آنچه معشوق است صورت نیست آن
آنچه معشوق است صورت نیست آن را از سایت پست روزانه دریافت کنید.
گنجور » مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
امیر لطیفی نوشته:
به اتفاق جایی این بیت را
کسب کردن گنج را مانع کیست
پا مکش از کار آن خود در پیست
چنین دیدم:
کسب کردن گنج را مانع کی است
پا مکش از کار آن خود در پی است
به نظر موزونتر و با بیت پیشینش همآهنگترست. درستی و نادرستیاش با دوستان اهل فن. قصد من گفتنش بود.
👆☹
منبع مطلب : ganjoor.net
مدیر محترم سایت ganjoor.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
شرح وتفسیر مثنوی دفتردوم(87) - عرشیات
عاشقان از کمند محسوسات رستهاند
این رها کن: یعنی از این بحث که بگذریم.
ستی: یعنی زیبا رو
( 705) هان عزیز من عشقهای صوری را رها کن نه تنها عشق روی زنان بلکه عشق مطلق صورت . ( 706) آن که معشوق است صورت نیست خواه عشق این جهان باشد یا جهان دیگر . ( 707) اگر صورت معشوق باشد چرا وقتی جان از بدن معشوق بیرون رفت او را رها میکنی؟ . ( 708) صورت که در جای خود ثابت است پس برای چه از او سیر میشوی؟ پس تأمل کن و ببین معشوق تو کی است . ( 709) اگر چیز محسوس معشوق باشد باید هر کس که حس دارد عاشق باشد. ( 710) عشق در عاشق وفا ایجاد کرده و هر دم آن را فزونتر میسازد اگر عشق کار صورت باشد کی صورت میتواند وفا را هر لحظه دگرگون و افزون سازد . ( 711) پرتو خورشید بدیوار میتابد دیوار نور عاریتی مییابد . ( 712) عشق صوری هم عیناً دل بستن به آن دیوار است برای چه بکلوخی دل میبندی اصلی و منشأ را بجوی که پایدار باشد .
مولانا بر این باور است که: که عشقهای این جهانی هم «عشق برصورت» یا بر روی زیبای یک بانو (ستی) نیست. حتی خریداران و عاشقان محسوس هم به صورت کاری ندارند. اگر عشق بر صورت است، چرا پس از بیرون رفتن جان، این جسم را رها میکنی؟
مولانا میگوید: حتی واسطهْ عاشقی هم حواس ظاهر نیست؛ اگر این چنین بود، همهْ موجودات زنده عاشق بودند. او براین باور است که: آنچه عشق را میافزاید، وفاست و وفا را صورت دگرگون نمیکند و حتی اگر صورت و جسم بمیرد، عشق میتواند برجای بماند.پس عشق کار صورت نیست، باید به منبع عشق راه یافت.
مولانا سرچشمه همهْ عشقها «حضرت حق» را به خورشید تشبیه میکند و میگوید: وقتی که روشنی حق بر موجودات این جهانی بتابد، عشق به آنها پایدار میشود. «اصلی که تابد او مقیم» همان خورشید حقیقت است که میتابد و جاودانه میتابد.
چون تو نمودی جمال، عشق بتان شد هوس رو که از این دلبران کار تو داری و بس[1]
پس آن چه از زیباییها در عالم طبیعت میبینیم چنان که حافظ گفته است: «یک فروغ رخ ساقی است که بر جام افتاد.» و اگر آن خورشید فروغ خود را بر گیرد جز تاریکی نماند. پس ابلهی است به زیبایی ظاهری دل بستن و زیبایی اصلی را نادیده گرفتن.
منبع مطلب : arshiat.parsiblog.com
مدیر محترم سایت arshiat.parsiblog.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.