۳۲، اختلافات راجع به جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه پیامبر انتخاب شد.[۵۱] فوریترین کار ابوبکر رسیدگی به شورشهای قبایل عرب در جنگهایی که مورخین مسلمان بعدی نام «جنگهای ارتداد»[پانویس ۱] بر آن نهادند، بود. کار فوری دیگر لشکرکشی به سمت امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به دلیل شکست پیشین مسلمانان بود.[۵۲]
حملات عربهای اسلامگرا و انگیزههای آنها
انگیزهها
در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران مورخان دلایل متعددی را ذکر کردهاند.
از اشغال حیره تا فروپاشی ساسانیان
نخستین حمله به عراق و اشغال کردن حیره (۶۳۳)
در روزهای پس از پیروزی ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین، در جنگهای رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عربها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه میپرداخت. وی از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمکش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد.[۵۶] خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در ربیعه، سوریه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه.ق مقارن با ۶۳۳ میلادی خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیلههای عرب با ایرانیان شدت گرفت. در این میان تعدادی از عربهای عراق از جمله مثنی بن حارث به ارتش مسلمانان پیوستند. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن ناحیه رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به نبرد زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد.[۵۷][۵۸]
سپس نبرد رودخانه یا نبرد مذار بین سپاه اعراب به فرماندهی خالد بن ولید و سپاه امپراتور ساسانی و به فرماندهی کارن پسر قریانس، در محلی به نام مذار در نزدیکی تلاقی دو رود دجله و فرات رخ دادهاست که در واقع کرسی ولایت میسان بهشمار میآمد و در محل کوةالعمارهٔ امروز واقع بود. ایرانیان در این جنگ شکست خوردند.[۵۹] خالد از مذار به جانب استان کسکر رفت و در محلی بنام ولجه که در نزدیکی واسط بود با دستهای از سپاهیان ایران به فرماندهیاندرزگر برخورد. در نبرد ولجه علاوه بر لشکریان ایران عدهای از اعراب بکر بن وائل که در بحرین نیز با مسلمین جنگیده بودند، بهخصوص از بنی عجل که دین نصاری داشتند، با خالد به جنگ برخاستند. نهایتاً ایرانیان با تلفات زیاد شکست خوردند.[۶۰]
پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، نبرد الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آن حدود، آزادبه بدون اینکه اقدام به جنگ کند، در مقابل لشکر مسلمانان فرار اختیار کرد و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در نبرد انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد.
سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی مثنی بن حارث شیبانی باقیماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست.
به نوشته زرین کوب در آن زمان، اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی، بیشک به خاطر خلیفه نمیگذشت؛ لیکن این امر، نتیجهای بود که رفته رفته، از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست.[۶۱] اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند که به عقیده فرای دفاع از خود بوده و نه طرفداری آنها از ساسانیان. در زمان خلافت عمر ایرانیان لشکری فراهم کرده و در جنگ پل مسلمانان را به سختی شکست داده و در سال بعد حیره را مجدداً بازپس گرفتند.[۷]
جنگ قادسیه (۶۳۶)
عمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد.[۷] ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخزاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. بگفته ریچارد فرای احتمالاً ایرانیان از اعراب بیشتر بودند اما نه در آن حدی که منابع مینویسند. در این جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخزاد کشته شد.[۷] چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.[۶۲]
اشغال عراق (۶۳۶–۶۳۸)
پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بینالنهرین را در اختیار اعراب قرار میداد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.[۸] بگفته زرینکوب «کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند، و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانهآمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.» این غارت فاتحان دنباله غارت لشکریان یزدگرد هنگام گریز بود.[۶۳][منبع نامعتبر؟] مقاومتهای محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری از اعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. در بسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع میکردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.[۷]
اشغال خوزستان (۶۳۸–۶۴۱)
اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند، که مقاومت محلی بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بینالنهرین نشان داد.[۷] خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد.[۶۴]
جنگ نهاوند (۶۴۲)
بگفته التون دانیل، عمر علاقهای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت.[۸] بگفته عبدالحسین زرینکوب فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینهای اجتناب ناپذیر برای اعراب بود زیرا ترس از این میرفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازهنفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد.[۶۵] التون دنیل اضافه میکند که برخی از رهبران محلی ساسانی ارتش عمر را اذیت میکردند و بهعلاوه برخی از لشکریان عمر بدنبال کسب غنایم بیشتر بودند.[۸]
در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد. یزدگرد به پارس بازپس نشست.[۶۴] پس از نبرد نهاوند، حکومت مرکزی ساسانی قابلیت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت، اگر چه یزدگرد هنوز در تلاش برای جمعآوری سپاه بود. از طرف دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آنها میپیوستند.[۱۱]
اشغال فلات ایران
با کشتهشدنِ عمر به دست یکی از اسیران به بردگی گرفتهشدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفهای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقیتر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنانکه در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، بهنشناس، بر دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.[۹] کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.[۶۶]
فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. ولایتهای شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان تا یکی دو سده و نیز کل ولایت گیلان تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراتور چین گائوژونگ ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوششهای پسران یزدگرد در بازپسگیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکدهها برآوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که مهاجرت کرده بودند امروز در چین باقیاست.[۶۷]
در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[۲۰]
حمله به جاهای دیگر ایران
مقاومتهای ایرانیان از دوره عمر تا علی
عبدالحسین زرینکوب مینویسد که فاتحان، گریختگان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراجگیری به اندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای بردهفروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهٔ بسیار بر جای نهادند.[۶۸]
به نوشته رابینسون چیز در ویراست جدید «تاریخ اسلام کمبریج» «توصیفات مدرن از خشونتهای نظاممند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان و نیز آزار پس از فتح تا پیش از خلافت مروانیان معمولاً چیزی جز جدلیات تحریف شده ضعیف نیست.»[۶۹][منبع نامعتبر؟] ∗
خلافت عمر بن خطاب
خلافت عثمان بن عفان
خلافت علی بن ابیطالب
فنون و استراتژیهای نظامی
فنون و استراتژیهای نظامی ساسانیان
فنون و استراتژیهای نظامی اعراب
ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۱۴۶ نهج البلاغه مینویسد که زمانی که عمر قصد داشت برای نبرد قادسیه یا نبرد نهاوند عازم جنگ با ایران شود، با بزرگان اصحاب به مشورت پرداخت. گروهی او را تشویق به شرکت در جنگ کردند، اما علی وی را بازداشت و توصیه کرد که شخصاً در جنگ حاضر نشود و علی به او میگوید که الله همیشه لشکر اسلام را یاری کرده، و عمر را به محور اصلی آسیاب و نخ و رشتهای که مهرهها را کنار هم نگه میدارد تشبیه میکند و به عمر توصیه میکند که شخصاً در جنگ حاضر نشود زیرا به گفته علی اگرچه لشکر عرب کم است اما بواسطه محور اصلی که عمر باشد زیاد است. علی به عمر میگوید که اگر عمر شخصاً به جنگ برود پیمان عرب از همه طرف خواهد شکست و حفظ مرزهای کنونی مهمتر از حمله به ایران خواهد شد، از این رو ایرانیان در آینده عمر را ریشه عرب خواهند دانست که اگر او را بکشند آسوده شوند و این موضوع باعث میشود که ایرانیان در جنگ با عمر و طمع از بین بردن او حریصتر و سرسختتر شوند. علی دربارهٔ اینکه ایرانیان به جنگ با مسلمانان بیایند میافزاید که الله بیشتر از عمر از آمدن آنان ناخشنود است و بر تغییر آنچه از آن ناخشنود است قادر است و دربارهٔ تعداد زیاد لشکر ایرانیان گفت که در زمان پیامبر اسلام با لشکر کم با کفار میجنگیدند و آنچه در آغاز خطبه گفتهاست را تکرار میکند که با یاری الله با آنها میجنگیدند.[۷۰][۷۱][۷۲] علی به عمر گفته بودهاست که باید مرکز خلافت را حفظ کند تا اگر سپاه اسلام شکست خورد ایرانیان بدانند که این نیرو پشت دارد.[۷۳][۷۴][۷۵]
دلایل سقوط ساسانیان
در طول یک دهه، مسلمانان موفق به گرفتن سرزمینهای وسیعی از امپراتوری ایران و روم شده بودند. آنچه بیش از همه چیز شگفتی محققان غربی هنگام مطالعه فتوحات را برمیانگیزد سرعت و موفقیت آن است؛ سنت اسلامی آن را نشانهای از حقیقت ادعای اسلام و هدایت خدا تفسیر کردهاند.[۷۶] مورخین دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند:
روابط با مردمان محلی
اصلیترین منبع تاریخی برای فتوحات پس از نهاوند در ایران البلاذری است که اصلیتش ایرانی است. نوشتههای دیگری که در دست است در تکمیل مشاهدات بلاذری مفید هستند.[۱۰]
فتح ایران به دست مسلمانان به معنای سقوط سنتهای پادشاهی ایرانی به جز حدی که توسط فرمانروایان مسلمان عرب اختیار شد و نیز حمایت سیاسی از زرتشتیان بود. به هرحال، سربازان ساسانی و اشراف محلی که، احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی، به مسلمانان پیوستند، در حکومت جدید جایگاهی برای خود تضمین کردند. اشرافی که به خاطر توافقاتی که به منظور پرداخت خراج در حین فتح ایران توسط مسلمین، صورت دادند زنده ماندند، این خراجها را در ناحیهٔ خود دریافت کردند. در شرق، این ترتیبات مربوط به خراج منجر به تأسیس تحتالحمایهها شد ولی لازم بودند بهطور مرتب مجدداً اعمال بشوند. فقط مراکز اصلی تحت اشغال بودند و بعضی مناطق مانند گیلان، طبرستان، غور، زابلستان، بلوچستان، و مکران هرگز بهطور دائمی کنترل نشدند. طبرستان نهایتاً در دورهٔ منصور تا سال ۱۴۴ / ۷۶۱ فتح شد. این فتح منجر به به شرق راندن ایرانیان غربی به عنوان پناهنده یا آوردن آنها به آنجا به عنوان بخشی از نیروهای مسلمان، و به این ترتیب ایجاد ریشههای فرهنگ پارسی در شرق ایران شد. ایرانیان شرقی به عنوان اسیر به عراق، سوریه، و عربستان به غرب برده میشدند و به عنوان ایرانیان مسلمان در سرتاسر امپراتوری اسلامی تا جایی به فاصلهٔ شمال آفریقا پراکنده شدند.[۸۴]
سامانه مالیاتی
اعراب از واژههای جزیه و خراج برای مالیات استفاده میکردند. متون قدیمی این دو کلمه را به جای هم و برای یک معنا استفاده میکنند، اگر چه بعدها استعمال آنها متفاوت شد.[۹۶] تاریخچه و نحوه تکامل مالیات جزیه بسیار پیچیدهاست. اما چیزی که واضح است این است که اعراب از ساکنان شهرهای فتح شده انتظار داشتند به آنها مالیات بپردازند. دریافت مالیات از دیدگاه فاتحان اثباتی مادی بر تسلط بر مناطق فتح شده بود، و از دیدگاه ساکنان ادامه فرایند پرداخت مالیاتی بود که به رژیمهای قبلی میدادند، بود.[۹۷] بگفته مورخین مسلمانان تا حد زیادی سامانه مالیاتی ساسانیان و امپراتوری روم شرقی را حفظ کردند؛ واژه جزیه از واژه پهلوی گزیتک گرفته شده که مالیاتی بود که بر طبقههای اجتماعی پایین در زمان ساسانیان اعمال میشد و اشراف، روحانیون، دهقانان، و دبیران از آن معاف بودند.[۹۶] کلود کائن معتقد است که این لغت ریشه آرامی دارد.[۹۷] تنها اشاره مبهم قرآن به «خراج» در آیه مؤمنون ۷۲ است، و تنها اشاره آن به «جزیه» آیه توبه ۲۹ است: «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیدهاند حرام نمیدارند و متدین به دین حق نمیگردند کارزار کنید تا با [کمال] خواری به دست خود جزیه دهند». بگفته پال هک و کلود کائن این آیه شکل اخذ مالیات به صورت جمعی را پیشنهاد میکند و نه مالیات بر تک تک افراد (اگرچه روایات از زمان محمد نشان میدهد که میزان این مالیات کلی میتوانست به تعداد افراد جامعه بستگی داشته باشد).[۹۷][۹۸]
پال هک معتقد است که اعمال مالیات بر تک تک افراد، و نه به صورت جمعی از تأثیرات سامانه مالیاتی ساسانیان بودهاست. منطق دریافت جزیه علامت تسلیم بودن غیرمسلمانان و همچنین تعهد فاتحان بر محافظت نظامی از مردم در مقابل حملات گروههای دیگر بود.[۹۹] تغییری که اعراب نسبت به دوره ساسانیان ایجاد کردند عدم اجبار اقلیتهای مذهبی به خدمت در ارتش بود.[۱۰۰] همچنین به نظر میآید یکه در ابتدا میان پرداخت مالیات جزیه و طبقه اجتماعی رابطهای بوده و پرداخت آن شخص را در طبقه پایین کشاورزان قرار میدادهاست و بنابراین پرداخت این مالیات حالت تحقیرآمیز داشتهاست.[۹۹] در واقع بخش انتهایی آیه ۲۹ سوره توبه «با خواری به دست خود جزیه دهند» به صورت تاریخی بگونههای مختلفی تعبیر شده و برخی از مفسرین متاخر روشهای تحقیرآمیزی را در هنگام دریافت مالیات ذکر کردهاند. اما در زمان فتوحات و در اوایل اسلام که حکومت در قدرت بود و خطری آن را تهدید نمیکرد، فقها برخوردی انسانی تر داشته و بیشتر به بخش مالی و عملی دریافت مالیات اهمیت میدادند. در مورد اینکه معنی آیه ۲۹ سوره توبه برای اولین مخاطبانش چه بوده و به چه گروه افرادی اعمال میشده اختلاف نظر است، اما برداشت سنتی مسلمانان آن را به تمامی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان اعمال میکرد.[۱۰۱][۱۰۲] در ابتدای فتوحات مالیات اکثراً از طریق اجناس یا برده پرداخت میشد، و نه از طریق پول.[۱۰۳]
به گفته مکدونالد، به علت سرعت فتح ایران مسلمانان اخذ مالیاتهای شخصی و زمین را به دست گرفتند. به عقیده مکدونالد مسلمانان احتمالاً مالیاتها را نیز اضافه کردند. مکدونالد به نقل قولی از یک کشیش در مصر رجوع میکند که میگوید مسلمانان در مصر مالیات را سه برابر کردند.[۱۰۴] از طرف دیگر ادوارد لوتاک معتقد است که در زمان فتوحات، مالیاتها کاهش یافتند هر چند سامانه مالیات تبعیضآمیز بود چون فقط مالیات (کمتر از گذشته) را از غیرمسلمانان میگرفتند.[۱۰۵] لاپیدوس مینویسد که با گذشت زمان مالیاتها فشار زیادی بر ساکنان شهرها وارد میکرد چنانچه مالیات کشاورزان حالت استعماری پیدا کرده و تا پنجاه درصد محصولشان میرسید.[۸۵] به عقیده فرای اگر چه بلاذری و دیگران مقادیری برای مالیات شهرهای مختلف ذکر کردهاست، اما میزان واقعی آن مشخص نیست و حداکثر اعتمادی که به این گزارشها میتوانیم به آن بکنیم تشخیص میزان نسبی آبادی و ثروت بخشهای مختلف نسبت به همدیگر است.[۱۰۶]
اعراب مسلمان و کتابسوزی در ایران
تورج دریایی استاد کرسی ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیا، ارواین مینویسد: اعراب مسلمان در خوارزم کتابهای مغان را سوزاندند که کار عجیب و نامعمولی بود و واقعهای معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین بهشمار نمیآید. فقدان کتابهای باستانی به زبان پهلوی به دلیل تغییر زبان علمی رایج در ایران پس از حمله اعراب و بلا استفاده ماندن کتابهای نوشته شده به زبان پهلوی است.[۱۰۷]
نویسندگان ایرانی از جمله محمد معین[۱۰۸] و عبدالحسین زرین کوب (در دو قرن سکوت، منتشره در سال ۱۳۳۶)[۱۰۹] در مورد کتابسوزی در جندی شاپور پس از اشغال ایران به دست اعراب، سخن راندهاند؛ از جمله، منابع اولیه تاریخی مورد اشاره همه این نویسندگان، کتاب مقدمه ابن خلدون است. زرینکوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتابسوزی اعراب در تیسفون را نفی میکند: «روایتی هم که گفتهاند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازهاست.»[۱۱۰] او نهایتاً در کتاب روزگاران (منتشره در سال ۱۳۷۳) با باز تأیید این امر که روایت کتابسوزی در تیسفون چندان قدمت ندارد، با اشاره به روحیات هیجانی فاتحان، احتمال رخ دادن این مسئله را منتفی نمیداند.[۱۱۱] دانشنامه کتابخانه و دانش اطلاعات دربارهٔ کتابسوزی کتابخانهها در ایران طی حملهٔ عربها مینویسد که عربها به دلیل تعصب و اعتقاد به اینکه قرآن برترین کتاب است هر کتاب غیر قرآنی را نابود کردند.[۱۱۲]
فرانز رزنتال استاد پیشین زبانهای سامی و زبان عربی[۱۱۳] در دانشگاه ییل، اسلامشناس[۱۱۴] و مترجم کتاب مقدمه، در پانوشت این گفته ابن خلدون مینویسد «این روایت دیگری از یک افسانه معروف است که بر طبق آن عمر، دستور ویرانی کتابخانه اسکندریه را داد».[۱۱۵] برنارد لوئیس در مقالهای ضمن بیاعتبار خواندن کتابسوزی اعراب در اسکندریه با اشاره به تشابه این روایت ابن خلدون با روایتی که در آن نقل شده عمر فرمان به تخریب کتابخانه اسکندریه دادهاست، میگوید: «تاریخنگار قرن چهاردهم، ابن خلدون، داستان تقریباً یکسانی را راجع به ویران کردن یک کتابخانه در ایران به دستور خلیفه عمر مطرح کرده که نشان از ویژگی عامیانه آن دارد».[۱۱۶] سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد اعراب به اهمیت مؤسسهٔ آموزشی گندیشاپور پی بردند و شکوه آن را و کتابخانه و دیگر سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند.[۱۱۷]
نتایج حمله اعراب
نتایج سیاسی
نتایج دینی
گفته شده در زمان حجّاج، از موالی به این عنوان که اسلام آنها واقعی نیست ـ و برای فرار از جزیه اسلام آوردهاند ـ جزیه گرفته میشد![۱۲۷]
ایرانیانی که پس از حمله عربهای اسلامگرا به ایران، اظهار مسلمانی کردند، چهار دسته بودند:
علم و فرهنگ
خطّ و زبان
تأثیرات حمله بر جامعه مسلمانان
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
الگو:بینالنهرین باستان
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.